🔻روزنامه تعادل
📍 ساختارهایی که در مسیر توسعه نیستند
✍️ مرتضی افقه
یکی از شاخصهای مهم اقتصادی که تحلیل آن میتواند تصویری واقعی از وضعیت معیشتی جامعه ارایه کند، شاخص فلاکت است. بر اساس آمارها شاخص فلاکت در سال ۹۵ حدود ۱۹درصد و این شاخص در سال ۱۴۰۱ به بالای ۵۰درصد رسیده است! اعداد و ارقامی که کاملا نمایان میکند وضعیت اقتصادی و معیشتی خانوارهای ایرانی چگونه است. برخلاف ادعاهای دولتمردان در خصوص بهبود شرایط این شاخصها بهطور شفاف و روشن نشان میدهد که زیر پوست اقتصاد، رفاه و معیشت جامعه چه میگذرد؟ در شرایطی که دولت از تحقق وعدههایش ناتوان بوده و گامی به سمت بهبود شاخصها برنداشته، از طریق دستاوردسازی و تشریح غیر واقعی شاخصها به دنبال آن است که بگوید اوضاع رو به بهبود است.دولت در ایام انتخابات ۱۴۰۰ وعدههایی را مطرح کرده بود، اما در تحقق این اهداف و وعدهها هرگز توفیقی در خور وعدههایش پیدا نکرد. وعده ساخت ۱میلیون مسکن سالانه و ۴میلیون مسکن طی ۴سال، اشتغالزایی ۱.۵میلیون نفری سالانه، رساندن تورم به نصف، بیاثر گذاشتن تحریمهای اقتصادی و...هرچند مطرح شد اما تلاشی برای تحقق آن از سوی دولت صورت نگرفت.من نمیدانم آیا این وعدهها به عمد، با آگاهی و برای رای گرفتن از مردم داده شده یا در اثر اشتباهات محاسباتی مطرح شدند، اما در هر صورت و بنا به هر دلیلی ذیل وعدههای بر زمین مانده قرار میگیرند.دو سال و نیم از موعد تشکیل دولت سیزدهم میگذرد و اقداماتی چون دیپلماسی فعال و بهبود مناسبات ارتباطی با کشورهای همسایه به هیچوجه موفق نبودهاند.چرا که هر توفیقی نهایتا باید در بهبود شاخصها به خصوص نرخ تورم نمایان شود.فراموش نکنید، مهار نرخ تورم وعده اصلی دولت بود که هرگز نشانهای از بهبودش نمایان نشده است. ضمن اینکه شاخص فلاکت شامل دو گزاره اصلی است؛ یعنی نرخ تورم به علاوه نرخ بیکاری شاخص فلاکت را میسازد. قدرت خرید، تامین مسکن و اشتغال مهمترین گزارههای زندگی معیشت شهروندان را میسازد. دولت هرچند ادعا میکند تورم را به حدود ۳۰درصد کاهش داده است، اما بررسی دقیق نرخ اقلام خوراکی نشان میدهد، شاخص تورم در مواد غذایی بسیار بیشتر از این ارقام ۳۰درصدی است. این روند نشان میدهد دهکهای پایین و افراد مزدبگیر هنوزدرگیر مشکل تامین نیازهای اساسی خود هستند. شاخص فلاکت هم که ترکیبی از بیکاری و نرخ تورم است، همین واقعیاتها را منعکس میکند. در واقع دولت پیش نرفته بلکه در چمبره مشکلات بیشتر فرو رفته است. دولت عامدا یا به خاطر تامین نظر هواداران خود مواردی را در خصوص بهبود شاخصهای اقتصادی ذکر میکند اما آنچه که در میدان واقعیت، قابل مشاهده است، تغییری در زندگی مردم را نشان نمیدهد. حتی در برخی حوزهها شرایط اقتصادی بسیار بدتر شده است.البته تحلیلگران از قبل ظهور این اوضاع را پیشبینی میکردند و برای آنها قابل انتظار بود. وقتی دولت نتوانست تحریمهای اقتصادی را از طریق احیای برجام حل و فصل کند، درآمدهای نفتی را ارتقای قابل توجه دهد و جایگزینی برای درآمدهای نفتی هم پیدا نکرد، طبیعی بود که شرایط اقتصادی بدتر از قبل شده، فقر گسترش مییابد و قدرت خرید خانوارهای ایرانی کاهش مییابد. در اینجا پرسشی ممکن است مطرح شود و آن اینکه دولت و نظام حکمرانی، برای بهبود شاخص فلاکت چه باید بکند؟ یک راهکار، کوتاهمدت است و آن رفع تحریمهای اقتصادی از طریق احیای برجام است. این دولت اگر هنوز به این نتیجه نرسیده که بدون رفع تحریمها نمیتواند گام بلندی برای حل مشکلات اقتصادی بردارد، به نظرم در آینده هم در جا خواهد زد. در کوتاهمدت تا زمانی که مشکلات اقتصادی حل و فصل نشود، تا روند پیوستن به FATF برای ایجاد مراودات مالی مرتبط با تجارت نفتی و تجارت غیر نفتی حل نشود، نمیتوان توقع بهبود خاصی را در شاخصهای اقتصادی متصور بود. بنابراین دولت در نخستین گام باید تلاش کند زمینه احیای برجام را فراهم سازد. در بلندمدت اما نیازمند یکسری تحولات عمیق ساختاری هستیم که متاسفانه دیدگاه دولت در مسیر اجرای یک چنین تحولات ساختاری نیست. تحولاتی چون اصلاح ناترازیهای بودجهای، مالیاتی، یارانهای، بانکی و... در کنار اصلاح برخی روشهای نامناسب ریشهای از جمله این اصلاحات ساختاری است. البته من زیاد خوشبین نیستم که حتی اگر تحریمهای اقتصادی رفع شود، این دولت با این جریان فکری بتواند کار عمیقی انجام دهد. بلکه میتوان گفت در خوشبینانهترین حالت، «شرایط بدتر از این نمیشود.»چرا که ساختار فکری جریان اصولگرا اصولا توسعهای و در مسیر پیشرفت پایدار کشور نیست. به این بحث در آینده بیشتر خواهم پرداخت.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سازمان سوم فساد
✍️ محسن جلالپور
اقتصاددانان معمولا ریشه اصلی فساد را در سیاستگذاری و ترجیحات تصمیمگیری میدانند و نظام اداری را متهم ردیف دوم میشناسند. اما آیا همه فسادهای نظام اداری ناشی از سیاستگذاری است؟
فساد در نظام اداری به طیف گستردهای از بدهبستانها و رفتارهای خارج از قانون کارکنان دولتی اطلاق میشود که فرد یا افرادی را منتفع میکند یا آنها را از زیان احتمالی مصون نگه میدارد؛ اما مهمترین اثری که فساد به جا میگذارد، ممانعت از خلق و انباشت ثروت توسط بخش خصوصی است.
فساد مشکلی فراگیر در نظامهای اداری کشورهاست که نمیتوان وجود آن را حتی در بازترین اقتصادها هم انکار کرد؛ اما هر اندازه اقتصادی بستهتر و دولتیتر باشد، فساد بیشتر میشود. بهصورت عمده سه نوع فساد وجود دارد؛ اولی فساد سیاسی است که در فرآیندهای سیاسی و در ارتباط با افراد و جریانهایی ظاهر میشود که در شکلگیری قدرت نقش دارند. دومی فساد قانونی است که طی آن گروههای ذینفع به نهادهای تصمیمگیر و قانونگذار نفوذ میکنند تا قوانین و سیاستها را به سود خود تغییر دهند و در نهایت، فساد در نظام اداری است که بخش خصوصی را وادار به پرداخت رشوه برای دور زدن قانون میکند.
بنابراین متضرر اصلی فساد در نظام اداری، بخش خصوصی است. هرچه فساد عمیقتر و گستردهتر باشد، بخش خصوصی بیشتر متضرر میشود تا جایی که دیگر توانی برای ادامه کار نخواهد داشت. فساد دو روی متفاوت دارد؛ روی اول فسادی است که با تقاضای بخش خصوصی شکل میگیرد و روی دیگر فسادی است که با تقاضای کارمندان دولت به وقوع میپیوندد. در حالت اول، فعال بخش خصوصی وجوهی را میپردازد تا کارگزار دولتی به خواستههای غیرقانونیاش پاسخ دهد؛ اما در حالت دوم کارگزار دولتی، فعال بخش خصوصی را تحت فشار قرار میدهد تا به ازای انجام امور قانونیاش، وجوهی را پرداخت کند.
فرض این نوشته، حالت دوم است؛ یعنی شرح حال بخش خصوصی سالمی که در معرض بخش دولتی غیرسالم قرار میگیرد.
معمولا تجار و مدیران بنگاههای بخش خصوصی از نظر سازماندهی، با سه سطح از فساد در نظام اداری مواجه میشوند:
سطح اول یا لایه اول یا «سازمان اول» کارکنانی هستند که به «کار راهانداز» معروفند و در برابر رتق و فتق امور معمولی سازمانهای دولتی «پول چای» یا «پول شیرینی» طلب میکنند. رایجترین فساد در نظام اداری همین فساد است و چون قدمت دیرینه دارد، به قاعده بازی تبدیل میشود و بخش خصوصی هزینه این نوع فساد را همواره پیشبینی میکند.
در سطح دوم فساد، بخش خصوصی با «سازمان دوم» مواجه میشود. فساد در این سطح میتواند انفرادی یا گروهی باشد و افراد میتوانند در داخل یک سازمان حضور داشته باشند یا از بیرون، امور را سازماندهی کنند. هرچه هست، این فساد هم مثل سطح اول در مرزهای درونی یک اداره، سازمان یا نهاد دولتی، شکل میگیرد. وقتی در سازمانی دولتی یا حکومتی نمیتوانید کاری را پیش ببرید، افرادی مقابل شما سبز میشوند که مسیر را برای شما هموار کنند.
کار این افراد گرهگشایی است و به همین دلیل به «گرهگشا» معروفند. اغلب اوقات افراد در دستاندازهای قانونی گرفتار شدهاند یا آشنایی به مسیرهای قانونی ندارند که در این حالت، افرادی به کمک میآیند و مسیر را هموار میکنند. وجه مفسدهآمیزتر «سازمان دوم» این است که عمدا مسیر را ناهموار میکنند یا موانع قانونی پیش پای افراد میگذارند تا او را متقاعد به پرداخت هزینه کنند. این فساد هم در نظام اداری ما سابقه دیرینه دارد و به همین دلیل بخش خصوصی با این لایه هم کنار آمده است و به نوعی هزینههای فساد در این سطح را پیشبینی میکند.
اما شواهد از ظهور سطح جدیدی از فساد سازمانیافته در نظام اداری حکایت دارد که میشود به آن فساد «سازمان سوم» اطلاق کرد. فساد سازمان سوم بسیار خطرناک و نگرانکننده است و میتواند مثل موریانه، پایههای نظام اداری را تخریب کند. سازمان سوم، منحصر به یک اداره یا نهاد دولتی یا بخش عمومی نیست، بلکه کارکنان ناسالم نهادها و ادارههای مختلف را بهصورت یک شبکه، در ارتباط با هم قرار میدهد.
بهعنوان مثال در سازمانی دولتی، گروهی از کارمندان با هم تبانی میکنند تا برای مدیران و کارآفرینان بخشخصوصی پروندههایی باز کنند. این پروندهها معمولا از یک نقطه بسیار کوچک در یک سازمان دولتی آغاز میشوند و بعد به دیگر سازمانها و نهادها تسری پیدا میکنند و در نهایت فرد متوجه میشود که در دام شبکهای از کارکنان دولتی در چند سازمان مختلف گرفتار شده و برای انجام یک کار کوچک باید هزینههای گزاف بپردازد. ویژگی فساد در سازمان سوم این است که محدود به اختیارات و مرزهای یک سازمان دولتی نیست و میتواند به چند سازمان دیگر هم تسری پیدا کند، در نتیجه هزینههای سنگینی به دنبال دارد.
در سازمان سوم، کارمند یک نهاد دولتی، مشکلی را برای فرد ایجاد میکند این مانع در نهاد دیگری باید حل شود که بعد به نهادها و ادارههای دیگر هم کشیده میشود و در نهایت اگر پرداختی در میان باشد بین همه افراد این شبکه تقسیم میشود.
سازمانهای اول و دوم فساد سالهاست که وجود دارند و نهادهای نظارتی و سازوکارهای قانونی موفق به حذفشان نشدهاند؛ اما سازمان سوم در سالهای گذشته شکل گرفته و در حال فراگیرتر شدن است.
سازمان سوم، سازمان خطرناکی است که میتواند از نظام اداری یک شهر به نظام اداری مرکز تسری پیدا کند یا حتی از شهری به چند شهر دیگر گسترش یابد. این سازمان خطرناک ضمن اینکه قادر است مسیر خلق ثروت را مسدود کند، انگیزههای کارآفرینان را از بین میبرد و میتواند ریشه این بخش را بخشکاند.
🔻روزنامه کیهان
📍 نگاهی راهبردی به نتایج جنگ غزه
✍️ سعدالله زارعی
خیلیها گفتهاند فلسطین و اسرائیل بعد از پایان جنگ کنونی دیگر فلسطین و اسرائیل قبلی نخواهند بود. بعضی هم فراتر از این گفتهاند وضع غرب و منطقه غرب آسیا بعد از پایان جنگ کنونی غزه دیگر در وضع قبلی باقی نخواهند ماند. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر مفلوک رژیم صهیونیستی معتقد است آثار پیروزی و شکست در جنگ کنونی غزه فراتر از اسرائیل خواهد رفت. او روز دوشنبه هفته قبل در مصاحبه با خبرنگار «فاکسنیوز» گفت «ما باید پیروز شویم تا از اسرائیل محافظت کنیم. ما باید برای حفاظت از خاورمیانه پیروز شویم. ما به خاطر دنیای متمدن باید پیروز شویم. این نبردی است که ما در حال جنگیدن در آن هستیم و در حال حاضر در حال انجام است. هیچ جایگزینی برای این پیروزی وجود ندارد. نبرد ما، مبارزه شماست و هیچ جایگزینی برای پیروزی وجود ندارد».
جو بایدن رئیسجمهور آمریکا هم همین نکات را با بیانی دیگر گفته است: «اسرائیل تنها و بزرگترین قدرت آمریکا در خاورمیانه است. امنیت آمریکا و اسرائیل بهطور جداناپذیری به هم گره خورده است.»
گالانت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی هم اواخر هفته پیش تصریح کرد «حماس باید شکست بخورد در غیر این صورت اسرائیل در مکان جغرافیایی فعلی وجود نخواهد داشت».
«توماس فریدمن» چهره سرشناس امنیت ملی آمریکا هم در مقاله هفتگی خود در نیویورکتایمز نوشت شکست اسرائیل ممکن است همه - وابستگان آمریکا در غرب آسیا - را سرنگون کند.
در این میان نکاتی وجود دارد:
۱- در واقع نتانیاهو در مصاحبه با فاکسنیوز به غربیها هشدار میدهد که شکست اسرائیل در جنگ، سبب فروپاشی راهبرد اصلی و راهکار بنیادی غرب در آسیا میشود و لذا نباید اجازه دهند اسرائیل تحت هیچ شرایطی در جنگ غزه شکست بخورد. پس از جنگ جهانی دوم، راهبرد بنیادی کشورهای اروپایی و آمریکا حفظ تسلط بر حکومتها و منابع کشورهای غرب آسیا از طریق ایجاد یک «پایگاه مطمئن» بود و رژیم اسرائیل به این منظور از خاکستر دوره قیمومیت انگلیس و فرانسه بر کشورهای عرب منطقه برخاست و بهطور دائمی تقویت گردید و به اصل خدشهناپذیر در سیاست خارجی غرب درآمد. در آن زمان مأموریتی که به صهیونیستها سپرده شد، بسیار فراتر از تشکیل یک دولت ملی یهودی در فلسطین بود و از اینرو آژانس یهود در حالی که برای استقرار در فلسطین دچار مشکلات اساسی بود و چشماندازی برای آن وجود نداشت، گستره حکومت خود را نیل تا فرات و به عبارتی کل غرب آسیا قرار داد و غرب آن را در همین هیئت و قلمرو به رسمیت شناخت و برای تحقق آن تلاش بسیار کرد. هماینک نتانیاهو به غربیها یادآور میشود که اسرائیل برای چه تأسیس شده است. وی تذکر میدهد که اسرائیل برای کنترل خاورمیانه و برای تأمین منافع غرب تأسیس شده و بقاء آن به پیروزی در جنگ غزه بستگی دارد. نکته اینجاست که غربیها به همین دلیل و پنج هفته پیش از مصاحبه نخستوزیر مفلوک اسرائیل با فاکسنیوز، سراسیمه به تلآویو آمدند تا اوضاع را از نزدیک ارزیابی کرده و برای رفع مشکل اساسی رژیم اسرائیل چارهای بیندیشند. پس در واقع نتانیاهو در این مصاحبه پس از پنج هفته اعتراف کرده است که این حمایتها وضع را تغییر نداده و سقوط اسرائیل کماکان بهطور جدی محتمل میباشد. از بیان او بر میآید که وی نیاز اسرائیل به حمایت مؤثر غرب را بسیار بیش از چیزی میداند که طی هفتههای اخیر در اختیار آن قرار گرفته است.
۲- واقعیت این است که غرب در حمایت از رژیم اسرائیل دچار چالش جدی گردیده است. چالش این است که حمایت از اسرائیل و تأمین منافع غرب در منطقه اسلامی غرب آسیا برخلاف آنچه در غرب تصور میشده، به دلیل شکستهای پیدرپی اسرائیل و نفرت منطقه از آن در مقابل هم قرار گرفته است. این درست است که غرب، اسرائیل را در این منطقه ایجاد کرد تا بهطور راهبردی و درازمدت سلطه غرب بر منطقه ضمانت شود اما هماینک وضع رژیم اسرائیل و وضع منطقه مطابق انتظار غرب پیش نرفته و اینک بهگونهای است که هرچه غرب از رژیم اسرائیل بیشتر حمایت میکند، منافع آن بیشتر به خطر میافتد. هماینک اسرائیل برای غرب از یک «راهحل مطلوب» به یک «مشکل راهبردی» تبدیل شده است. به همین دلیل بعضی از تحلیلگران ارشد امنیتی غرب هشدار دادهاند که پیروی از سیاست نتانیاهو در جنگ غزه سبب تشدید مشکلات غرب میشود. «توماس فریدمن» در نیویورک تایمز خطاب به بایدن نوشته است «ما نباید اسیر استراتژی نتانیاهو شویم چرا که ممکن است همه - وابستگان به آمریکا در منطقه، منظور دولتهای عرب - را سرنگون کند».
روزنامه «بلومبرگ» هم روز چهارشنبه هفته گذشته نوشت دولت آمریکا نگران رفتار دولت اسرائیل بوده و «بهطور فزایندهای از رفتار آن در جنگ
علیه حماس ناامید شده است» این روزنامه مینویسد «آمریکا تلاش میکند تا به درگیری غزه سر و شکل دهد - آن را آنکادره نماید - اما رژیم اسرائیل تنها به پیروزی خود در این جنگ میاندیشد».
«جان آلترمن» معاون ارشد رئیس اندیشکده آمریکایی «مرکز مطالعات بینالمللی و راهبردی» روز چهارشنبه به «بلومبرگ» گفت «طی ۵۰ سال گذشته - بعد از جنگ ۱۹۷۳ - جنگهای اسرائیل به این دلیل پایان یافت که آمریکا وارد عمل شد و گفت «زمان توقف فرا رسیده است».
غرب طی حدود هفت دهه گذشته، سیاستهای خود در غرب آسیا را اسرائیلیزه نموده و همه چیز را با شاخص حفظ برتری اسرائیل تنظیم کرده است. در طول این دوران لااقل ۳۴ طرح فراگیر برای ایجاد و تداوم برتری اسرائیل از سوی غربیها ارائه شده اما با وجود آن، هماینک احساس غرب این است که بقاء و تقویت اسرائیل به تضمین منافع غرب در این منطقه ویژه سیاسی - اقتصادی (یعنی غرب آسیا) منجر نشده و بهطور فزاینده، رابطه معکوسی میان این دو به وجود آمده است. در واقع این موضوع تا حد زیادی روی انگیزه غرب بهخصوص ملتهای غرب تأثیر منفی گذاشته و نتانیاهو را به شدت ناراحت و نگران کرده است.
چهارشنبه هفته گذشته مؤسسه آمریکایی «ایپسوس» نتایج یک نظرسنجی که طی روزهای پیش از آن در میان شهروندان آمریکایی انجام داده بود، منتشر کرد که براساس آن در فاصله حدود دو هفته سطح حمایت از اسرائیل به نحو عجیبی
دگرگون شده بود. براساس این نظرسنجی تنها ۳۲ درصد از شهروندان آمریکایی از سیاستهای حمایتی دولت بایدن نسبت به اسرائیل حمایت کردهاند در حالی که این میزان در دو هفته پیش از آن ۴۱ درصد بوده است. در این میان حتی
۳۹ درصد شهروندان گفتهاند دولت آمریکا باید در جنگ اسرائیل و حماس بیطرف باشد، در حالی که در نظرسنجی قبلی تنها ۲۷ درصد مردم آمریکا از بیطرفی دولت در این جنگ حمایت کرده بودند. در این نظرسنجی ۶۸ درصد شهروندان آمریکایی گفتهاند اسرائیل باید به جای جنگ، راه مذاکره با حماس را در پیش بگیرد و ۶۹ درصد با ارسال سلاح به اسرائیل مخالفت کردهاند.
۳- کاهش حمایت افکار عمومی غرب از اسرائیل در جنگ، بهطور مستقیم با وضع میدان جنگ غزه رابطه دارد. این روند کاهشی و بیان ملتمسانه نتانیاهو در جلب حمایت بیشتر دولتهای غربی بیانگر وجود بنبست نظامی اسرائیل در میدان جنگ غزه است. بعضی خبرها بیانگر آن است که حدود دو هفته پیش، مقامات ارشد آمریکایی به دولت نتانیاهو گفته بودند دو هفته وقت دارد
تا به یک پیروزی معتبر در غزه دست پیدا کند و پس از آن چارهای جز رفتن
به سمت مذاکره ندارد. حالا دو هفته به پایان رسیده است و نتانیاهو در مصاحبه روز دوشنبه پیش با فاکسنیوز اصرار دارد که اسرائیل برای دست یافتن به برتری راهبردی در جنگ به زمان بیشتری نیازمند است.
نتانیاهو در آغاز عملیات زمینی علیه غزه یعنی حدود سه هفته پیش،
سه هدف راهبردی را اعلام کرد؛ از میان برداشتن حماس، آزادسازی اسرای اسرائیل و تغییر وضع اداری غزه و به عبارتی خارج کردن اداره امور غزه از دست حماس. هماینک این دو هفته به پایان رسیده و از نظر تاکتیکی، ارتش اسرائیل پس از بمباران شدید هوائی و دریایی و با ورود سنگین زرهی بخش شمالی غزه را که حدود ۱۵۰ کیلومتر مربع میباشد به اشغال درآورده ولی از تحقق
سه هدفی که اعلام کرده خبری نیست. اسرائیل هنوز نمیداند چه تعدادی اسیر در دست حماس دارد چه رسد به اینکه به فهرستی از آنها دسترسی پیدا کرده باشد و سه روز پیش، پس از تصرف بیمارستان شفا که ادعا میکرد مهمترین
دژ نظامی حماس میباشد، اعلام کرد نه به نیروهای حماس دسترسی پیدا کرده و نه اثری از اسرای خود در آن دیده است.
آمریکا به خوبی میداند اسرائیل قادر به حل مسایل از طریق مانور نظامی در غزه نیست از اینرو به مقامات اسرائیلی گفته است مهار حماس و تغییر وضع اداری غزه و آزادسازی اسرا به مذاکرات سیاسی بسپارند و از کارهایی که وضع را خرابتر میکند اجتناب نمایند! و این در حالی است که رژیم اسرائیل به دلیل نداشتن دستاورد معتبر، به مذاکرات سیاسی اعتماد ندارد و هر نوع شروع مذاکره پیش از دستیابی به اسرا را خلاف مصالح امنیتی خود میداند. عبارت گالانت که در واقع در جواب ابتکار آمریکاییها مطرح شده وضع اسرائیل در این شرایط را بیان میکند. وزیر جنگ رژیم صهیونیستی میگوید: «حماس باید شکست بخورد در غیر این صورت اسرائیل در مکان جغرافیایی فعلی وجود نخواهد داشت».
از نظر اسرائیل، اگر این جنگ در حالی متوقف شود که اسرا در دست حماس باقی ماندهاند این به معنای ثبت قطعی پیروزی حماس بر اسرائیل است. پیروزی حماس در این جنگ کفه نظامی را به نفع آن و به ضرر اسرائیل سنگین خواهد کرد و این حماس را به شکلدهی به جنگ بزرگتری ترغیب میکند، جنگی که این بار فلسطینیها با روحیه بالاتر و نیرویی عظیمتر در غزه، کرانه و قدس به میدان میآیند و کار را یکسره میکنند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 چهلم نسل کشی در غزه!
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
۴۰ روز از عملیات محدود نظامی ـ دفاعی «حماس» با نام «طوفان الاقصی» و تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی با فرماندهی «نتانیاهو» در نسل کشی در غزه گذشت. اصلیترین پیام حماس که در اولین اطلاعیه آنها بعد از عملیات موفق از سوی «اسماعیل هنیه» فرمانده این گروه مقاومت فلسطینی انتشار یافت، این بود که هدف از انجام عملیات صف شکنی برای بازدارندگی رژیم صهیونیستی اسرائیل از تخریب قبله دوم مسلمانان جهان (مسجد الاقصی) است.
قبل از عملیات حماس، نتانیاهو با کسب یک رأی اضافه از سوی راستترین جناح افراطی اسرائیلی برای تشکیل دولت جدید انتخاب شد. دولت نتانیاهو را در داخل و خارج اسرائیل، صهیونیستهای افراطی شکل دادند که وزیر کشورش سه بار با همراهی گروهی از نظامیا ن افراطی به داخل «مسجد الاقصی» یورش بردند. بار اول این اقدام با «شوک خبری» در داخل اسرائیل و رسانههای بینالمللی همراه بود. نتانیاهو در صحبت تلفنی فوری از وزیر کشورش خواست که برگردد، اما او که از مشهورترین راستگرایان صهیونیست در اسرائیل است، پیام او را نادیده گرفت و با آرایش نظامی ـ تخریبی وارد مسجد الاقصی شد. در آن هنگام، اغلب دولتها در کشورهای اسلامی با «سکوت سنگین» از کنار این اقدام عبور کردند! در فاصله چند هفته، وزیر کشور دولت نتانیاهو، با همراهی گروهی از نظامیان به داخل مسجد الاقصی رفت و نمازگزاران را از مسجد بیرون کرد و به صورت علنی گفت:«من این گنبد (مسجدالاقصی) را ویران و «هیکل سلیمان» را جایگزین خواهم کرد.» عملیات حماس از پی چنین اقدامی انجام گرفت و از سوی فرمانده آنها طوفان الاقصی نامیده شد.
بعد از عملیات نظامی موفق در اولین اطلاعیه کوتاه فرماندهی حماس، این جمله آمده است:« ما این عملیات را صف شکنی برای ممانعت از تخریب «مسجد الاقصی» قبله دوم مسلمین جهان انجام دادیم.» اولین دستاورد عملیات موفق و محدود حماس، بزرگترین شوک نظامی ـ امنیتی برای دولت راست افراطی نتانیاهو شد و ابهت شکست ناپذیری نظامی ـ امنیتی رژیم صهیونیستی فرو ریخت. مردم ساکن در سرزمینهای اشغالی دچار چنان شوک و حیرت زدگی شدند که به فرودگاههای اسرائیل برای خارج شدن از کشور هجوم بردند و به این ترتیب «بحران ناامنی» در داخل اسرائیل گسترده شد و نتانیاهو ناچار دولت اضطراری نظامی را اعلام کرد و گفت که سراسر غزه را ویران و به گورستان فلسطینیان ساکن آن تبدیل خواهد کرد.
«غزه» ۴۰ روز است برای اجرای «زمین سوخته» به صورت ممتد و شب و روز بمباران هوایی و زمینی شده است. ارتش اسرائیل، تعریف زمین سوخته نازیها را با قتل عام زنان و کودکان، سالخوردگان فلسطینی و بمبارانهای بیمارستانها، مساجد، کلیساها و... اجرا کرد که اکنون بعد از ۴۰ روز از اعمال سبوعانه به عنوان «جنایات ضدبشری» در افکار عمومی جهانیان قلمداد میشود. ۴۰ روز «نسل کشی» در غزه ادامه دارد و نتانیاهو و دولت اسرائیل نزد افکار عمومی جهان منفوراند.
در پایان، چند نکته ذیل به اختصار پس از ۴۰ روز نسلکشی اسرائیلیها در غزه آورده میشود:
۱ـ بعد از گذشت ۴۰ روز از فاجعه بشری در غزه، گزاره «صهیونیسم مترادف نژاد پرستی» در افکار عمومی مردم جهان حک شده است و آن را خطر جدی برای «صلح و امنیت» بشری میشمارند.
در داخل اسرائیل شکاف اجتماعی عمیق و گسترده شده است تا آنجا که روزنامه مشهور و پرتیراژ «هاآرتص»، این جمله را که «نتانیاهو فقط برو!» تیتر اول خود کرده است. ۴۰ روز نسلکشی در غزه؛ خاطره تلخ نسل کشی «صربها» را در اذهان عمومی مردم جهان زنده کرده است. شعار «اسرائیل سرزمین امن برای همزیستی مسالمت آمیز» از بین رفت و اکنون سران اسرائیل، به ویژه نتانیاهو نزد افکار عمومی جهانیان منفورتر شدهاند.
۲ ـ اجرای پروژه روابط دو و چندجانبه مسالمت آمیز اسرائیل با دولتهای اسلامی دچار بحران سیاسی ـ امنیتی شده است.
۳ ـ دولتهای غربی حامی رژیم اسرائیل به ویژه در اروپا و آمریکا دچار مشکلات و بحران اجتماعی در برابر اعتراضهای افکار عمومی مردم شدهاند. چهلم نسلکشی در غزه، نفرت و انزجار عمومی مردم را علنی کرده است.
۴ـ دولتها در کشورهای مسلمان، آنگونه که باید در برابر نسلکشی فلسطینان در غزه، اقدام نکردهاند و با اعتراض یا محکومیت لفظی سیاسی در برابر چنین جنایت ضدبشری، بسنده کردهاند. غزه و مردم آن اکنون در سختترین شرایط به سر میبرند، اما «خون مظلوم» طوفان دیگری نزد افکار عمومی مردم جهان و محکومیت نسلکشی از سوی رژیم صهیونیستی اسرائیل از این جنایت «نسل کشی در غزه» شده است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بدجوری جا میمانیم
✍️ محمدصادق جنانصفت
اقتصاددانان با بهکار بردن نظریه پولی میلتون فریدمن و مناسبات آن با تورم راهحلی جهانی برای کاهش و مهار تورم یافتهاند که یک داروی درمانکننده برای درد بزرگ تورم در هر کشوری است که مدیران اقتصادی آن بخواهند این فرمول را به کار بگیرند.
فرمول این است که سیاستهای بودجهای و پولی باید بهگونهای تنظیم شوند که رشد بخش حقیقی اقتصاد از رشد بخش غیرحقیقی یا بازارهای مالی عقب نماند. در ایران اما از دولت سازندگی تا دولت فعلی چشمها برای راهحل بسته شده و با کنار گذاشتن آن راه زنده ماندن و ترسناکتر شدن تورم را هموار کردهاند. در سال ۱۳۹۷ که دونالد ترامپ اعلام کرد میخواهد درآمد حاصل از صادرات نفت ایران را به صفر برساند سپهر سیاست در ایران نخواست این تهدید را بشنود و به آن عمل کند و نرخ متوسط تورم ایران از ۲۵ به ۴۵ درصد در ۵ سال تازهسپریشده رسیده است.
آیا نادیده گرفتن این دستاورد بزرگ بشر درباره مهار تورم تنها در ایران نادیده گرفته میشود؟ واقعیت تلخ این است که کاروان پیشرفت در ایران در جادهای افتاده که راهش از جاده کاروان دنیای آزاد یکی نیست. دنیای آزاد به این نتیجه رسیده که برای صلح و آشتی در جهان باید تجارت آزاد را در دستور کار قرار دهد ولی ایران از این راه نمیرود و تجارت آزاد قربانی ارادهگرایی سیاست شده است. دنیای آزاد به این نتیجه رسیده که برای تامین امنیت شهروندان در داخل و خارج باید شهروندان از نظر مادی در آسایش و آرامش باشند و برای این مهم هر چه نیرو دارند به کار گیرند. در ایران اما چنین چیزی در ذهنیت مدیران جای نگرفته است. در دنیای آزاد برای افزایش قدرت صنعتی و اقتصادی راه رقابت را باز میکنند، اما در ایران با استناد به اینکه باید بازارهای داخلی را از کالاهای ایرانی پرکنیم راه را بر رقابت بستهایم. ایران شوربختانه در تولید صنعتی و صادرات صنعتی به دلیل دور ماندن از تکنولوژیهای روزآمد جایگاهی ندارد.
این سیاهه نادیده گرفتنها را میتوان به بخشهای دیگر سرایت داد و بر انباشت تاسفها افزود، اما در این نوشته کوتاه به این مساله اشاره اکید میشود که با این دست فرمان بدجوری از دنیا جا میمانیم. در دنیایی که شتاب دگرگونیها در هر عرصهای فزاینده است جا ماندن به معنای دیگر نرسیدن است. آیا صنعت تلویزیونسازی ایران با این سیاستگذاری میتواند با صنعت تلویزیونسازی کرهجنوبی رقابت کند. آیا ایران میتواند امیدوار باشد روزی فرودگاهی به بزرگی فرودگاه استانبول بسازد و میلیاردها دلار درآمد ارزی به دست آورد؟ بدجوری جا میمانیم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سه ویژگی چین را فراموش نکنید
✍️ عباس عبدی
تا آنجا که به یاد دارم حدود نیم قرن پیش یکی از دانشمندان غربی گفته بود، معجزه مهم جهان این است که دولت چین (منظورش زمان مائو بود) توانسته یک میلیارد نفر جمعیت این کشور را زنده نگه دارد و اجازه ندهد که از گرسنگی بمیرند. درباره واقعیت آن زمان چین اطلاعات دقیقی در دست نبود یا من ندارم ولی اگر آن فرد زنده باشد، نمیدانم پیشرفت چین در ۴۵ سال اخیر را چگونه وصف میکند؟ آن معجزه در مقایسه با تحولات ۴۵ سال اخیر چیزی در حد شعبدهبازی در برابر معجزه واقعی است. اکنون اتفاق نظر نسبی است که چین به زودی از نظر توان تولید اقتصادی در جهان اول خواهد شد. چین نشان داده است که در مورد مسائل اصلی خود چون هنگکنگ و ماکائو و چین تایپه و نیز حاکمیت بر دریاهای خود کوتاه نمیآید. جالبتر از همه طرحهای جهانی اقتصادی از جمله جاده ابریشم را در دست دارد. یا در حوزه نفوذ اقتصادی و صادرات حرف اول را میزند. در حوزه فناوری فضایی و دیجیتال پیشرفتهای چشمگیری داشته است. سیاستهای منطقهای و جهانی بلندپروازانهای را در دستور کار دارد و ما شاهد حضور موثر چین در منطقه اطراف خودمان هستیم. از سوی امریکا نیز کم تهدید نشده است، آنان خیلی صریح از استقلال چینتایپه دفاع میکنند در حالی که اینها هر دو یک سرزمین هستند و مساله ارضی فارغ از ماهیت نظامهای حاکم است. علیه رییسجمهور چین خیلی مینویسند و سیاستهای تبلیغی تندی علیه چین و مسائل حقوق بشری آن دارند. هر چند پس از حمایتهای اخیر غرب از اسراییل معلوم نیست که از این پس، چنین مواضعی رنگ و بویی داشته باشد زیرا بیش از پیش نشان داده شد که مواضع حقوقبشری غربیها اصیل نیست و پوششی تاکتیکی برای سیاست است. بهرغم همه اینها خوب است که سخنان متواضعانه رییسجمهور چین را در سفر اخیرش به ایالات متحده و دیدار با جو بایدن مرور کنیم تا درک بهتری از معنای ادبیات سیاسی و دیپلماتیک به دست آوریم. شیپنگ رییسجمهور چین گفت: «ما بزرگترین کشور در حال توسعه جهان و ایالات متحده بزرگترین کشور توسعه یافته جهان است. ما باید در کنار هم باشیم. چین آماده است که شریک و دوست ایالات متحده باشد . اصول اساسی ما در اداره روابطمان با ایالات متحده عبارت است از احترام متقابل، همزیستی مسالمتآمیز و همکاری برد- برد. ما هرگز علیه ایالات متحده شرطبندی نکرده و در امور داخلی او دخالت نمیکنیم .
چین هرگز قصد چالش و از پای انداختن امریکا را نخواهد داشت و بالعکس از امریکای مطمئن، باز، روبه رشد و خوشبخت خوشحال خواهد شد. همینطور هم ایالات متحده نباید علیه چین شرطبندی یا در امور داخلی چین دخالت کند. چین به هر سطح از توسعه برسد هرگز به دنبال هژمونی و گسترش سلطه نخواهد بود و هرگز درصدد تحمیل اراده خود به دیگران برنخواهد آمد. چین به دنبال ایجاد قلمروی نفوذ نخواهد بود و در هیج جنگی چه سرد و چه گرم شرکت نخواهد کرد.»
شاید افراد سادهانگار گمان کنند که این سخنان نشانه خودتحقیری یا خودباختگی است. بهطور قطع مسوولان ایالات متحده چنین باوری نخواهند داشت. آنان بر طبق سیاست کلان خود، چین را رقیب و خطر اصلی علیه هژمونی و فرادستی خود میدانند و این را چینیها هم بهخوبی میدانند، پس این سخنان متواضعانه برای چیست؟ در درجه اول بخشی از آن، حقیقتی است که نه میتوانند و نه درست است که پنهانش کرده یا نادیده بگیرند. این حقیقت که هنوز فاصله عمیقی میان ایالات متحده و چین وجود دارد. بخش مهمتر این سخنان، خنثی کردن بزرگنماییهای ایالات متحده در دشمنسازی از چین است. فرض کنیم که چین با ادبیاتی تهاجمی و خشن پاسخ اقدامات و حتی تحقیرهای امریکاییها را میداد، چه نتیجهای به دست میآورد که اکنون نیاورده است؟ جز اینکه در بازی آنها میافتاد و در بزرگنمایی خطر و قدرت خود به سود آنان نقش بازی میکرد هیچ دستاورد دیگری نداشت. این زبان دیپلماتیک است که گرچه محدودیتهای خود را دارد ولی کاربرد آن در عرصه سیاسی بسیار موثرتر از زبان تهدید و زور است. منظور این نیست که در هر شرایطی زیان تهدید و زور را به کلی باید کنار گذاشت، زیرا مواردی پیش میآید که کاربرد چنین زبانی ضرورت دارد که بهطور طبیعی و بر حسب مورد، چینیها هم از آن استفاده میکنند، ولی وجه غالب زبان دیپلماتیک زور و تهدید نیست. اتفاقا یکی از جاهایی که کاربرد افراطی این زبان نتیجه منفی دارد از سوی ایالات متحده است. امیدواریم اگر کسانی در ایران میخواهند یا مدعی این هستند که راه چین را انتخاب میکنند، سه چیز را فراموش نکنند. اول سیاستهای کارآمد و علمی آنها برای توسعه اقتصادی و اجرای خوب آن سیاستها. دوم زبان دیپلماتیک و سازنده آنها و سوم پایداری و صبر کنفسیوسی در تامین منافع ملی و کوتاه نیامدن از آن.
🔻روزنامه شرق
📍 حق با ماکیاولی نبود
✍️ احمد غلامی
ماکیاولی در نهایت «ترس» را برگزید و آن را به شهریار توصیه کرد؛ شهریاری که مردم از آن بترسند،حتی اگر از او نفرت داشته باشند، حکومتش دیرپاتر خواهد بود تا اینکه عاشقش باشند؛ چراکه آشوب بر عشق فرمان میراند. با این رویکرد اینک جهان بر مبنای ترس اداره میشود و دولتهای جهان دموکراسی و به تبع آن عشق را به فساد کشاندهاند. جهان در این وضعیت به سمت آپارتاید پیش میرود و طرفه آنکه بسیاری از مردم مشتاقانه از این آپارتاید، نژادپرستی، انواع ناسیونالیسم و بنیادگرایی استقبال میکنند. نشانه جهانیاش میتواند بیاعتنایی به کشتار مردم فلسطین، بیاعتنایی به مردم تحت ستم افغانستان و ... باشد. کسی که خودش را دوست نداشته باشد، دیگری را دوست نخواهد داشت. البته این گفته درباره مردم ما به نوعی دیگر صدق میکند. مردم ایران یا به خود عشق میورزند یا از خود بیزارند. البته در هر دو حالت نتیجه یکی است: نفرت از دیگری. در این فرایند دولتهای ملی و قدرتهای جهانی با همه اختلافهای جدیشان در یک نکته توافق دارند و آن مقابله با جامعهگرایی است. هر جامعهای که بخواهد بر مبنای عشق به حیات خودش ادامه بدهد، نهتنها با مخالفت روبهرو خواهد شد بلکه حمایت جهانیان را نیز در پی نخواهد داشت؛ حتی حمایت کشورهای غربی که دفاع از دموکراسی برای آنها یعنی حمایت از منافعشان. بهیقین دولتها بیش از مردم میتوانند منافع قدرتهای بزرگ را تأمین کنند؛ ازاینرو ترس صرفا یک وضعیت ملی نیست بلکه وضعیت تراژیک مردم جهان است.
...اینگونه میشود که همه دولتهای جهان بر سر یک نکته با هم به توافق میرسند: با عشق نمیتوان حکومت کرد و این ترس است که مردم را به اطاعت وامیدارد. مردم در کل جهان بیپناه و تنها شدهاند. بیپناهی و ترس از آینده، آنان را خشن، خشونتورز و بیاعتنا به همنوعان خود کرده است. این ترس و وحشت و پیامد خشونتبار آن پدیده سرمایهداری جهانی است. از این رو است که مهاجران، کسانی که با مشقت از سرزمین آبا و اجدادی خود دل کنده و خود را به موجهای سهمگین حوادث میسپارند، باز سعادت را فراچنگ نمیآورند. فقط لاک تنهایی خود را از سرزمینی به سرزمین دیگر میبرند. حامیان این فردگرایی تقدیسشده که به فردگرایی تحمیلشده استحاله یافته، دست بر قضا دولتهای تمامیتخواه هستند. مردم لاکپشتهایی منزویاند، بدون هیچ ارتباط اجتماعی که مبنای آن عشق باشد، زندگی در مرز ترس. میلان کوندرا در رمان «جاودانگی» تصویر درخشانی از انسان تنهای امروز پیشروی ما میگذارد؛ انسانی که در مرز ترس قدم برمیدارد و با اینکه در میان جمع است؛ اما این جمع چیزی جز هیاهو نیست. «اگنس با خود گفت: زمانی که دیگر هجوم پلشتی کاملا تحملناپذیر شود، او به یک گلفروشی خواهد رفت و یک گل فراموشم مکن، یک شاخه گل فراموشم مکن، یک شاخه باریک با گلهای آبی ریز خواهد خرید، او که گل را در برابر دیدگانش خواهد گرفت به خیابان خواهد رفت و با سماجت به آن خیره خواهد شد تا فقط نوک آبیرنگ زیبا را ببیند و به آن همچون آخرین چیزی بنگرد که میخواهد از جهانی که دیگر آن را دوست ندارد برای خود حفظ کند».۱ اگنس نماینده و تصویری از آدم امروز است؛ آدمی که به فردیت خود تبعید شده و در میان جمع احساس ترس و ناامنی میکند. گویی توصیه ماکیاولی به شهریاران جامه عمل پوشانده و آنان عشق را به کنار نهادند؛ عشقی که تفاوتها را ارج مینهد. عشق بودن در کنار همنوع که با «شاخه گل فراموشم مکن» عینیت پیدا میکند. آنتونیو نگری در یکی از گفتوگوهای خود میگوید: «دلیلی که در سیاست به عشق بها میدهم، دلیلی که آن را از دید من واجد اهمیت میکند، این است که عشق را مهمترین پیوند ممکن میدانم. مهمترین و ماندگارترین پیوند. درست است که اغلب به آن در مقیاسی شخصی مینگریم؛ اما باید به عشق در مقیاسی اجتماعی و کلان نیز بیندیشیم. طی آن ۱۸ روز جنبش میدان التحریر در قاهره، یعنی اشغال میدان یادشده در ژانویه ۲۰۱۱، هر روز در نیویورکتایمز و مطمئنم در کل نشریات خارجی در سراسر دنیا، در جستوجوی رهبران واقعی بودند... . هر روز در پی این بودند که سر دربیاورند که چه کسی واقعا پشت این ماجراست. مثلا آن صدای یگانهای که این کار را پیش میبرد، کیست؛ اما نمیتوانستند دریابند نکته جذاب جاری در میدان التحریر تنوعی، یا به عبارت دیگر، بسگانگیای از گروههای مختلفی بود که با همدیگر همکاری میکردند... . تصور میکنم یکی از جنبههای سحرانگیز چادرزدنها و اشغالکردنها احساس باهمبودن بوده است... . به معنای مدنظر اسپینوزا این تجربه سحرانگیز چادرزدن تجربهای است معطوف به بازشناسی لذت و شادی ناشناخته باهمبودن. مسئله صرفا همدردی یا رنج مشترک نیست؛ بلکه بازشناسی امکان توانایی عظیمتر ما برای اندیشیدن و کنشورزیدن معطوف به جهان است».۲ از این منظر میتوان گفت ماکیاولی، شهریاران را به بیراهه کشانده و حق با او نبوده است؛ اگرچه بسیاری هنوز به توصیههای او گوش فرامیدهند.
---
۱. «جاودانگی» میلان کوندرا، ترجمه حشمتالله کامرانی، انتشارات علم.
۲. «امپراتوری، بیست سال بعد»، مایکل هارت و آنتونیو نگری، ترجمه فؤاد حبیبی، انتشارات نگاه.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 تولید داخلی راه نجات اقتصاد
✍️ حمید حاج اسماعیلی
دولتها باید برای رونق اقتصادی کشور نقش تسهیلگری را ایفا کنند. با این اقدام کارگر با تولید مقرون به صرفه اقتصادی و رقابتی به همراه ابزار کاری که کارفرما آماده میکند، رونق اقتصادی را رقم خواهد زد. در شرایطی که کشور با تحریمهای ظالمانه مواجه است، راه نجات اقتصاد کشور توجه به تولید داخلی است. هرچه تولید داخل افزایش یابد، کالا و خدمات ایرانی نیز رونق خواهد یافت و به همراه آن اشتغال، سرمایه اجتماعی و نیروی کار تقویت خواهد شد.
این در حالی است که امنیت شغلی در اثر ایجاد شرایط مطلوب اقتصادی، بهبود فضای اشتغال و توازن عرضه و تقاضا در بازار کار به وجود می آید. چنانچه فضای اشتغال کشور و شرایط کار بهبود یابد امنیت شغلی نیروی کار خود به خود تامین می شود.
ما باید امنیت شغلی را در ایجاد شرایط اقتصادی مناسب و توسعه بازار کار جست و جو کنیم. اگر مشکلات در حوزه اقتصاد و بازار کار برطرف شود می تواند شرایط اقتصادی را برای کارگران بهتر و عرضه و تقاضا در بازار کار را متوازن کند. اگر بازار تقویت شود و فضای اشتغال کشور بهبود یابد کارگری که شغل خود را از دست بدهد می تواند به راحتی به کارگاه دیگر مراجعه کند
و مشغول کار شود.
باید امکان حمایتهای اجتماعی و جانبی از نیروی کار وجود داشته باشد. وجود تشکل های کارگری برای حمایت از کارگر ضروری است تا به راحتی از محل کارشان اخراج نشوند.اگر تشکل کارگری و امکان حمایت از نیروی کار نباشد حفظ اشتغال چه معنایی دارد؟ باید در کنار ایجاد فرصت های شغلی، حفظ اشتغال هم داشته باشیم تا به جمعیت بیکار کشور اضافه نشود.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست