🔻روزنامه تعادل
📍 انرژی ایران و توسعه زیرساختی
✍️ حمیدرضا صالحی
در این تردیدی وجود ندارد که در سالهای گذشته، همواره یکی از اصلیترین موضوعاتی که بحث و گمانهزنی در رابطه با آن پرداخته شده، وضعیت انرژی ایران و آینده آن است. در این تردیدی وجود ندارد که در شرایط فعلی تحریمها محدودیتهای زیادی در این حوزه برای ما به وجود آورده اما در عین حال سوال اینجاست که آیا ما برای آینده آمادگی لازم را داریم؟ بر اساس برآوردهایی که از سوی اپک اعلام شده و در گزارشهای بخش خصوصی نیز به آن اشاره شده در ۱۰ سال گذشته ایران درآمدی ۴۵۰ میلیارد دلاری را تحت تاثیر تحریمها در حوزه نفت از دست داده است. به معنی ساده در شرایطی که ما میتوانستیم با استفاده از فروش نفت این درآمد را وارد اقتصاد کشور کنیم دچار عدمالنفع شدهایم. ما در طول تمام دهههای گذشته بخش قابل توجهی از درآمد اقتصاد خود را از طریق فروش نفت به دست آوردیم هر چند این دیدگاه وجود داشت که باید میزان وابستگی بودجه سالانه به نفت کاهش پیدا کند، اما در عمل همچنان دولت بخش زیادی از برنامههای خود را در این چارچوب پیگیری میکرد. البته از چند سال قبل با مطرح شدن حساب ذخیره ارزی و پس از آن صندوق توسعه ملی بنا شد بخشی از فروش نفت برای طرحهای زیربنایی به این حساب و صندوق واریز شود. این محدودیت، سرمایهگذاری جدید ما در حوزه انرژی مانند گاز را نیز با اما و اگر مواجه کرده است. با وجود تمام ظرفیتها و تلاشهایی که در این صنعت صورت گرفته، تردیدی وجود ندارد برای آنکه امکان استفاده از حداکثر ظرفیت به وجود بیاید، باید نسبت به سرمایهگذاریهای جدید اقدام و مقدمات لازم برای برداشت حداکثری از ذخایر گازی را فراهم کرد، در غیر این صورت هر سال توان ما در برداشت گاز و عرضه آن کمتر خواهد شد. با توجه به ظرفیتها و تواناییهای بالقوهای که در میادین گازی مختلف کشور وجود دارد، بخش خصوصی ما بارها اعلام آمادگی کرده که توان سرمایهگذاری و برداشت گاز و عرضه آن به شبکه را دارد اما برای آنکه این مساله برطرف شود، دولت باید مقدمات لازم برای سرمایهگذاری را فراهم کند که متاسفانه تاکنون چنین تغییر رویکردی در این سالها مشاهده نشده است.
اینکه خبرهایی از توافق کشورهای اروپایی با برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس برای انتقال گاز مطرح میشود، این زنگ خطر را به صدا در میآورد که شاید ما بخشی از بازار بالقوه خود را از دست دهیم و از این رو باید دید که مسوولان کشور، بر اساس مصلحت و منافع ملی در نهایت چه تصمیمی در این زمینه خواهند گرفت.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 روی دیگر تثبیت
✍️ مسعود حقیقتطلب
در کشور ما بهعنوان یک کشور صاحب درآمدهای نفت و گاز بهطور سنتی قاعده دولت بر این بوده که برای تامین واردات ارزانقیمت و جلب رضایت و حمایت عموم مردم سهم خود را از درآمدهای نفت و گاز به نرخی پایینتر از نرخ بازار به بانک مرکزی میفروخته و آن بانک نیز همان نرخ مورد نظر دولت را برای فروش ارز به واردکنندگان مدنظر قرار میداده و عملا نرخ ارز را در سطوحی پایینتر از نرخ تعادلی بازار سرکوب میکرده است.
بانک مرکزی نیز بهرغم اجرای این تصمیم اتخاذشده در دولت، بهطور سنتی با این سیاست مخالفت میکرده؛ چون شواهد قوی از رانتجویی واردکنندگان و محدودیت میزان اصابت سیاست تثبیت نرخ ارز در کنترل تورم و استفاده از ذخایر بانک مرکزی برای پوشش کسری منابع نفتی در اجرای این نوع سیاستهای حمایتی مشاهده میشده است. کارشناسان آگاه بودند که فروش ارز ارزان سبب میشود تا منابع پیشبینیشده حاصل از صادرات نفت و گاز و میعانات گازی در قانون بودجه سنواتی تحقق پیدا نکند و بهای آن درنهایت از طریق انبساط پایه پولی یا انبساط پول بانکها و خلق نقدینگی پرداخته شود و تورم نیز با یک وقفه زمانی محدود افزایش یابد.
در دوره اخیر بانک مرکزی به دنبال تثبیت نرخ ارز در سطوح ۲۸۵۰۰تومان برای کالاهای اساسی و دارو و ۳۷۰۰۰تومان برای مواد اولیه و تجهیزات تولیدی بوده است. البته آنهایی که با مبانی آسان و قدیمی اقتصاد کلان آشنا باشند، میدانند که اجرای سیاست تثبیت نرخ ارز میتواند برای تنها یک دوره زمانی کوتاهمدت سیاستگذار پولی را در کاهش نرخ تورم و مدیریت انتظارات تورمی یاری کند و ازآنجاکه در میانمدت پاسخگو نیست، امید میرود این سیاست مورد بازبینی کارشناسان و سیاستگذاران قرار گیرد.
در واقع مشکل زمانی آغاز میشود که رئیس سازمان برنامه و بودجه بهصورت رسمی اعلام کند منابع بودجه سال۱۴۰۲ با کسری مواجه شود و عامل اصلی آن عدم تحقق منابع پیشبینیشده از صادرات نفت و گاز است. توجه کنید که کسری منابع نفت و گاز دو بخش دارد. بخش اول آن مربوط به کسری ارزش صادرات دلاری نفت و گاز نسبت به مقادیر هدفگذاری شده است. با توجه به اینکه آمار دقیق و رسمی از منابع وصولی نفت و گاز و سهم خزانه از آن منابع در دست نیست، نمیتوان درخصوص شدت آن قضاوت کرد. بخش دوم آن نیز مربوط به پایین بودن نرخ تسعیر منابع ارزی وصولی در زمان فروش این ارزها به بانک مرکزی میتواند باشد. با توجه به اینکه هیچ عدد مشخص و ثابتی برای تسعیر سهم خزانه از درآمدهای نفت و گاز در قانون بودجه سال۱۴۰۲ ذکر نشده، طبیعی است که نمیتوان سهم این بخش را نیز برآورد کرد.
همه ماجرا به اینجا ختم نمیشود؛ چون فارغ از اینکه سهم هریک از دو عامل فوقالذکر در کسری ناشی از منابع نفت و گاز به چه میزان است، باید دولت محترم راهی برای جبران آن پیدا کند و اگر خدای ناکرده سادهترین راه ممکن را برگزیند، آنگاه باید منتظر تبعات تورمی آن در آینده نزدیک بود. همچنین خوب است پاسخ چند پرسش بهصورت شفاف و دقیق ارائه شود تا بتوان تصویر بهتری از وضعیت بازار ارز و چگونگی مدیریت منابع و مصارف ارزی کشور در ماههای پیشرو داشت. سوالات به قرار زیر است:
۱- از ابتدای سال۱۴۰۲ تاکنون چه میزان ارز به نرخ ۲۸۵۰۰تومان و چه میزان به نرخ ۳۷۰۰۰تومان تامین شده است؟ چه مقدار آن از محل سهم خزانه از درآمدهای نفت و گاز و میعانات گازی و چه مقدار آن از محل سهم صندوق توسعه ملی پرداخت شده است؟
۲- اگر سهم صندوق توسعه ملی مورداستفاده قرار گرفته مبتنی بر کدام مستند قانونی انجام شده است؟ همچنین اگر اجرای تعهدات ارزی و تسویه دیون آن در پایان سال میلادی۲۰۲۳ با مشکل مواجه شود، این دیون و تعهدات از چه محلی پرداخت خواهد شد؟
۳- تورم اقلام مشمول ارز ۲۸۵۰۰تومان و ۳۷۰۰۰تومان در مقایسه با اقلامی که به نرخ بازار آزاد قیمتگذاری میشوند، دقیقا به چه میزان بوده است؟ آیا واقعا تورم آنها کمتر از افزایش قیمت سایر کالاهاست؟
۴- برای جلوگیری از پولی شدن کسری بودجه دولت در ماههای آتی، چه برنامه مشخصی وجود دارد؟ درحالیکه میشد از ظرفیت قیمت بازاری برای منابع ارزی بودجه استفاده کرد.
۵- ازآنجاکه سیاست تثبیت، علیالقاعده باید سیاست کوتاهمدتی باشد، در چه صورت و به چه شکلی این برنامه اصلاح میشود؟
🔻روزنامه کیهان
📍 این موضعگیریها جلوی محو شدن اسرائیل را نمیگیرد!
✍️ جعفر بلوری
امروز جنگ غزه وارد سی و چهارمین روز خود شد و بدین ترتیب
حالا با طولانیترین جنگی که رژیم اسرائیل درگیر آن شده است مواجهیم. پیش از این، طولانیترین جنگ این رژیم، ۳۳ روزه و مربوط به جنگ با حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۶ بود. علاوهبر مدت زمان، این جنگ با دیگر جنگهایی که صهیونیستها درگیر آن بودهاند، تفاوتهای دیگری نیز دارد که حین تبیین آنها، سعی میکنیم، به این سؤال مهم و کلیدی هم پاسخ بدهیم: «سرنوشت این جنگ چه خواهد شد؟»
یکی از مهمترین تفاوتهای این جنگ با جنگهای قبلی، طرفهایی هستند که درگیر آن هستند. اگر پیش از این صهیونیستها فقط با جبهه حزبالله لبنان یا مثلا جهاد اسلامی وارد جنگ میشدند، این بار با تمام جبهههای مقاومت در منطقه درگیرند. اکنون که در حال مطالعه این یادداشتید، حزبالله لبنان، انصارالله یمن و مقاومت عراق نیز در کنار حماس مشغول نبرد با صهیونیستها هستند. اینها گروههایی هستند که رسما اعلام کردهاند وارد جنگ شدهاند. چه بسا گروههای دیگری نیز در این بین حضور داشته باشند که ما بیاطلاعیم! همین امر کار را برای صهیونیستها بسیار سخت کرده است چرا پیش از این، تنها با یکی از این گروهها که وارد جنگ میشدند، خسارات و تلفات سنگینی دریافت میکردند.
آمادگی بینظیر نیروهای مقاومت در این جنگ -به ویژه آمادگی حماس-، یکی دیگر از آن تفاوتهاست. در اثبات این ادعا کافی است رجوع شود به واکنشهایی که کارشناسان در سرتاسر دنیا به عملیات
۷ اکتبر(۱۵ مهر) نشان دادهاند. شکستن هیمنه اسرائیلی که خود را چهارمین ارتش قدرتمند دنیا معرفی میکرد طی فقط ۲۰ دقیقه و ۴۰ کیلومتر نفوذ به عمق رژیمی که گفته میشد، قویترین ساختار و سازمانهای اطلاعتی دنیا را دارد طی فقط چند ساعت میتواند به خوبی تفاوت این جنگ با جنگهای قبلی را به نمایش بگذارد. به گفته
«سرلشکر فایز الدویری»، کارشناس برجسته نظامی در برنامه تلویزیون الجزیره، نیروهای فلسطینی در نبرد با ارتش تلآویو به روش خاصی میجنگند و «رزمندگان القسام در غزه در نبرد زمینی بهتر از سربازانی که از معتبرترین مؤسسات نخبگان جهان فارغالتحصیل شدهاند عمل میکنند.»
تفاوت بعدی این جنگ با جنگهای قبلی، در میزان توحشی است که صهیونیستها از خود نشان دادهاند و ضربه سنگینی که در ۷ اکتبر از حماس خوردند میتواند، یکی از دلایل آشکار شدن ماهیت وحشی آنها باشد. تعداد بالای شهدای غیر نظامی در میان فلسطینیها، مهمترین سند این ادعاست. طبق آخرین گزارشهای رسمی، چیزی بالغ بر ۱۰ هزار
و ۶۰۰ فلسطینی فقط در غزه به شهادت رسیدهاند که نزدیک به ۴۲۰۰نفر آنها کودک و نوزاد و حدود ۵۰۰۰ نفرشان نیز زن هستند. یک بار دیگر به اعداد نگاه کنید. داعش با آن میزان توحش طی سالهایی که در عراق و سوریه یکه تازی میکرد، این قدر که صهیونیستها طی سی و چهار روز گذشته زن و کودک کشتند، زن و کودک نکشت! این که چرا صهیونیستها وقتی زورشان به نیروهای مسلح مقاومت نمیرسد، زنان و کودکان را میکشند نیز موضوعی است که پیش از این در همین ستون با عنوان «صهیونیستها به این دلایل کودکان را میکشند» به طور مفصل آن پرداختهایم.
«واکنش غرب به ویژه آمریکا هیچ گاه این طور رسوا نبوده است» تفاوت بعدی موجود در این جنگ و جنگهای قبلی است. این بار میبینیم رهبران غرب به ویژه آمریکا صراحتا میگویند، مخالف آتشبس و ارسال کمکهای بشر دوستانهاند. آنها وقتی با موضوع «کودککشی» صهیونیستها مواجه میشوند نیز بدون اشاره به ۳۵ هزار تن مواد منفجرهای که به صهیونیستها دادهاند میگویند: «معتقد نیستیم که در غزه نسلکشی در جریان باشد...به اسرائیل توصیه میکنیم مراقب غیر نظامیان باشد.»
(جان کربی، هماهنگکننده ارتباطات راهبردی در شورای امنیت ملی آمریکا). به جرات میتوام گفت، غربیها در هیچ دورهای مثل این بار، این اینقدر «رو» و «صریح» از نسلکشی دفاع نکردهاند. به عنوان فقط یک مثال، به نوع واکنش غرب به آمارهایی که کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان درباره کشتهشدگان در اوکراین و غزه منتشر کرده رجوع کنید و این رسوایی را به چشم خود ببینید. تعداد تلفات غیر نظامی اوکراین طی ۶۲۳ روز جنگ با روسیه با تعداد شهدای فلسطینی طی این ۳۴ روز، اصلا قابل مقایسه نیست. اما غرب به همین بهانه، سنگینترین و بیسابقهترین تحریمها را در هر حوزهای که تصور کنید - از ورزشی و اقتصادی تا رسانهای و سیاسی- علیه روسیه وضع و با بدترین و شدیدترین ادبیات علیه مسکو موضع گرفت.
محکومیتهای جهانی و فشارهایی که افکار عمومی در جهان و حتی در سرزمینهای اشغالی علیه صهیونیستها وارد میکنند نیز به نوعی بیسابقه است. طی این سی و چهار روزی که از آغاز جنگ میگذرد، از غرب تا شرق عالم علیه صهیونیستها تظاهرات برگزار شده است. در برخی از این کشورها مثل آلمان، فرانسه و انگلیس حتی قوانینی
علیه تظاهرات ضد صهیونیستی وضع و معترضان را به جریمههای نقدی و حبس محکوم میکنند با این حال، مردم همچنان به خیابانها میآیند. بسیاری از هنرپیشههای در سطح هالیوود و غیرهالیوود، ورزشکاران و قهرمانان، خوانندگان و هنرمندان در سرتاسر دنیا، آثار یا مدالهایشان را تقدیم کودکان غزه میکنند، یا به شکلی موضع ضد صهیونیستی خود را به نمایش میگذارند. ترکیه ۵۰ درصد از میزان تجارتش با صهیونیستها را کاهش داده، بولیوی روابط خود را با این رژیم به طور کامل قطع کرده، بحرین، چاد، شیلی، کلمبیا، هندوراس، اردن، آفریقای جنوبی و ترکیه نیز تمام دیپلماتهایشان را از این سرزمین اشغال شده خارج کردهاند. هزاران متخصص، سرمایهگذار، پزشک و...سرزمینهای اشغالی را ترک کردهاند و مهاجرت معکوس، شتاب حیرتانگیزی به خود گرفته است و....
اما پاسخ این سؤال مهم که «سرنوشت این جنگ چه خواهد شد؟» ارتباط مستقیمی دارد با همین تفاوتهایی که ما اینجا به برخی از آنها اشاره کردیم. صهیونیستها در این جنگ در همه حوزهها-چه نظامی و سیاسی و چه اطلاعاتی و حیثیتی و اجتماعی- ضربه سختی خوردهاند و جنایات جنونآمیزشان میتواند با هدف تسکین درد و سوزش همین ضربات هم باشد. این که رهبران کشورهای غربی بلافاصله پس از ضربه ۷ اکتبر به اسرائیل سرازیر شدند نیز نشان داد، آنها هم عمق این ضربات را درک کردهاند. امروز دیگر مسئله، مسئله «بودن یا نبودن» است. صهیونیستها که اکنون اداره تمام امورشان را دربست به آمریکاییها سپردهاند، به این نتیجه رسیدهاند که، یک بار برای همیشه باید تکلیف غزه و حماس روشن شود چون، حماسی که بتواند چنین ضرباتی را وارد کند، از این به بعد، ضربات دردناکتری را هم میتواند وارد کند. فلسطینیها هم دیگر نمیتوانند، محاصره، اهانت به مسجدالاقصی، ترور و به طور کلی، روندی را که دهههاست بر آنها تحمیل شده، تحمل کنند. آنها هم میخواهند یک بار برای همیشه، قال قضیه را بکنند. وقتی طرفین
یک جنگ به نتیجهای جز «برد یا باخت» فکر نکنند، میتوان پیشبینی کرد، این جنگ طولانی، سخت و سرنوشت ساز خواهد بود. هم میدان نبرد و هم میدان افکار عمومی، به نفع فلسطینیهاست و صهیونیستها
طی این سی و چهار روز، هیچ دستاوردی که نشان دهد، پیروز میدانند، نداشتهاند. تنها هنر آنها در این مدت، کشتن زنان و کودکان بوده و همین که تهدید به انجام حمله اتمی میکنند، نشان میدهد، در هر دو میدان، قافیه را باختهاند. جبههای که در حال پیروزی باشد، این طور با تهدیدات اتمی، خودزنی نمیکند.
این جنگ احتمالا طولانی خواهد بود، صهیونیستها هم به کودککشی خود ادامه خواهند داد اما با دو دو تا چهارتای زمینی هم اگر محاسبه کنیم، در برابر این همه فشار، این همه خسارت و این همه تلفات که سعی میکنند پنهانش کنند، بیش از این دوام نخواهند آورد. فراموش نکنید که برای نخستین بار تمام جبههها از یمن و لبنان تا عراق و غزه و...به روی صهیونیستها باز شده است. صهیونیستهایی که سال ۲۰۰۶ حریف یک حزبالله لبنان نشدند چطور میتوانند حریف تمام این جبهه باشند؟ نگارنده معتقد است همین «مهاجرت معکوس» به تنهائی میتواند اسرائیل را محو کند. تلفات سنگین و مهاجرت معکوس اگر جدی نبود، صهیونیستها به اجیر کردن مزدور از سراسر اروپا با حقوق ماهی حدود یک میلیارد تومان، اقدام نمیکردند.(روزنامه اسپانیایی اِل موندو همین دو روز پیش) شاید هزینه و سلاحهای این جنگ را آمریکا، آلمان و چند کشور مرتجع عربی تامین کنند اما، زمان به هیچ وجه به نفع صهیونیستها نیست و جنگ طولانی با شرایطی که بالا به گوشهای از آنها اشاره کردیم، صهیونیستها را رفته رفته محو خواهد کرد و موضعگیریهای سخیف برخی در کشور که معتقدند، آمریکا با یک دکمه میتواند بزرگترین قدرت منطقه یعنی ایران را نابود کند، شاید باعث به درد آمدن دل ساکنان مظلوم غزه شود، ولی نمیتواند جلوی محو شدن اسرائیل را بگیرد!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 بازهم زمزمههای استیضاح
✍️ دکتر محمدعلی فیاضبخش
اگر تاریخچهی فراز و فرود استیضاحها در سالیان اخیر را از نظر بگذرانیم؛ یکتنه سهم آموزشوپرورش، چشمگیر است! تو گویی این میدان همچنان عرصهای است برای آزمون و خطای این و آن؛ نیز زورآزمایی هرازچندگاه مجلسیان و دولتیان. وزن و روند انتصابات در این وزارتخانهی بنیادین، از صدر تا میانه، از یکسو این استیضاحها را به ظاهر موجه مینماید و از دگرسو آزمودهها را در بوتهی آزمونهای چندباره مینشاند.
پیشتر در این ستون نوشتهبودم، که عزل و نصبهای وزارتی در این نهاد پرعائله، چندان کارساز نیست؛ تا زمانی که دو عامل تعیینکننده، به عنوان مداخلهگرهای مزاحم(اصطلاح آماری)، خطاهای شناختی ایجاد میکنند؛ این دو فاکتور عبارتند از:
۱- بودجهای که هیچگونه موازنهای با حجم کار ندارد؛
۲-نهادهای موازیای که تمرکز برنامهریزی را از مغز این وزارتخانه میستانند و گردش خون را در قلب او مختل میکنند.
اینگونه است که هر وزیر، میراثدار دولت مستعجلی میشود، که آش نیمپخته را باید به سرآشپز بعدی وانهد؛ با ذائقهی دیگری و دستورزی(!) دیگری.
در این روند، طبیعی است اگر ببینیم، وقت زیادی از وزرای محترم، صرف سخنرانی و تأکید و تأیید بر چیزهایی شود؛ که همچنان پس از چهاردهه باید بشوند!
اگر به کارنامهی درصحنهی وزیر محترم فعلی نگاهی بیندازیم، همین روند است( پشت صحنه را بیخبرم):
-تغییر بیستهزار مدیر مدرسه در آستانهی سال تحصیلی؛
-درخواست از والدین برای تدریس نوبتی در کلاسها جهت پوشش کمبود معلم؛
-طبق معمول، فرافکنی بار کاستیها به دوش دولت و دولتهای پیشین
-… و مسائلی در همین مزاج.
اکنون اگر شما جای وزیر محترم بودید و از توان سخنوری خوبی هم برخوردار میبودید، آیا به تهدید اروپا و آمریکا برنمیآمدید.خب! وقتی دستمان از هزارجا بستهاست در مدیریتِ «جوهرِ» آموزشوپرورش، باید با «عوارض»، وقت را پر کنیم؛ که:
زانک دل جوهر بوَد، گفتن عَرَض
پس طُفیل آمد عَرَض، جوهر غَرَض
تا مبدل گشت جوهر زین عرَض
چون ز پرهیزی که زایل شد مرض
(مثنوی؛ دفتر دوم)
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پنهان شدن مسوولان پشت نقاب وعدهها
✍️ حسن محتشم
دولت به نوعی به دنبال دلخوش کردن مردم با مسائلی مانند افزایش میزان وام مسکن است. واقعیت این است که با این برنامهها و وعدهها اتفاق مثبت و موثری در شرایط زندگی مردم رخ نمیدهد. وام یک میلیارد و نهصد میلیون تومانی شامل تعداد بسیار محدودی از جامعه میشود.
به هر حال تعداد خانوادههایی که در چنین شرایطی ۴ فرزند زیر ۲۰ سال داشته باشند، زیاد نیست. تعداد محدودی که واجد شرایط دریافت این وام هستند، با فرض اینکه دارای سه فرزند باشند، میتوانند ۷۵ درصد این وام را دریافت کنند. معمولا در شرایط کنونی جامعه که مردم با زحمت فراوان هزینههای زندگی خود را تامین میکنند، خانواده مفروض امکان پرداخت اقساط سنگین این وام را نخواهد داشت. چگونه ممکن است خانوادهای بتواند موفق به پرداخت اقساط ۳۵ میلیون تومانی این وام به صورت ماهانه شود؟
به نظر میرسد دولت هم در تلاش است تا نشان بدهد مشغول انجام کاری در حوزه مسکن است و هم میداند که با این کار تعهدی برایش ایجاد نخواهد شد، چراکه تقاضای موثری برای این موارد وجود ندارد. طبیعتا در آینده نیز خواهیم دید که اثرگذاری این وام در جامعه بسیار محدود است و شاید حتی بیتاثیر باشد. اصولا مسوولان و مقامات با چنین وعدههایی سعی میکنند نشان بدهند در حال انجام کاری هستند ولی واقعیت این است که اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
چند اصل کلی برای ساماندهی بازار مسکن وجود دارد؛ اصولی که نمیتوان آنها را نادیده گرفت یا راه میانبُر جدیدی از میانشان پیدا کرد. دولت بودجهای برای این کار در نظر نگرفته است. مجلس عملا ردیف بودجهای برای این موضوع به دولت نداده است. در این خصوص لازم است میزان تولید به اندازهای افزایش پیدا کند که بازار مسکن به نقطه سر به سر برسد. در چنین شرایطی مسکن از فاز سرمایهای خارج خواهد شد. هنگامی که مسکن از حالت سرمایهای خارج شود، تنها با قیمت واقعی این کالا روبهرو خواهیم بود. قیمت واقعی مسکن با وجود تورم موجود در اقتصاد، کم نیست، اما تعادل بهوجودآمده کمک میکند تا حداقل مستاجران در بخش اجاره به خاطر تقاضای زیاد، مجبور به پرداخت کرایه خانه بیشتری نشوند. در چنین شرایطی اجارهنشینان میتوانند طبق تعرفهها درصدی از قیمت مسکن را به عنوان اجارهبها پرداخت کنند؛ موضوعی که تحقق آن مستلزم افزایش میزان ساخت و تولید مسکن است. چنانچه مسکن ساخته شود، به صورت خودکار شاهد ایجاد تعادل در بازار خواهیم بود.
ظاهرا قرار است صندوق توسعه ملی در این زمینه کمک کند. اگر این اتفاق بیفتد، دولت حداقل میتواند میزان تولید در طرح نهضت ملی مسکن را افزایش دهد. واقعیت کلی این است که تا زمانی که چنین تورمی را در جامعه تجربه میکنیم و درآمدهایمان با تورم همخوانی ندارد، این مشکل نه تنها حل نمیشود، بلکه روز به روز بدتر هم خواهد شد. دلیل این موضوع کاهش توان اقتصادی مردم و پاسخگو نبودن درآمدها در برابر هزینههاست که همین موضوع باعث شده امروزه تعداد زیادی از مستاجران وسایلشان را در انبارها نگه دارند و خودشان بدون در اختیار داشتن خانه زندگی کنند. این وضعیتی است که واقعا در شأن مردم ایران نیست. با در نظر داشتن روند کنونی، به نظر نمیرسد که شاهد تحول قابل قبولی برای مسکندار شدن متقاضیان باشیم، مگر اینکه دولت به طور جدی برنامهریزی و بانکها را موظف به پرداخت وام کند. بانکهای دولتی و خصوصیای که زیر نظر بانک مرکزی فعالیت میکنند، چطور میتوانند در این زمینه همکاری کنند؟ اگر زور دولت سیزدهم به بانکها نمیرسد پس میتوان گفت که دولت ضعیفی است. دولت باید از بانکها در خصوص عدمهمکاری در زمینه پرداخت وام توضیح بخواهد و اگر آنها دلایلی مطرح کردند، اقدام به برطرف کردن مشکلاتشان کند. لازم است برنامهریزیهایی میان دولت و بانکها برای همکاری در حوزه مسکن وجود داشته باشد. تقاضای اعطای تسهیلات توسط دولت در برابر بیتوجهی بانکها حاکی از کارا نبودن مدیریت است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 مونوریل قم به همین سادگی
✍️ محسن هاشمیرفسنجانی
با مطالعه مصاحبه اخیر شهردار قم جناب آقای سقاییاننژاد (۱۳/۸/۱۴۰۲)، در مورد درماندگی نزدیک به ۱۵ ساله مسوولان قم در مورد حل معضل تکمیل مونوریل قم به نظر رسید، با ذکر خلاصهای از سوابق، پیشنهادی ارایه شود که سه معضل تجهیزات متحرک (واگن)، منظر و عبور از مقابل حرم مطهر حضرت معصومه (س) و نبود مسافر انشاءالله حل شود. ابتدا لازم است توضیح داده شود که چگونه به همین سادگی معضل مونوریل پیش آمد و بودجه نبوده حیف شد و سپس راهحل آن باز به همین سادگی پیشنهاد شود. با پیروزی گروه آبادگران در انتخابات شورای شهر تهران در سال ۱۳۸۲ و شهرداری آقای احمدینژاد، آقای بهبهانی به عنوان معاون حمل و نقل و ترافیک تهران معرفی و انحراف ابتدا با تیتر قطار هوایی آغاز و در نهایت منجر به پیشنهاد سامانه ۱۷۰ کیلومتری مونوریل برای حمل و نقل عمومی تهران به شورای شهر تهران شد، ولی تلاش مسوولان جدید شهرداری تهران برای جا انداختن توهم خودساخته «ارزانی و سرعت ساخت» سامانه مونوریل به عنوان قطار هوایی در تهران با بحثهای کارشناسی در شورای شهر و دولت اصلاحات در دو سال صدارت آنها به جایی نرسید، حتی بعدها بهرغم حضور آقای احمدینژاد به عنوان رییسجمهور و آقای بهبهانی به عنوان وزیر راه، نتوانستند مسوولان شهرداری و شورای تهران را به برنچیدن پایههای مونوریل تازه آغاز شده تهران قانع کنند و ستونهای محدود ساخته شده مونوریل صادقیه تهران تا شهرک اکباتان توسط آقای قالیباف برچیده شد. لذا دولت مهرورز وقت از سال ۱۳۸۵ تلاش کرد با بودجه واقعی و بدون مانع برای طرح و پروژه توهمی با تطمیع، شوراهایهای شهر و شهرداران کلانشهرها را به وادار به تغییر طرحهای دولت سازندگی و اصلاحات از قطار سبک شهری چه زمینی، زیرزمینی و چه هوایی به تکنولوژی مونوریل حداقل در حد یک خط کند، با این وعده و قول که در صورت چنین تصمیمی، بودجه آن تمام و کمال به سرعت تامین خواهد شد. دیری نپایید که این نحوه غلط تحریک به تصمیم و برنامهریزی، بعضی از کلانشهرها از جمله قم و کرمانشاه را در دام خود گرفتار کرد. فراموش نمیکنم برای تصمیمگیری نسبت به ایجاد مونوریل قم به جلسهای مثلا کارشناسی در قم با حضور آقای علی لاریجانی نماینده قم دعوت شدم و تمام زوایای چنین اشتباه و انحرافی از ابعاد مختلف باز شد و پیشنهادات لازم برای استفاده از BRT یا قطار سبک شهری با کریدور ویژه مانند کلانشهرهای دیگر داده شد، ولی گویا مسوولان سیاسی وقت بدون در نظر گرفتن نظرات دلسوزانه کارشناسی، بدون مطالعه دقیق برای رو کم کنی مخالفان، به سرعت وارد عمل شده و با بهکارگیری مشارکت کیسون و مپنا با تبلیغ حتی در سطح شهر تهران در بیلبوردها طراحی و احداث آن را در سال ۱۳۸۸ قبل از انتخابات کلنگ زدند و قول ساخت دو ساله آن را تا سال ۹۰ دادند و «به همین سادگی» داستان غمانگیز مونوریل قم و بعد کرمانشاه با صرف بودجه کلان شکل گرفت. بستر رودخانه فقط به این جهت انتخاب شد که فضای باز و قابل دسترسی برای تجهیز و ساخت بود و طراحان فکری برای شاخص مهمی چون مبدا و مقصد سفرها، تعداد سفرها، هزینه نسبت به ظرفیت سفر ایجاد شده، تکنولوژی و بالاخره موانعی چون دسترسیها، منظر و میراث فرهنگی یا خطرات بستر رودخانه، زلزله و پدافند غیرعامل حتی اولویتها نکردند، چون به راحتی امکان تجهیز کارگاه و ساخت و بودجه فراهم شد. لذا کار را بیوقفه و بدون مصوبات قانونی شروع شد، در صورتی که اگر واقعا به فکر حمل مسافر از اتوبان خلیج فارس به حرم بودند به راحتی و به سرعت با چند دستگاه اتوبوس برقی یا گازی امکانپذیر و البته در حال انجام هم بود. متاسفانه با اولین مانع که عبور از روی صحن رودخانه حرم مطهر حضرت معصومه(س) مواجه شدند با عکسالعمل غیرکارشناسی تصمیم گرفته شد که سر سازه مونوریل ساخته شده را کج کرده و از خیابان مجاور عبور کنند که البته همان مانع منظر باز مطرح بود ولی مسوولان حرم نمیتوانستند دخالتی بکنند. بعد برای تامین قطار دچار مشکل قیمت و تولید آن شدند که به طراحانی در سیسیل ایتالیا منجر و نمونههایی نیز ساخته و حمل شد ولی با تغییر دولت و در نتیجه تغییر مدیران سیاسی حمایت از این پروژه غیرکارشناسی، دچار وقفه ده ساله شده که هنوز هم ادامه دارد. لذا با بررسیهای انجام شده توسط کارشناسان فن پیشنهاد میشود با توجه به اینکه هزینههای ایجاد ظرفیت حمل و نقل با تکنولوژی مونوریل بالاتر از قطار سبک شهری است و در تعمیر نگهداری مشکلات زیاد و اتمام آن حداقل دهها هزار میلیارد تومان هزینه دارد و نبود زنجیره ساخت و نگهداری در کشور، پروژه مونوریل به فوریت و با کمترین هزینه تبدیل به قطار سبک شهری شده تا «به همین سادگی» هر سه مشکل حل شود.
البته قطار سبک شهری میتواند هم روی زمین، هم زیر زمین و هم روی عرشه هوایی حرکت کند. به جای استفاده از تکنولوژی مونوریل از همان تکنولوژی واگنهایی که قرار است در خط A متروی قم استفاده کند، استفاده شود. لذا مشکل واگن حل و از همان واگنی استفاده میشود که متروهای کشور استفاده میکنند. روشن است که تکنولوژی مورد استفاده در قطار هوایی با مونوریل فرق میکند. لذا هر قطار هوایی مونوریل نیست. انحراف از همین سوءتفاهم و سفسطه آغاز شد. با تجربه پروژه مونوریل کرمانشاه و با فونداسیون و ستونهای موجود، امکان ایجاد عرشه برای حرکت رفت و برگشت قطار مانند قطار شهری کرمانشاه فراهم است و از همان نقطهای که سازه مسیر مونوریل منحرف شده میتوان به زیر زمین رفته تا مشکل منظر حرم مطهر نیز حل شود و باقیمانده مسیر در بخش شلوغ قم زیر زمین حرکت کرده و حدود دانشگاه مفید قم از زیر زمین خارج و از تپه موجود نیز با تونل یا ترانشه باز عبور کند و تا شهر جدید پردیسان را روی زمین بعضا روی هوا حرکت کند. بدین صورت هم قم دارای خطوط یکسان از نظر سازه و تجهیزات شده و با عبور زیرزمینی هر بخش از مسیر که لازم است به راحتی طراحی و ساخت صورت میگیرد و به منظر حرم مطهر حضرت معصومه (س) نیز آسیبی نمیرسد. پدافند غیرعامل نیز در قم با توجه به خطرات وجودی دشمن و زلزله رعایت میشود. البته با گسترش خط B به سبک خط A ولی زیرزمین و روی زمین و تقاطع با خط A و با کمک انشعاب که روش معمول در خطوط ریلی شهری است، مشکل مسافر و کارایی آن نیز حل میشود. در صورتی که کلیات مورد توافق باشد برای توضیح دقیقتر جلسه حضوری با اعضای شورای شهر، مدیران و کارشناسان مفید است. به امید تصمیم بهموقع برای حفظ اموال مردم از بنبست خارج شدن پروژه.
🔻روزنامه شرق
📍 ناشنواهای خدشهناپذیر
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
نمیدانم صدای غرش هواپیماهای جنگی و صدای انفجار بمبهای آنها و سپس خلأ حاصل از انفجار بر دستگاه شنوایی کودکان و زنان و مردان بیدفاع چه اثری میگذارد اما اگر روان آنان را دگرگون نکند و جان آنان را نگیرد، حتما پرده گوش آنان را پاره میکند و آنان را ناشنوا میکند. شاید بعدا برای این ناشنوایان با فناوریهای جدید بشود کاری کرد مثلا اصلاح پرده گوش یا کاشتن حلزون. فکر نکنید آنان که این سرنوشت را برای مردم دیگر و اینک فلسطینیان میسازند، از عطوفت بیبهرهاند. خیر آنان همنوعپندارند و چون گوشهای خودشان ناشنواست و صدای فریاد مظلومان و ضجه مادران کودکمرده و کودکان معصوم بیمادر و فریاد اعتراض مردم جهان را نمیشنوند، میخواهند همنوعان فلسطینیشان را به خود شبیه کنند، نه از روی قساوت و شقاوت و نسلکشی و ایدئولوژی بلکه از روی محبت و شفقت!.
گوشهای ناشنوا همواره در تاریخ بشر بودهاند که البته ضعف این گوشهای ناشنوا به دهانشان قوت بخشیده است چراکه وقتی عضوی ناتوان میشود اعضای دیگر فعالتر میشوند. ناشنوایی ظاهرا خاصیت قدرت و قدرتمندان است و عمیقا مصداق صم، بکم، عمی فهم لا یعقلون هستند. میگویند اگر کسی خواب باشد میتوان او را بیدار کرد اما اگر کسی خود را به خواب زده باشد، بیدارکردن او ممکن نیست. حالا اگر دبیرکل سازمان ملل گفت: اگر یونیسف اظهار نظر کرد، اگر سازمان بهداشت جهانی اعلام خطر کرد، اگر میلیونها انسان به این کشتار غیرانسانی اعتراض کردند اصلا گوشهای غاصبان و مدیران کشورهای غربی نمیشنود، آنها تعمدا گوشهای خود را موم گرفتهاند تا نشنوند، حتی متوجه خطر برای خود هم نمیشوند. میدانیم که همواره نوعا یهودیان با مسلمانان همزیستی مسالمتآمیز داشتهاند و در تاریخ در همان زمان که یهودیان در کنار مسلمانان زیست میکردند، در کشورهای اروپایی نفرت از آنها و محدودسازی آنها بسیار شدید بوده و این تنفر هماکنون نیز در کشورهای اروپایی وجود دارد. بهعلاوه آنچه به نام هولوکاست معروف است، توسط اروپاییان اتفاق افتاده و نه توسط مسلمانان. آنچه در آینده رخ خواهد داد انتقام یهودیان صهیونیست از اروپاییان و بهخصوص آلمان است و تاریخ نشان داده که این قوم در کینه به دل گرفتن و در موقع لازم انتقامگیری بسیار پابرجاست ولی سردمداران اروپایی از این انتقام غفلت میکنند و گوش خود را بر پیامهای تدارک جنایتکاران صهیونیست بستهاند. دیری نمیپاید که با وجود همه کمکهای غربی، روز انتقام یهودیان از اروپاییان فرا میرسد. آنچه ویلیام بلیک، شاعر انگلیسی قرن ۱۹ سروده، آرزوی یهودیان را برای حضور در انگلستان مطرح کرده و طبعا انتقام از آلمانها آنها را بیشتر شائق کرده است. مهر و محبت و شفقت این تجاوزکاران در همه ابعاد جلوه میکند، آنها خانهها را ویران میکنند چراکه بیشتر به زندان شبیه هستند. آنها کودکان را میکشند چراکه از درد محاصره و بینوایی نجات یابند. آنها بیمارستانها را بمباران میکنند چراکه بیماران درد میکشند و از درد رهایی مییابند، آنها نوزادان را میکشند چراکه این نوزادان در مراحل رشد به مشکلات طاقتفرسایی دچار میشوند. آری مهر و محبت از نوع صهیونیستی و نژادپرستی و نسلکشی پایانی ندارد. همه اینها به خاطر گوشهای بسته و چشمهای نابیناست اما مگر فقط گوشهای بسته و ناشنوا ویژه صهیونیستها و حامیان غربی آنان است. رهبران چین و روسیه هم خط قرمزشان امنیت اسرائیل است و به همین دلیل به اسرائیل اجازه دادهاند که غزه را ویران و اشغال کنند و دو میلیون مردم آن را به قتل برسانند و یا به آوارگی جدیدی دچار کنند.
اما گوشهای بسته مخصوص صهیونیستها، امپریالیستها و مارکسیستها و داعشیهای سلفی و دیگر غاصبان قدرتمند نیست و چه خوب است اگر این گوشهای بسته را نمیپسندیم خود نیز دچار گوشبستگی نشویم. لقمان را گفتند ادب از که آموختی، گفت از بیادبان که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از آن اجتناب کردم. آیا ما گوشهای خود را باز نگه داشتهایم یا به نوعی دیگر چنین گوشهایی در جامعه خودمان وجود دارد، این گوشبستگیها آنقدر شدید است که انسان به تردید میافتد که آیا گوشها بسته است یا آنکه ما نمیفهمیم. برخی از نفهمیهای ما که حتما ربطی به گوشهای بسته ندارد و از خود ماست را میتوانم مثال بیاورم.
ما نفهمیدهایم که چرا رئیس دولتی که باید حافظ و مجری قانون باشد، قانون برنامه را خمیر کرد.
ما نفهمیدهایم که چرا جلو واردات قاچاق سیگار که سالانه حدود ۲۰ میلیارد نخ و به ظرفیت سه هزار کانتینر است، گرفته نمیشود.
ما نفهمیدهایم که چرا مصرف بنزین تشویق میشود.
ما نفهمیدهایم که چرا در حالیکه وضع آب و خاک و جنگل نامطلوب است و مسائل بزرگ در کشور ما وجود دارد، قانون هفتم در دست تصویب، وزارت خارجه را بیخاصیت میکند و سهم بیمه شاغلان قانون کار را به خزانه واریز میکند.
ما نفهمیدهایم دولت که ۳۶۵ هزار میلیارد تومان به صندوق بازنشستگی بدهکار است چرا آن را نمیپردازد.
ما نفهمیدهایم اردوغان درست میگوید که ۱۸ میلیارد دلار طلا و ارز ایرانی را مصادره کرده یا آنها که دم برنمیآورند. خلاصه به این نتیجه رسیدهایم که ما بیتوجه هستیم اگر گوشها باز بود و اگر دارای فهم بودیم خودمان میفهمیدیم و ربطی به گوشهای بسته نمیدادیم. در این موارد نظر میدادند که کدام درست است و کدام غلط است و چرا برخی چنان کارهایی میکنند و اصلا تبعاتی برایشان ندارد. هرچند برخی اوقات شک میکنیم که گوشها بسته است یا باز، مثلا در حالی که عقیده داریم اگر مسلمانی مورد ظلم قرار گیرد باید به او کمک شود، برخی صداها را میشنویم اما مثلا صدای مسلمانان سنکیانگ چین و روهنگاهای مورد ستم بودائیان را نمیشنویم و طبعا آن را هم ما به حساب بیتوجهی خودمان میگذاریم. تردیدی نیست که صهیونیستها و حامیان آنها که به نام امنیت به آدمکشی و انواع جنایات دست میزنند در اسفل سافلین هستند و هیچ امیدی به نجات آنها نیست و منصوبکردن آنها به گرگ و کفتار و... ستمی است که بر این حیوانات میشود و اما امید آن است که گوشهای بسته خودی باز شود، هرچند در مواردی دیده میشود، و سراشیبی شرایط کشورمان به توقف و سپس به رشد برسد. اگر این را قبول نداریم به مصاحبه یک کارشناس آب با روزنامه شرق در تاریخ ۱۴/۸/۱۴۰۲ مراجعه کنیم آنجا که میگوید ایران میتواند برای هزاران سال دیگر هم بماند مشروط بر اینکه کلههای درست و دلیر و مسئولیتپذیر در این هنگام وجود داشته باشند وگرنه با فرمان فعلی حرکت به ته دره است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرورت جبران کمبود مسکن
✍️ فرشید ایلاتی
تاکنون به معنای واقعی بافت فرسودهای احیا نشده، بلکه درواقع چندین پلاک تجمیع شده است. سیـاستهـای احیای بافــت نیز تاکنون بیشتر شامل مشوقهایی برای هــزینههــای پــروانههــای ســاخـت و تراکمهای تشویقی نیز بوده است که چنین سیاستهایی مسئله را پیچیدهتر میکند.
هیچجای کشور بافتی احیا نشده، بلکه پلاک احیا شده است یا چندین پلاک تجمیع شده و پلاک احیا شده است؛ درواقع به معنای واقعی بافتی احیا نشده است. بهتر است به جای اصطلاح بافت فرسوده از اصطلاح نقاط زایش شهری استفاده کرد. باید برای این نقاط چندین شاخص را در نظر گرفت؛ به عنوان مثال شاخصهایی همچون ریزدانگی، مساحت قطعات و پلاکها و دسترسیها و معابر و ساختار و شکل فضاها.
اگر بخواهیم برنامهای برای احیا و نوسازی داشته باشیم باید این برنامهها ناظر بر احیای بافت باشد. در روشهای موجود، تراکم پلاک افزایش پیدا میکند و شاهد ترافیک جمعیتی، ترافیک ماشینها و وسایل نقلیه هستیم که با این روشها، بافتی احیا نمیشود. زمانی که بافتی احیا میشود ارزش افزوده پیدا میکند.
ولی مدلی که تاکنون برای احیای این نقاط زایش شهری اعمالشده درست نبوده، مدلهای مبتنی بر تملیک اشتباه است. درواقع تاکنون وضعیت اینطور بوده است که توسعهگر با اجبار بافتی را تملک میکرد و ساکنان قدیمی بافت را از این منطقه خارج میکرده که این مدل اشتباه است.
درواقع روش درست این است که ساکنان فعلی باید در مراحل نوسازی بافت مشارکت داده شوند. اگر برای نوسازی بافتهای فرسوده قرار باشد واحدهای جدیدی ساخت و ساز شود، منافع حاصل از آن باید بین ساکنان بافت و مالکان تقسیم شود. درواقع اگر قرار باشد ارزشافزودهای هم ایجاد شود، ساکنان فعلی میتوانند بهره مند شوند و با اعمال این روش، مشارکت اجتماعی نیز افزایش پیدا میکند.
طرحهای تشویقی برای اصلاح بافتهای فرسوده نیز کارایی ندارد. حتی ساختمانسازی در این بافتهای فرسوده کوچهها را شبیه به دندان کرده است. این نوع طرحهای تشویقی راهکار مناسبی برای جبران کمبود مسکن نخواهد بود. به جای تجمیع خانهها و طرحهای نقطهای بهتر است که کوچهها با هم تجمیع شود بهطور مثال چند کوچه تخریب شود و شهرکسازی شود تا مشکل بافتهای فرسوده برطرف شود در غیر این صورت تراکم بخشیدن یا تخفیف در پرداخت عوارض راهکارهای مناسبی برای جبران کمبود مسکن نیست.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست