🔻روزنامه تعادل
📍 معافیتهای مالیاتی جهتدار و تلههای اقتصادی
✍️ پیمان مولوی
بر اساس تصمیم نمایندگان مجلس در مدت اجرای برنامه هفتم توسعه وضع هرگونه تخفیف، ترجیح، بخشودگی، کاهش نرخ معافیت و شمولیت نرخ صفر و اعطای اعتبار مالیاتی جدید به جز مواردی که منجر به افزایش یا رونق تولید و صادرات شود، ممنوع است. بلافاصله پس از تصویب این طرح، بازار ارزیابیهای تحلیلی در خصوص این مصوبه گرم شد. به نظرم قبل از هرگونه تحلیلی لازم است به این پرسشها پاسخ مناسبی داده شود. معافیت مالیاتی کدام افراد، نهادها و ساختارها قرار است حذف شود؟ آیا افزایش دریافت مالیات از هر طیف و گروهی مفید است؟ آیا اعطای هر نوع معافیت مالیاتی اشتباه است؟ اگر قرار به توزیع معافیتهای مالیاتی باشد، کدام بخشها و گروهها در اولویت این تصمیم قرار دارند؟ در ازای دریافت مالیات چه نوع خدماتی باید به مردم و شهروندان ارایه شود؟ و سایر پرسشهایی که از این دست باید طرح شوند. باید توجه داشت، ابزار مالیاتی یکی از مهمترین ابزارهای اقتصادی است که سیاستگذاران از طریق آن میتوانند به رشد و شکوفایی اقتصادی و تولیدی از یک طرف یا بروز مشکلات اقتصادی از سوی دیگر مدد رسانند. بهطور کلی هر نوع معافیت مالیاتی به صورت صفر یا صد درصدی خوب یا بد نیست. مالیات در مثل مانند داروست که برای برخی از بیماریها ممکن است مفید باشد و برای برخی دیگر از بیماریها، کشنده است. برای برخی از بیماران ممکن است عافیت و بهروزی را به دنبال داشته باشد و برای گروه دیگر از بیماران، ممکن است مرگآور به نظر برسد. مساله اصلی آن است که این دارو در چه دُزی برای چه گروهی تجویز میشود؟ اگر قصد دولت و مجلس آن است که از بخشهای بزرگی از اقتصاد دولتی که سالهاست مالیات ندادهاند و همواره نام آنها علیرغم سودهای کلان ذیل نهادهای بهرهمند از معافیت مالیات بوده، مالیات دریافت کند، تصمیم درستی است. اما اگر تصمیم برای آن است که برخی معافیتهای پیش روی فعالان اقتصادی و تولیدی و تجاری برداشته شود، به نظرم این تصمیم نهایتا به ضد خود بدل میشود. شما یک کشور نفتخیز و دارای درآمدهای نفتی (به جز نروژ) را پیدا نمیکنید که دریافت هنگفت مالیات در آن وجود نداشته باشد. اساسا مگر غیر از این است که مالیات باید به نفع توسعه زیرساختها دریافت شود؟ مسوولان باید پاسخ دهند چرا طی بیش از ۴دهه گذشته از مالیات هرگز برای توسعه زیرساختها و رشد اقتصادی استفاده نشده است؟ دولت از مردم مالیات میگیرد تا هزینههای چاه ویل و جاری خود را پوشش دهد. هزینههایی که عملا هیچ خروجی خاصی برای اقتصاد و مردم ندارند و تنها صرف هزینههای بیهوده میشوند. در ایران ظرفیتهای درآمدی قابلتوجهی به عنوان جایگزین درآمدهای نفتی وجود دارد که دولت به سمت آنها نمیرود. نگاه دولت هر سال به جیب مردم و درآمدهای اندکی است که دستفروشان و کسبه و مردم عادی دارند. از آنها مالیات میگیرد اما بسیاری از کارتلهای بزرگ اقتصادی در ایران از پرداخت مالیات معاف میشوند. اگر معنای این مصوبه دریافت مالیات از این کارتلها و صنایع عظیم باشد، همه از آن راضی خواهند بود اما اگر به معنای فشار بیشتر به فعالان اقتصادی و کسبه بخش خصوصی باشد، خسارتبار است. در صنعت ساختمان ایران، شرکت ساختمانی و فعالان این حوزه در حال خروج از ایران هستند، چرا که مالیاتی که میپردازند با خدماتی که دریافت میکنند همخوان نیست. نمیتوان کشور را به سمت تحریم هل داد، ریسکهای اقتصادی را ارتقا داد، بعد مدام بر حجم مالیات فعالان اقتصادی و شهروندان افزوده شود. به نظرم فوکوس کردن برخی افراد بر روی دریافت مالیات از فعالان اقتصادی، انحرافی است. مساله اصلی در اقتصاد ایران رشد اقتصادی و رشد بهرهوری است. دولت باید هزینههای غیرضروری خود را کاهش دهد، معافیت مالیاتی باید متوجه فعالان اقتصادی باشد و از کارتلهای بزرگ حکومتی باید مالیات دریافت شود. از سوی دیگر در ازای دریافت مالیات باید خدماتی هم به فعالان اقتصادی داده شود. در ایران اما تله تحریم، تله رشد اقتصادی کم، تله آزادی اقتصادی ضعیف و تله مالیاتهای فزاینده وجود دارد. در اغلب موارد که مصوبهای در خصوص مالیات رسانهای میشود، افکار عمومی و فعالان اقتصادی نگران افزایش دریافت مالیات میشوند. موضوع مهم رفع نگرانی مردم و فعالان اقتصادی است حتی اگر به قیمت ناراحتی کارتلهای عظیم اقتصادی شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نگرانیها از ماندگاری تورم بالا
✍️ دکتر مهرداد سپهوند
تورم سالانه برای کل خانوار که بهطور تاریخی در اقتصاد ایران در حول و حوش یک متوسط ۱۵درصدی نوسان میکرد، در سه، چهار سال اخیر بهشدت افزایش یافته است؛ در اردیبهشتماه امسال بالای ۴۹درصد بود و در ماههای اخیر مطابق آخرین آمار انتشاریافته از طرف مرکز آمار ایران با یک روند کاهشی در مهرماه به ۴۵.۵درصد رسیده است.
این کاهش در متوسط سالانه بهدنبال یک کاهش قابل ملاحظه در تورم نقطه به نقطه - که در آن شاخص قیمت در هر ماه با مقدار این شاخص در ماه مشابه سال قبلی مقایسه میشود- رخ داده است. مطابق آمار موجود، مقدار تورم نقطه به نقطه از ۵۵.۵درصد در فروردین ماه سال جاری به ۳۹.۲درصد در شهریور ماه کاهش داشته است.
هرچند این کاهش در نرخ تورم امیدواری زیادی را در میان سیاستگذاران، ارباب جراید و مردمی که با مشکلات ناشی از تورم بالا دست و پنجه نرم میکنند، برانگیخته است، اما دلایل جدی وجود دارد که ما را از خوشبینی مفرط در زمینه کنترل تورم باز داشته و زنهار میدهد که همچنان جای نگرانی در اینباره باقی است.
نخست نگاهی دقیقتر به آمارها میافکنیم. با توجه به آنکه تورم سالانه با لختی بیشتر حرکت میکند و تورم نقطه به نقطه برای آن نقش یک سنجه پیشنگر را دارد، جزئیات تغییرات این سنجه نیز اهمیت دارد. مشاهدات نشان میدهد که این سنجه اگرچه از فروردین تا تیرماه به ۳۹.۴کاهش یافته اما در ماه بعد با اندکی افزایش به ۳۹.۸ و پس از آن در مهرماه به ۳۹.۲ رسیده است. این تغییرات ظن شروع یک روند بازگشتی یا حداقل یک توقف در آهنگ کاهش تورم را تقویت میکند.
در ادامه اجازه بدهید مروری بر تجربه دیگر کشورها در زمینه مبارزه با تورم داشته باشیم که حاوی نکات بسیار آموزنده و هشداردهندهای است. همین ماه گذشته مقالهای توسط صندوق بینالمللی پول انتشار یافت که در آن به تجارب ۵۶ کشور در کنترل تورم پرداخته بود. پژوهشگران در این مقاله با بررسی دقیق حدود ۱۰۰شوک تورمی در پی آن بودند تا برای پرسشهای مختلفی چون میزان شانس موفقیت کشورها در کنترل تورم و ویژگیها و عوامل موثر پاسخهای قابل اتکایی بهدست دهند و در این مورد برداشتهای بدون واسطه خود (Stylized Facts) را ارائه کنند. برابر یافتههای این بررسی که بر پایه تحلیل دادههای حاصل از مشاهدات ۵۰سال گذشته بهدست آمده است، تنها در ۶۰درصد موارد تلاش کشورهایی که دستخوش شوکهای تورمی بودهاند، قرین موفقیت بوده است و این کشورها توانستهاند به سطوح قبل از شوک تورمی بازگردند.
مهمتر آنکه در اغلب موارد مشاهده میشود آرام شدن تلاطم قیمتها و تثبیت شاخص قیمت در سطوح پایینتر حدود سهسال بهطول انجامیده است. نکته نگرانکننده که در این بررسی مشاهده میشود آن است برای مواردی که شوک تورمی ریشه در عوامل سمت عرضه اقتصادی داشته، طی چنین مسیری دشوارتر و طولانیتر بوده است.
شاید در نگاه نخست چنین تصور شود که تعمیم این یافتهها به شرایط اقتصادی کشور، قدری بدبینانه و نامحتمل است، اما باید توجه داشت که مقاله مورد بررسی یک موضوع مهم را از قلم انداخته و آن تفکیک نتایج براساس سطوح تورم است.
واقعیت آن است که الگوی رفتاری کارگزارانی که برآیند رفتار آنها شکلدهنده جهت تغییرات مولفههای کلان اقتصادی است، همواره یکسان نیست. زمانی که این کارگزاران بهطور مستمر سطوح بالای تورم را تجربه میکنند، ممکن است الگوی تصمیمگیری خود را بر این اساس تغییر دهند ودیگر مانند آنچه در سطوح پایینتر مشاهده میشود، رفتار نکنند. این مساله در پژوهش دیگری که آن نیز توسط همین نهاد بینالمللی انتشار یافته، مورد توجه قرار گرفته است و در آن پژوهشگران به تجربه بیش از ۱۹۰کشور در یک بازه ۵۷ساله میپردازند.
نکته قابلتوجه که در یافتههای این بررسی بهچشم میخورد آن است که چنانچه تورم برای چند سال متوالی به سطوح بالای ۴۰درصد برسد، مشاهدات نشان میدهد که مبارزه با تورم دشوارتر میشود و در اغلب موارد کاهش تورم و تثبیت آن در سطح پایینتر به حداقل ۸سال زمان نیاز خواهد داشت. برای آن دسته از کشورهایی که تورم به سطوح بالای ۵۰درصد میرسد، در دو سوم موارد شاهد آن هستیم که در دورههای بعد تورم در همان سطوح باقی میماند. نگارنده امیدوار است با توجه به این مشاهدات، هم سیاستگذاران و هم مردم صبر و شکیبایی بیشتری در جدال با تورم بهخرج دهند و خصوصا سیاستگذاران در اعلام زودهنگام پیروزی در چنین عرصهای بیشتر تامل کنند.
از مجموعه آنچه گفته شد تا اینجا میتوان نتیجه گرفت که یکی از دلایل مهم آنکه تورم همچنان نگرانکننده است و باید دغدغه ما باشد آن است که مبارزه با تورم خصوصا آنگاه که به سطوح بالا میرسد، کار سادهای نبوده و زمانبر است.
مورد بعدی در اقتصاد که جای نگرانی دارد به ماهیت و سرشت شوکهای تورمی مربوط میشود. واقعیت آن است که تجربه گذشته ما عمدتا مربوط به شوکهای سمت تقاضا بوده است. حال آنکه پس از توسعه بیسابقه تحریمها در پی خروج یکطرفه آمریکا از برجام و اعمال سیاست فشار حداکثری که با کاهش شدید قیمت نفت در سطح بینالمللی همراه شد، اقتصاد ما شدیدا درگیر شوک سمت عرضه شده است. شوک سمت عرضه با حرکت منحنی عرضه به سمت چپ و بالا هم کاهش تولید و هم افزایش سطح قیمتها را همزمان سبب میشود و باعث تورم همراه با رکود میشود. در این شرایط عملا ابزار سیاستی موثری برای مقابله با اینگونه شوکها برای سیاستگذار فراهم نیست. درباره سایر کشورها نیز مطالعات موجود نشان میدهد که شوکهای تورمی ناشی از سمت عرضه معمولا دیرپاتر از شوکهای تورمی ناشی از سمت تقاضا هستند و مقابله با آنها دشوارتر است. با وجود تلاشهایی که برای جایگزینی واردات صورت گرفته است، همچنان در اقتصاد ایران حساسیت بالایی به شوکهای ارزی وجود دارد و سیاست ارزی هرچند که روی کاغذ، شناور مدیریت شده است، اما آنچه در عمل مشاهده میشود نوعی بیقاعدگی همراه با ادوار ثبات و ریزش است. این امر برای بنگاههای فعال در عرصه تولید نه فقط بهدلیل نیاز به سرمایه در گردش بالاتر تقاضای نقدینگی را بالا میبرد، بلکه با افزایش نااطمینانی امکان برنامهریزی بلندمدت رامحدود میکند و به تولید آسیب میزند و سبب ناترازی در وضعیت بنگاهها میشود. ناترازی بنگاهها نهایتا از کانال بانکها به ترازنامه بانک مرکزی راه مییابد و بر همین اساس در این دو سال شاهد رشد شدید بدهی بانکها به بانک مرکزی بودهایم. بانک مرکزی برای مقابله با این شرایط به ابزار غیرمتعارفی چون کنترل مقداری ترازنامه بانکها رو آورده است. هرچند این امر تا حدی توانسته است میزان رشد نقدینگی را تعدیل کند، اما سیلابی که در مارپیچ نرخ ارز-تورم حرکت میکند در بلندمدت به این شکل قابل کنترل نخواهد بود و چنین شرایطی قطعا بحران نظام بانکی را تشدید خواهد کرد. آیا در شرایط پیشرو نشانههایی از آنکه شرایط بینالمللی بهبود یابد به چشم میخورد؟ آیا این تضمین وجود دارد که این ثبات موقت در بازار ارز مقدمه یک ریزش شدید مانند گذشته نباشد؟ آیا ریسک در نظام بانکی در حال کاهش در محدودههای قابل قبول است یا گرایش به خروج از کنترل دارد و سایههای یک بحران همچنان بر فراز این بخش سنگینی میکند؟
در همه موارد فوق واقعیت آن است که دلایل اندکی برای خوشبینی وجود دارد و عاقلانهتر آن است که بهجای هرگونه ادعایی مبنیبر توفیق در کنترل تورم، جانب احتیاط را نگاه داشت و برای آمادگی بیشتر با واقعیت اقتصاد تلاش کرد.
نهایتا باید به یکی از شرایط مهم توفیق در عرصه مبارزه با تورم اشاره کرد و آن اجماع در بالاترین سطح تصمیمگیری است نگاهی به مطالعات انجامشده در یافتههای تجربی و نظری گواه آن است که هدفگذاری درست و پیگیری و پایداری در سیاستها، بسیار در توفیق در مبارزه با تورم موثر است. کشورهایی که با جدیت مقابله با تورم را با همه سختیهای اجتنابناپذیر آن در صدر اهداف خود قرار دادهاند و در مدت زمان طولانی بر آن پای فشردهاند در زمره آن کشورهایی بودهاند که به موفقیت در کنترل تورم دست یافتهاند.
نکته جالب توجه در یافتههای پژوهش صندوق بینالمللی پول آن است که هرچند در کوتاهمدت کنترل تورم از جهت تولید پرهزینه بوده است، اما کشورهایی که این سختی را به جان خریدهاند، در بلندمدت در زمینه رشد اقتصادی نیز عملکرد بهتری را به نمایش گذاشتهاند.
با توجه به این مطالب در شرایط کنونی چنانچه مجلس، وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و سایر نهادهای ذیربط به اجماع درستی درباره هدفگذاری تورم و نقش خود و بانک مرکزی بهعنوان نهاد متولی سیاستهای پولی برسند، شاید در آن حالت بتوان قدری از بار این نگرانیها را از دوش برداشت و با امیدواری بیشتری به آینده نگریست. تا آن زمان این تعدیلهای جزئی را که در آمارهای مربوط به تورم مشاهده میشود، باید با احتیاط تفسیر کرد و منتظر شواهد بیشتری ماند تا بتوان با اطمینان درباره توفیق در کنترل تورم قضاوت کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 شگفتیهای مدبرانه در سخنان سید مقاومت
✍️ سعدالله زارعی
اگر بخواهیم عنوانی برای سخنرانی اخیر آیتالله سیدحسن نصرالله انتخاب کنیم که جامع و کامل باشد، «ترسیم خطوط پیروزی غزه در معرکه سخت با آمریکا و رژیم غاصب اسرائیل» مناسبترین عنوان خواهد بود. در واقع سخنان سید مقاومت، منشور پیروزی فلسطین است. مقاومت فلسطین در غزه و در زیر بمبارانهای شدید رژیم جنایتکار، قبل از هر چیز به «برهان قاطع» در حقانیت راهی که با عملیات عظیم طوفانالاقصی در پیش گرفت و در قطعی دیدن پیروزی خود نیاز داشت. این را سیدحسن نصرالله با بیان بسیار مستدل و ذکر شواهد میدانی و عینی و ترسیم پشتیبانیهای عظیم و منحصر به فرد مقاومت لبنان از مقاومت غزه به فلسطینیها عرضه داشت. این همان شگفتانهای بود که بعضی از درک آن عاجز شدند در حالی که دشمنان آمریکایی و اسرائیلی، آن را با دقت در میان خطوط پیدا و پنهان رهبر مقاومت لبنان دریافته و به آن اعتراف نمودند. واکنش فوری نخستوزیر مفلوک و متزلزل اسرائیل و دریافت «تهدید جدی» از سخنان سید هم این را به بهترین وجه نشان داد. بعضی با عدم توجه به وضع ویران رژیم صهیونیستی که آن را به اقدامات دیوانهوار واداشته است، تصور میکردند سید با موضعگیری خود، تحولی فوری در جغرافیای تهاجم اسرائیل غاصب علیه ساکنان غزه پدید میآورد در حالی که سید تحول عظیمی در اصل مفهوم و علل و نتایج این جنگ پدید آورد و افق را برای تبدیل این ویرانیها به پیروزی بزرگ مقاومت غزه ترسیم نمود. کمااینکه مواضع سیدحسن نصرالله در جنگ ۳۳ روزه تغییری در میدان جنگ ایجاد نمیکرد اما در تبدیل آن جنگ ویرانگر به «پیروزی ماندگار» امت اسلام و «نقطه عطف» در شکستهای پیاپی رژیم غاصب و آمریکا، فوقالعاده مؤثر بود. در واقع مهارت عجیب سید تبدیل معرکه درگیری به «میدان فتحهای پیاپی» است. این همان آموزه بزرگ حضرت امام خمینی - قدسسره - است که به کسانی که با نگاه به پارهای مشکلات و بعضی رخدادهای دوران دفاع مقدس، دستاوردها را ناچیز میشمردند، نهیب میزد و افق دهها پیروزی بزرگ در آینده که یکی یکی محقق شدند را ترسیم میفرمود.
درخصوص سخنان روز جمعه گذشته دبیرکل حزبالله لبنان نکات بسیار اساسی و مهمی وجود دارد، از جمله:
۱- بیان سطح بالای مشروعیت عملیات «طوفانالاقصی». یکی از موضوعات اساسی و بلکه مهمترین موضوع در جنگها، جنبه مشروعیت آن است. جنگ مشروع در نگاه دینی جنگی مقدس است و در چنین جنگی دادن هر بهایی برای رسیدن به اهداف بزرگ رواست و طرفی که در آن واقع شده در برابر سختیها و شدائد زانو نمیزند و شبههافکنیها و فتنهها آن را دلسرد و مضطرب نمیکند. وقوع حوادث سخت و هزینههای احیاناً سنگین انسانی و مالی، رزمنده میدان «جنگ مقدس» به تردید نمیاندازد و استقامت آن را نمیشکند. سیدحسن نصرالله در بیان خود که میتوان آن را «منشور حقانیت دفاع غزه در مقابل جنایات رژیم غاصب» نامید، مشروعیت عملیات بزرگ «طوفانالاقصی» که چند روز پس از شروع حملات وحشیانه رژیم به غزه از سوی بسیاری از تریبونها و رسانههای عربی و غربی به قربانگاه تردید برده شد، به خوبی در بیان سید آمد و خلأ بیانی حماس را در این خصوص پر کرد. در این میان سید چهار علت عمده که بدون انجام عملیاتی بزرگ و تهاجمی از سوی فلسطینیها قابل رفع نبودند را ذکر نمود؛ اول موضوع هزاران اسیر از مردان، زنان و اطفال فلسطینی بود که خیلی از آنها سالیان طولانی در زندانهای مخوف رژیم جنایتکار گرفتار بودند و هیچ فریادرسی در جهان و از جمله در کشورهای عربی نداشتند. دوم موضوع قدس و مسجدالاقصی که در ماهها و بهخصوص هفتههای قبل از این عملیات در معرض تعرضها و تهدیدهای بیسابقه در حد فاصل ۱۳۴۶ / ۱۹۶۷ تاکنون قرار گرفته بود. سوم موضوع محاصره نزدیک به ۲۰ سال باریکه غزه و محرومیت مطلق بیش از دو میلیون جمعیت آن بود که هیچکس به آن توجه نداشت و زجر و مرگ پیدرپی کودکان و زنان آن به امری عادی تبدیل شده بود. چهارم تهدیدات شدید و پیدرپی کرانه باختری بود که نزدیک به
سه میلیون نفر جمعیت آن را در معرض قتل و جرح و اسارت پیاپی قرار داده بود به گونهای که در طول شهریور گذشته حدود ۷۰۰۰ نفر از آنان دستگیر شدند و روند تشدید اقدامات افراطی وزیر امنیت داخلی رژیم - بنگویر - تسلط کامل صهیونیستها بر این منطقه را حتمی کرده بود و علیرغم آنکه اقدامات اسرائیل با همه قوانین بینالمللی هم مغایرت داشت، توجهی را جلب نکرده بود. سیدحسن نصرالله، اولین شاهکار عملیات طوفانالاقصی را اصل بازگردان موضوع فلسطین و مردم زجرکشیده آن به عرصه توجه جهانیان برشمرد و جنگ فلسطینیها برای رفع این مشکلات عظیم ستود و مشکلات کنونی غزه در برابر آن را
قابل تحمل دانست. در واقع سید در این صحنه سندی را به دست مقاومت فلسطین داد که در برابر هجمههای سنگین و بیسابقه اسرائیل بایستند و کاری که شروع کردهاند را به آخر برسانند.
۲- تبیین غیروابسته بودن عملیات عظیم طوفانالاقصی به هیچ نقطه خارجی. سید در این بیان هر آنچه را که میتواند بهانه عدم حمایت از فلسطینیها از سوی جهان اسلام و دولتهای عربی باشد را زدود. سید گفت عملیات بزرگ طوفانالاقصی، تصمیمی صد در صد فلسطینی بود که حماس شخصاً اتخاذ نمود و اقدامی صد در صد فلسطینی بود که رزمندگان مقاومت فلسطین آن را اجرا نموده و پیش از آن هیچ کدام از رهبران محور مقاومت از آن خبر نداشتند. سید در توضیح چرایی این موضوع گفت (هذه المعرکة هی فلسطینیة بالکامل من اجل فلسطین وملفات فلسطین و قضایا فلسطین و شعب فلسطین و لیس لها علاقة بای ملف اقلیمی او دولی او ماشاکل على الاطلاق.) «این یک عملیات کاملاً فلسطینی بود که برای فلسطین و برای پروندههای [چهارگانه] فلسطین و برای مسایل فلسطین و برای مردم فلسطین اجرا شد و هیچ ربطی به هیچ پرونده منطقهای یا پرونده دولتها و یا هر چه غیر از آن، نداشته است. و در بیان عظمت این عملیات گفت «این عملیاتی قهرمانانه، شجاعانه، بدیع، محکم، عظیم و بزرگ بود که برتر از هر عملیات دیگری قرار گرفت و تمام ارکان رژیم اسرائیل اعم از رکن امنیتی، رکن نظامی، رکن سیاسی، رکن اجتماعی و رکن روانی آن را چونان زلزلهای عظیم به لرزه درآورد و به نتایج راهبردی و حیاتی خواهد رسید».
بعضی گمان کردهاند سید با این بیان از عملیات طوفانالاقصی تبری جسته و یا ابراز دلخوری کرده و خواسته است بگوید این عملیات و مسایل پس از آن به ما ربطی ندارد و حال آنکه از یکسو سید با تعبیراتی در اوج و پیاپی، این عملیات را تحسین کرده و از سوی دیگر در ادامه، شرح مفصلی از اقدامات حزبالله از روز هشتم اکتبر یعنی فردای عملیان طوفانالاقصی در حمایت از اقدام فلسطینیها بیان کرده است.
سید در واقع با این بیان به جهان اسلام و جهان عرب گفت اگر با حزبالله یا ایران هم مشکل دارید، از حمایت قاطع و بیملاحظه برادرانتان در فلسطین دریغ نکنید. در واقع سید در این بیان قوی، راه کمک همه بخشهای جهان اسلام به فلسطینیها را فارغ از دستهبندیهایی که - متأسفانه - در آن وجود دارد، باز کرد و این کمکی بسیار اساسی و فداکارانه است.
۳- رژیم راهحلی جز «تبادل» ندارد. یکی از محکمات سخنان سید در این سخنرانی ترسیم افق قطعی تهاجمات سنگین رژیم غاصب به غزه بود. با شدت گرفتن بمبارانها و به تصویر درآمدن حجم عظیم تخریبها و آمار بیسابقه شهدا، دلهای بسیاری لرزید و نوعی یأس بر آنها مستولی گردید و طبعاً چنین صحنههایی فلسطینیها را هم تا حدی تحت تأثیر قرار داده است. سید در اینجا با تشریح سابقه جنگافروزیهای رژیم و سپس تسلیم شدنهای آن گفت
«یکی از مهمترین خطاهای رژیم غاصب در جنگها مطرح کردن اهداف بزرگی است که تحقق آنها غیرممکن و دور از دسترس آن است». سید پرسید
«آیا تاکنون دیدهاید که رژیم غاصب، اسرای خود را بدون تبادل، آزاد کرده باشد و سپس تصریح کرد «ای خواهران و برادران! آنچه در بمباران غزه میبینید حماقت و عجز اسرائیل است و از آن راه به جایی نمیبرد و ناگزیر به مبادله اسرای خود با هزاران زندانی فلسطینی و شرایط دیگر مقاومت تن خواهد داد. این بیان سید هم اسرائیل را بهشدت تحقیر کرد و هم به ساکنان مظلوم غزه آرامش داد و آنان را به درستی و عظمت هدفی که برگزیدهاند، مطمئن ساخت و کدام رهبر فلسطینی میتوانست در حد سید این قوت قلب را به ساکنان در حال بمباران غزه و نیروهای مقاومت آن بدهد؟
۴- ترسیم دو راهبرد آنی و اساسی. سید در این سخنرانی توجه همه امت اسلام را به دو مسئله اساسی در این جنگ جلب کرد؛ راهبرد آنی، تلاش شب و روز همگان برای توقف جنگ علیه مردم غزه و راهبرد دوم کمک همگان به مقاومت فلسطین در تحقق پیروزی بر دشمن. منظور سید از پیروزی، تحقق همان چهار هدفی است که از عملیات عظیم طوفانالاقصی برشمرد. او بر این اساس گفت پیروزی غزه یعنی پیروزی مردم فلسطین، پیروزی اسرای فلسطینی، پیروزی کرانه باختری، غزه، قدس، مسجدالاقصی و کلیسای قیامت و پیروزی دولتها و مردم در منطقه و خصوصاً پیروزی همسایگان فلسطین و آنان را برحذر داشت از این که مبادا با بیعملیشان سبب شوند ارتش اسرائیل پیروز شود. اگر اسرائیل پیروز شود، زمان شماتت ملتها و دولتهای اسلامی و عربی از سوی اسرائیل و هجوم دوباره به آنها فرا میرسد. سید با این بیان تلاش بلیغی کرد تا غربت کنونی را از غزه و فلسطینیها در ساحه دولتهای عربی بزداید و این بیان در زمانی صورت گرفت که زمزمههایی مبنی بر توافق وزیر خارجه آمریکا با بعضی از این دولتها برای تخلیه غزه از مردم آن و یا ریشهکن کردن مقاومت به گوش رسیده بود.
۵- اما مهمترین فراز این بود که؛ حمایت حزبالله از مقاومت غزه، حد ندارد. سید در این بیان، ابتدا بهطور تفصیلی تشریح کرد که در ورود عملی و نظامی به صحنه حمایت از مردم غزه در برابر حملات رژیم غاصب، یک روز هم درنگ نکرده است. سید بهطور ضمنی از بیعملی دولتهای عربی در برابر غزه انتقاد کرد و ضمن آن پرسید آیا شما دولتهای عربی آنقدر ناتوان شدهاید که قادر نیستند مجروحی از مجروحان غزه را مداوا کنید و یا لقمه نانی به مردم عرب غزه برسانید؟ سید در اینجا گفت ما از روز اول و با وجود محدودیتهایمان کمک کردیم شمایی که لب به سؤال از ما گشودهاید، کجایید؟! علامت جدی بودن ما در کمک به غزه ۵۷ شهیدی است که تقدیم کردهایم و خسارتهایی است که به خانههای ما وارد شده، چرا شما دولتهای عربی پا را از اظهار تأسف فراتر نگذاشتهاید؟!
واقعیت این است که در جریان جنگ غزه، حزبالله به قیمت به خطر انداختن نیروهای خود، کمکهای استراتژیکی به مردم فلسطین و نیروهای مقاومت غزه نموده است. یکی از این موارد اعلام آمادهباش صد در صد حزبالله از لحظه شروع عملیان طوفانالاقصی بود که سبب ترس شدید اسرائیل از باز شدن جبهه شمالی گردید. این آمادهباش دو هزینه سنگین را روی دست رژیم گذاشت؛ هزینه اول تخلیه کامل مناطق شمالی فلسطین تا عمق پنج کیلومتری و رساندن جمعیت به ۳۰ درصد تا عمق ۱۵ کیلومتری بود که نزدیک به ۵۰۰ هزار نفر را رهسپار اردوگاههای اسرائیلی در اطراف تلآویو و بندر ایلات در جنوب کرد. هزینه دوم ناچار شدن اسرائیل به گسیل چهار لشکر از ۱۴ لشکر خود به صفحات شمالی بود که به آمادگی ارتش اسرائیل در دفع تهدیدات فلسطینیها از غزه آسیب جدی زد. یعنی حزبالله بار نزدیک به یکسوم ارتش اسرائیل را از دوش فلسطینیها برداشت. در تحلیل نظامی از این اقدام با عنوان «عمقبخشی به جبهه خودی» یاد میشود.
ورود حزبالله به شلیک موشک، پرتاب انواع راکت و گسیل پهپاد به عمق ۱۵ کیلومتری شمال فلسطین سبب شد نیمی از تواناییهای نظامی دریایی رژیم غاصب از سواحل غزه به سمت سواحل جنوبی لبنان و سواحل حیفا گسیل شود. کما اینکه اقدامات پهپادی حزبالله سبب شد حدود یک چهارم توان نظامی هوایی رژیم از غزه به سمت لبنان معطوف گردد. علاوهبر اینها حجمی از تسلیحات که مورد نیاز رژیم غاصب در جنگ با غزه و کرانه باختری بود، به سمت شمال استان جلیل رهسپار گردید. آیا اقدام حزبالله در اینجا توأم با خطرپذیری بالا نبوده است؟ و آیا اقدامات حزبالله سبب انجام اقدامات تلافیجویانه از سوی رژیم نشده است؟ آیا این اقدامات از سوی حزبالله را میتوان اندک دانست؟ آیا در این مصاف که علاوه بر مصاف اسلام و کفر، مصاف عربی ـ اسرائیلی نیز هست، نباید حداقلی از این اقدامات عملی را از مصر و اردن هم توقع داشت؟
رهبر حزبالله در عین حال در این سخنرانی تصریح کرد مقاومت لبنان در صورت ضرورت، اقدامات خود علیه رژیم را گسترش خواهد داد. بر این اساس سید گفت (انا اقول بکل شفافیة و صدق و وضوح و غموض، بکل شفافیه و صدق و وضوح و غموض، بناء ایضا ان کل الاحتمالات فی جبهتنا اللبنانیة مفتوحة و کل الخیارات مطروحه و یمکن ان نذهب الیها فی ای وقت من الاوقات فیجد ان نکون جمیعا مهیئین وجاهزین وحاضرین لکل الاحتمالات والفرضیات المقبلة) «به تأکید میگویم با تمام شفافیت و راستی و با تمام روشنی و پیچیدگی که پیچیدگی هم مورد نظر من میباشد، بدانید که حتماً بروز همه احتمالات از سوی جبهه لبنان مفتوح است و همه گزینهها باز هستند و اجرای هر گزینهای نزد ما مطرح است و هر لحظه ممکن است به سمت استفاده از آن برویم و بر این اساس همه رزمندگان لبنانی باید آماده باشند و برای هر احتمالی در آینده، خود را مجهز و آماده نمایند».
این نکته هم حائز اهمیت است که شبههسازی درباره کنش حزبالله لبنان و درباره مواضع دبیرکل آن عمدتاً به اثرگذاری آن بر موضوعات و تحولات منطقهای باز میگردد و در این میان یکی از شگردها برای غلبه بر تکنیکهای حزبالله، بازکردن مشت آن میباشد. در حالی که «رازآلود» حرکت کردن یکی از لوازم قدرت و اثر عملیاتی آن است. این مشت بسته بود که در تحولات سوریه کار خود را کرد. مرور داستان بحران شدید سوریه روشن میکند، عملیات حزبالله در «یبرود» و «القصیر» نقطه آغاز بازگشت امنیت به سوریه بوده است. در آن زمان خیلیها که نمیدانستند گمان میکردند یگانهای رزمی حزبالله فقط برای دفاع از نقطهای مقدس در جنوب دمشق وارد کارزار شده و لذا آن را یک نیروی صرفاً «قومی» خطاب میکردند. با مشخص شدن تأثیر آزادسازی یبرود و القصیر که در نزدیکی مرزهای لبنان واقع شده بود، از نقش و اثر واقعی حزبالله در حفظ کشور سوریه رمزگشایی شد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 ایران از آن همه است
✍️ فتحالله آملی
چند شب پیش خانم محجبهای در یک برنامه تلویزیونی در شبکه افق که این شبها برنامه زندهای در رابطه با حوادث غزه و جنایات صهیونیستها در این باریکه پخش میکند، حضور پیدا کرد و در اعتراض به صداوسیما بابت دعوت از چهرههای میانهای چون محمدعلی ابطحی یا محمدجواد آذری جهرمی وزیر ارتباطات دولت قبل گفت که صداوسیما نباید بترسد که متهم به حمایت تام از حزباللهیها شود و به خاطر رفع اتهام از چنین چهرههایی دعوت کند. بگذار انتقاد کنند. این مملکت مال حزباللهیهاست...
پس از این، همین بخش از صحبتهای او در سطحی وسیع در
شبکه های مجازی و حتی بین کنشگران سیاسی سوژه بحث و اظهارنظر و حتی انتقادهای تندی شد که موضوع این بحث نیست. درباره بطلان این نظر هم مسأله آنقدر روشن است که این هم چندان نیاز به استدلال ندارد. مدعیان بلند آواز و پُرآوازه، اگر سخن درست و عقلانی در دفاع از ولایت و انقلاب و سردار سلیمانی هم دارند، تنها کافی است به مواضع رهبری و اظهارنظرها و سخنان آن شهید عزیز مراجعه کنند تا گمان نکنند این مملکت تنها مال حزب اللهیهاست. اما حرف حساب این مقال چیست؟ و گلایه و نقد ما دربارۀ چیست؟
انتقاد اول آن است که انتخاب نامبرده براساس کدام ارزیابی و منطق و شناختی صورت گرفته است تا در آنتن زنده حضور یابد؟ میگویند ایشان در یک جریان سیاسی تازه تأُسیس با سودای انتخاباتی هم حضور دارند. با این همه وسواسی که تلویزیون در انتخاب میهمانان به ویژه برنامههای زندهاش به خرج میدهد، لطفاً توضیح دهید که فلسفۀ دعوت از چنین میهمانانی با این مواضع غریب و غیرمعقول چیست و به مردم بگویید این نوع موضعگیری که در نقطه مقابل نیاز حتمی جامعه دوقطبی شده به اشتراکات بیشتر و دوری از تنش و تفرقه قرار دارد، از چه عقلانیتی پیروی میکند؟
انتقاد دوم به آسیبی است که ما با این اقدامات به صورت غیرمستقیم به حجاب کامل اسلامی، خواسته یا ناخواسته وارد میکنیم. آیا از محجبه های ما در قاب تلویزیون باید چنین تصویری ارائه شود در حالی که اکثر آنان برخلاف این تصور، اتفاقاً صبور و مؤدب و اهل مدارا و آرامش هستند. در مقابل گروهی که تحمل بالایی هم دارند و نجیبانه رفتار میکنند، رسوب چنین تصویری در ذهن مخاطب خدمت به این پوشش است یا جفا به آن؟
انتقاد سوم به مجریان برنامه است که میتوانستند در مسیر تلطیف ماجرا قدمی بردارند و حتی وقتی با چنین اظهارنظری روبرو شدهاند آنرا به چالش بکشند و نقد کنند و یا کاری کنند که میهمان متوجه نادرستی و واکنشهای منفی چنین اظهارنظری شده و به تصحیح آن اقدام کند.
نیت خوانی درباره میزان صداقت یا صلاحیت میهمان برنامه در صلاحیت من نیست و اساساً چنین کاری هم نباید کرد و نمیشود داشت. حتی نمیشود ایشان را به خاطر داشتن چنین نظری محکوم کرد. به هر حال هستند عدهای که به غلط گمان میکنند این مملکت فقط مال حزباللهیهاست بیحتی تصویر درست و روشن و صحیحی از مفهوم این عبارت که حزباللهی کیست و به که میتوان نسبتش داد؟ اما هرگز نباید گمان و باوری ایجاد کرد که گویا نظر حاکمیت و نظام و حکومت هم همین است و چنین میاندیشد گرچه حتی اگر قائل باشیم که رسانه ملی به این تفکر نزدیک است که متأسفانه با نوع عملکرد خود به این شائبه دامن زده و میزند.
بد نیست بدانیم که در حال حاضر یکی از بدترین آفات جامعه ما همین دو قطبی سازیها و دامن زدن به شقاقها و شکافهای اجتماعی و یکجانبهنگریها و خالص سازیهای بیفرجام است که بیشترین ضربه را به افزایش اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی و وحدت و اتحاد ملی وارد آورده است.
کوته سخن آنکه ایران مال همه ایرانیهاست/ خانم عزیز!
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 لزوم جلوگیری از تشدید فقر غذایی ایرانیان
✍️ نادر کریمیجونی
برخلاف آنچه ابراهیم رییسی و دولتش وعده داده بودند سفره ایرانیان به طور مداوم با کاهش محتوا و افزایش قیمت مواجه شده است. اخیرا اعلام شده که مصرف نان در کشورمان ۳۷ درصد بیش از میانگین مصرف جهانی نان است و به طور متوسط مصرف سرانه نان در ایران به ۱۶۱ کیلوگرم میرسد. این امر نشان میدهد که هم به لحاظ قیمت و هزینه و هم به دلیل سهولت دسترسی، نان در سفره ایرانیان جایگزین سایر مواد غذایی شده است. به همین دلیل کاملا قابل پیشبینی است که به ازای افزایش میزان مصرف نان، مصرف سایر مواد غذایی و مغذی از سوی ایرانیان کاهش پیدا کرده باشد.
این امر با اطلاعاتی که در طول سال از سوی مقامات صنفی و بازار منتشر و بیان شده منطبق است. مثلا در مورد مصرف پروتئین گوشتی اعم از گوشت قرمز یا سفید (شامل پرندگان و آبزیان) آمارهای غیررسمیای که مقامات صنفی بیان کردهاند، حاکی از کاهش ۶۰ درصدی و بیشتر مصرف ایرانیان است. این کاهش از بررسی میزان فروش به مصرفکننده نهایی مشاهده شده و دستکم مقامات دولتی آن را به چالش نکشیده یا رد نکردهاند.
کاهش مصرف پروتئین گوشتی، با چه چیزی جبران میشود؟ روشن است که جبران این کاهش مصرف، که حتما به واسطه حذف این کالا از سفره افراد متوسط و فقیر رخ داده است، با کالایی گرانتر جبران نمیشود؛ مثلا افراد فقیر و متوسط نمیتوانند کاهش مصرف گوشت مرغ کیلویی ۸۵ هزار تومان را با گوشت پرندههای دیگر با قیمت بیشتر جبران کنند. دقیقا انتظار میرود که با حذف این قلم از سفره ایرانیها، جایگزین آن از میان اقلام ارزان یا ارزانتر انتخاب شود. به این ترتیب چه چیزی جز نان میتواند جایگزین اقلام گران شود. وضعیتی که بیان شد مبین آن است که ایرانیان کالاهای گرانقیمت را از سفره خود حذف و نان که ارزان و در دسترس است را جایگزین آن کنند. در نتیجه به همان میزانی که اقلام گران مانند گوشت و پروتئین گوشتی از سفره ایرانیها حذف میشود، مصرف نان در کشورمان رشد میکند چنانکه در حال حاضر هموطنانمان بیش از آنکه مواد مغذی مصرف کنند، نان میخورند.
خبر بدتر در اینباره میزان تورم قیمت مواد غذایی است که بسیاری از اقلام فهرستی که سازمان برنامه و بودجه منتشر کرده، دچار رشد قیمتی تا حدود ۱۱۴ درصد شدهاند. این رشد به ویژه در مورد گوشت گاو و گوسفند بیشتر بوده است. تقریبا همه اقلام مهم مصرفی در سبد غذایی خانوار که این سازمان قیمتهای آن را بررسی کرده، با رشد قیمت مواجه بوده است. اکنون بیان میشود که کالاهای خوراکی نسبت به شهریور دچار افت تورم شدهاند؛ این یعنی فقط از ثبات رشد قیمت آنها کاسته شده، نه اینکه قیمت آن اقلام نسبت به ماه موردنظر کاهش یافته باشد.
با این اوضاع طبیعی است که فائو، سازمان خواروبار ملل متحد در گزارش سالانه خود وضع اسفباری از سوءتغذیه و امنیت غذایی ایران را اعلام کند. در گزارشی که این سازمان در شهریورماه گذشته در مورد وضعیت امنیت غذایی در کشورهای جهان ارائه کرده است در مواردی وضعیت ایران حتی از کرهشمالی نیز بدتر توصیف شده و در مورد آینده غذا و فقر غذایی در ایران هشدار داده شده است. فرشاد مومنی اخیرا در گفتوگویی این گزارش و مفاد مربوط به کشورمان را تشریح کرده و وضعیت حاضر را نگرانکننده دانسته است. هر چند که اگر این کارشناس برجسته اقتصادی هم نگرانکننده بودن مفاد گزارش فائو را خاطرنشان نمیکرد، همه ناظران و تحلیلگران این وضعیت نابهنجار را موجب نگرانی میدانستند.
البته چشمانداز وضعیت امنیت غذایی در ایران بهگونهای نیست که امیدوارکننده بنماید؛ قیمتها با شتاب کم ولی همچنان افزایش پیدا میکنند و در عین حال قدرت خرید شهروندان ایرانی کاهش مییابد. یک علت کاسته شدن از شتاب رشد قیمت کالاهای خوراکی شاید به همین ناتوانی ایرانیان از خرید انبوه یا پرحجم کالاهای غذایی مربوط باشد و محدود شدن روزانه قدرت خرید ایرانیان باعث افت فروش و آرام شدن بازار شده است. در این شرایط هیچ کس انتظار وقوع جهش یا تحول در این اوضاع را ندارد، اما اگر رییسی و همکارانش بتوانند از بدتر شدن وضعیت غذایی ایرانیها جلوگیری کنند، آن وقت کار مهمی انجام شده است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 صنعت دستاوردسازی
✍️ عباس عبدی
کاری که دولت محترم و مجموعه رسانهای آن در دستاوردسازی میکنند بیش از هر چیز نشانهای روشن از فقدان دستاورد است. تا اینجا چندان جای نگرانی نیست، چون افتتاح فلان راه و فرودگاه و... هیچ کدام دستاورد اصیل نیست از این طرحها در هر دولتی هست، به هر حال از دریافت این همه بودجههای کلان نفتی و مالیاتهای فراوان و سایر درآمدها باید چند تا طرح هم درآید، حتی اگر صفر تا صد آن را هم این دولت ساخته باشد. این موارد در بهترین حالت، مقدمات یک دستاورد هستند و نه محصول نهایی آن. این نوع دستاورد رسانهای بیش از اینکه موجب آرامش و امید مردم شود، برای اقناع مقامات دولتی و برخی تبلیغاتچیهای دور و بر آنان مفید است. در واقع خطر این صنعتِ نوپدید این است که به جای اقناع کردن مردم، نقش آرامبخش برای خودشان را بازی کند. البته از این موارد در دوره اول اصولگرایان هم کم نبود. تا آنجا که به یاد دارم یک طرح به نسبت مهم (احتمالا در شمال کشور) قرار بود در تیر ماه سال ۱۳۸۴ افتتاح شود. یعنی در فاصله میان ۳ تیر و پیش از تنفیذ حکم بود. آقای خاتمی دستور میدهد که اجازه دهید در دولت بعد افتتاح شود. غافل از اینکه دو سال آن را معطل کردند تا بگویند خودمان انجام دادیم!! این صنعت در آن زمان نوپا بود. اصلاحطلبان و خاتمی هم اهمیتی به این ماجرا نمیدادند. هر طرحی هم که اجرایش از زمان آقای هاشمی آغاز شده بود هنگام افتتاح رعایت قدردانی و احترام وی و دولت و کارگزارانش را میکردند زیرا اعتماد به نفس لازم را داشتند که دچار این سوءرفتارها نشوند. البته نتیجه آن صنعت پر زیان بعدها روشن شد که دولت معجزه هزاره سوم با درآمد سالانه نفتی بالای یکصد میلیارد دلار، در سه شاخص مهم دستاورد، یعنی نرخ تورم، ایجاد اشتغال، رشد تولید به صورت فاجعهباری شکست خورده بود، ولی الان کسانی از دولت روحانی هستند که فوری به این رفتارها پاسخ داده تا نشان دهند که ادعاهای کنونی، محصول تولیدات صنعت دستاوردسازی است. دستاورد واقعی چیست؟ دستاورد را باید سیستمی تعریف کرد. مقایسه میان «ورودی» به سیستم و «خروجی» آن. همیشه باید ببینیم که ورودی به سیستم چه بوده؟ ادعاهای آن برای تبدیل این ورودیها به خروجی چه بوده؟ و واقعیت خروجیهای سیستم چیست؟ اضافه بر این منطق، هر حرف دیگری بیهوده و داعیههای اضافی است. برای نمونه دو خودرو را درنظر بگیرید که با توان و ظرفیت مشابه و حتی با قیمت یکسان تولید میشوند، اولی در هر ۱۰۰ کیلومتر ۶ لیتر و دومی ۱۸ لیتر مصرف میکند. روشن است که دومی هم حرکت میکند و به مقصد میرسد ولی با راندمانی برابر یکسوم اولی. این دستاورد نیست شکست و زیان مطلق است. در حدود ۲۷ ماه گذشته ورودیهای به سیستم دولت به علل گوناگونی افزایش داشته است. البته دولت میکوشد که بگوید این افزایش ورودیها محصول عملکرد آنان است. من نمیدانم در این باره اظهارنظر قاطع کنم، ولی میدانم که فرآیند افزایش ورودی که ناشی از فروش بیشتر نفت باشد از ۴ ماه پیش از دولت کنونی آغاز شده بود. به عبارت دیگر با آمدن بایدن و در دولت حسن روحانی از بهمن ۹۹ افزایش فروشهای نفتی آغاز شد. در ادامه جنگ اوکراین و تحریم روسیه از جمله گاز و نفت آن و نیز بازگشت رشد اقتصادی جهان پس از کرونا که تقاضای نفت را بالا بردند، جملگی موجب افزایش قیمت نفت و نیاز جهانی شد و همراهی چین تقاضا برای نفت تحریمی را شدت بخشید، بهطوری که بنا به اظهارات مقامات نفتی ایران تولید نفت ما اکنون به جایی رسید که دوباره رتبه سوم را در اوپک پیدا کردند. علیرغم همه اینها فرض میکنیم همه این افزایشها محصول کوششهای همین دولت است، ولی این نیز دستاورد نیست.
دستاورد را باید در بخش خروجی سیستم دید چون این ورودی در زمان دولت اول اصولگرا بسیار بیشتر از این بود که الان هست.
دستاورد اصلی را یک بار مقام رهبری در سخنانی با هیات دولت به روشنی توضیح دادند تا آنجا که یادم است، تورم، اشتغال، تولید و سرمایهگذاری و وضعیت نابرابری است. در واقع کارهای مثبتی که در اقتصاد انجام میشود درنهایت باید در این شاخصها خود را بازتاب دهند، بقیه موارد ذاتا دستاورد نیست، بلکه به علت نقشی که در این شاخصها دارند دستاورد محسوب میشوند. جالب اینکه در همه این شاخصها، دولت کنونی یا تکلیف قانونی دارد یا ازسوی دیگر، وعدههای روشن داده است. بدون تردید و مطابق ادعاهای رسمی و مکرر، ورودیهای به سیستم دولتی فراتر از انتظار بوده در مقایسه با آن خروجیها به نسبت اندک و حتی منفی است. برای نمونه علیرغم تاکید بر کاهش تورم، همچنان تورم مهر ماه صعودی شد و در خوشبینانهترین حالت تورم در پایان سال کمتر از ۳۵درصد نخواهد شد. به جای ارایه آمارهای اشتغال مولد، ارقام سرمایهگذاری و بهبود تولیدات و رفع فقر و نابرابری، پرداختن به افتتاح فلان طرح نیمهکاره یا افتتاح دوباره طرحهای قبلی مشکلی را حل نمیکند. همین تورم نیز با فشار به جیب اقشار پایین اندکی مهار شده و شاید دوباره اوج گیرد، هنگامی که طی دو سال ۱۴۰۱ و تا پایان امسال احتمالا مجموع تورم صددرصد باشد، ولی رشد دستمزد و حقوق ۲۷درصد باشد، برای سال آینده باید حدود ۷۵درصد به دستمزدها اضافه شود تا زندگی کارگران بدتر نشود، در این صورت ابعاد دستاوردسازی دولت روشنتر میشود. این صنعت سرگرمی است، ولی سرگرمی که حالش را تبلیغاتچیهای رسمی میبرند و بدبختی آن نصیب مردم و کشور میشود.
پیشتر هم نوشتم مهمترین و خالصترین طرح این دولت که گرانترین و زودبازدهترین طرح (۹ ماه و ۹ روزه به ثمر میرسد!) هم هست ابر طرحِ فرزندآوری است. هزینه کامل هر سال آن احتمالا از هزینه یک اتوبان چند هزار کیلومتری شمال به جنوب و شرق به غرب کشور بیشتر است ولی کلمهای درباره دستاوردهای این طرح شگفتانگیز سخنی نمیگویند. در عوض برای طرحهایی که ۱۰-۲۰درصدش را ساختهاند تبلیغات مفصل میکنند. یقین دارم اگر هزینه این طرح را در این دو سال صرف طرحهای تولیدی میکردند و دهها هزار جوان مجرد را با مزد و امکانات مناسب شاغل میکردند و بهبود بیشتر پرداختها و خدمات و تداوم کار آنان را منوط به ازدواج و فرزندآوری مینمودند امروز شاهد رشد فرزندآوری نزد همان شاغلان و دیگر منافعشان از این طرحها بودیم. اگر با این بودجه بیزبان یک میلیون واحد مسکونی سالانه را میساختید نیازی به این فشارهای بیمورد به بانکها و اتلاف منابع دیگر و فروش زیر قیمت خودرو و... به عنوان چشمروشنی فرزند نورسیده نبود.
امیدوارم دولت محترم این نوشتهها را که ادامه خواهد داشت نمونهای از کمک به خود برای اصلاح سیاستها و مجریان تلقی کند و چون برخوردهای دیگر نباشد که وقت خود را صرف شکواییهنویسیهای بیثمر کند.
🔻روزنامه شرق
📍 ما ایرانیان و مسئله فلسطین
✍️ کوروش احمدی
طی یک ماهی که از شروع نبردی دیگر در رویارویی ۷۵ساله فلسطین و اسرائیل میگذرد، شاهد بحثهای گستردهای بین دولتها، نهادهای غیردولتی و نیز مردم در همه جوامع، از جمله ایران، در این مورد بودهایم. بحث در ایران در حد بحثی ساده راجع به نبرد جاری محدود نمانده و ابعاد گستردهتری در ارتباط با تحولات داخلی در ایران و رابطه بین مردم و حکومت نیز یافته است. به این دلیل، با طیفی از موضعگیریهای متضاد از همه نوع از راست راست تا چپ چپ بین ایرانیان مواجه هستیم که در کشورهای اسلامی بینظیر است. بیتفاوتی مشهودترین واکنش اکثر ایرانیان به این بحران است. این بیتفاوتی قابل درک است، اما قابل دفاع نیست. قابل درک است چراکه از مردمی که مطالباتشان بیجواب میماند، مشکل میتوان انتظار توجه به دغدغههای حکومت را داشت. اما قابل دفاع نیست چراکه مسئله فلسطین در درجه اول برای چیستی و کیستی تکتک ما و آینده سیاستورزی و نقش قانون و اخلاق در سیاست داخلی ما مهم است. برای بحث در این مورد مانند هر مورد دیگر سه مبنا و معیار قابل تصور است: عقلانیت، اخلاقیت و قانونیت. این مبانی و معیارها ایجاب میکنند که صرفنظر از مسائل داخلی و رابطه ایران با فلسطینیها، هر ایرانی حداقل در فردیت خود نسبت به مردم فلسطین احساس همدردی داشته باشد.
عقلانیت حکم میکند که بدون حل عادلانه مسئله فلسطین آرامش و ثبات در خاورمیانه همچنان دور از دسترس خواهد ماند. اثرات مثبت حل اصولی این مسئله از طریق ایجاد یک کشور فلسطینی میتواند شامل تمام منطقه، از جمله کشور ما شود.
اخلاقیت حکم میکند که نمیتوان و نباید نسبت به رنجهای مردم فلسطین بیاعتنا بود. راستگرایان افراطی اسرائیل با نفی حق تعیین سرنوشت برای مردم فلسطین مانع تشکیل کشور فلسطین هستند. آنها همچنین حاضر به دادن حقوق شهروندی به فسطینیها در داخل یک کشور واحد مرکب از یهودیان، مسلمانان و مسیحیان نیز نیستند؛ چراکه جمعیت قابل توجه مسلمانان و مسیحیان و نیز بالاتربودن نرخ رشد جمعیت آنها را در تعارض با ماهیت یهودی اسرائیل میدانند. صهیونیستهای افراطی به این ترتیب در پی آن هستند که ضمن ضمیمهکردن اراضی اشغالی فلسطینی و «فلسطینیزدایی» در این مناطق، هیچ حقوق شهروندی برای فلسطینیها قائل نشوند و در صورت امکان آنها را از نوار غزه، ساحل غربی و شرق بیتالمقدس اخراج کنند. نفی حقوق شهروندی فلسطینیها عملا موجب شکلگیری یک رژیم آپارتاید از رود اردن تا دریا شده که امری کاملا غیراخلاقی است. دولتهای متعدد اسرائیل از میانه دهه ۱۹۹۰ تاکنون به تدریج در جهت ایجاد چنین رژیم آپارتایدی کوشیده و از جمله با توسعه شهرکهای یهودینشین در ساحل غربی و افزایش مستمر جمعیت این شهرکها در پی قراردادن فلسطینیها و جامعه بینالمللی در برابر عمل انجامشده بودهاند. اسرائیل به نحوی سازمانیافته از طریق ارتش خود و نیز خشونت مستمر شهرکنشینان یهودی مسلح علیه فلسطینیها و ایجاد صدها ایست بازرسی در ساحل غربی و تبدیل نوار غزه به یک زندان بزرگ روباز، به قول عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر، رنجی مدام و دورنمایی تیره را به مردم فلسطین تحمیل کرده که نمیتواند نتیجهای جز مقاومت مسلحانه در برابر اشغالگر داشته باشد.
حقوق بینالملل و اجماع جامعه بینالمللی برای مردم فلسطین حق تعیین سرنوشت و برخورداری از حقوق شهروندی قائل است و آنها را محق به مقاومت در برابر قدرت اشغالگر میداند. آمریکا و اکثر کشورهای اروپایی از تجاوزات اسرائیل علیه نوار غزه بر اساس آنچه «حق اسرائیل به دفاع از خود» میخوانند، حمایت میکنند. اما جامعه بینالمللی از طریق صدها قطعنامه شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل و نیز رأی مشورتی دیوان دادگستری بینالمللی در سال ۲۰۰۴ نوار غزه و ساحل غربی به شمول بیتالمقدس شرقی را همچنان مطابق تعریف مندرج در ماده ۴۲ کنوانسیون چهارم ژنو «تحت کنترل مؤثر دشمن خارجی»، یعنی تحت اشغال اسرائیل میداند. بنابراین، اسرائیل به عنوان کشور اشغالگر نمیتواند مناطقی را که تحت اشغال دارد، به عنوان کشور خارجی معرفی و به بهانه دفاع از خود بارها آنها را هدف حمله قرار دهد. از آنجا که مردم فلسطین تحت اشغال قرار دارند، مطابق عرف بینالملل، از جمله پروتکل الحاقی کنوانسیون چهارم مورخ ۱۹۴۹ حق مقاومت مسلحانه در برابر اشغالگر را دارند. البته بدیهی است که مقاومت مسلحانه در برابر اشغالگر نیز باید با رعایت حقوق بینالمللی بشردوستانه انجام شود و از جمله در جریان آن غیرنظامیان باید از تعرض مصون باشند. به علاوه، اصل عرفی حق دفاع از خود که در قالب ماده ۵۱ منشور ملل متحد تدوین شده، به یک کشور حق دفاع از خود در برابر حملهای را که از سوی یک کشور دیگر انجام شده است، میدهد؛ در صورتی که مناطق اشغالی فلسطین «کشور خارجی» نیستند، بلکه مردم تحت اشغال هستند. به علاوه، هر اقدامی در دفاع از خود باید «متناسب» و «همراه با تفکیک مناطق نظامی و غیرنظامی از هم» باشد و شکل «مجازات دستهجمعی» نداشته باشد. همه این قواعد در جنگ جاری توسط اسرائیل نقض میشود.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 رشد تولید ناخالص با اقتصاد دیجیتال
✍️ مهدی غیبی
اقتصاد دیجیتال یکی از عوامل تغییر دهنده مفهوم اشتغال در اقتصاد است که در نهایت می تواند موجب افزایش رشد تولید ناخالص داخلی در کشور هم بشود. اقتصاد دیجیتال در واقع یک اقتصاد مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات در اشکال مختلف است. عاملی که میتواند بستری برای جابهجایی پول و انجام تراکنش به منظور مبادلات مختلف باشد تا علاوه بر سرعت بالاتر نیاز به حضور و رفت و آمد فیزیکی در شهرها را هم کند.
در بستر اقتصاد دیجیتال تعریف سنتی اشتغال تغییر مییابد و اشتغال یک پدیده مولد است. زمانی ماشین جای انسان را میگیرد و با مکانیزه کردن خدمات بخشی از نیروهای سنتی از کار بیکار میشوند در عوض برخی دیگر از مشاغل جدید ایجاد شده و موجب ایجاد اشتغال میشود که البته تفاوت این دو در تخصصی بودن و مبتنی بر فنی بودن مشاغل است. در فضای جدید اشتغال مبتنی بر تخصص افراد و نه صرفا حضور فیزیکی افراد در محل کار است.
امروزه بسیاری از کشورهای جنوب شرق آسیا سرمایه گذاری کلانی را بر روی حوزههای مرتبط با فناوری اطلاعات داشتهاند. امروزه حتی برخی کشورها برای فرار از مشکلات اقتصادی به فناوریهای ارتباطاتی و اطلاعاتی از جمله پولهای الکترونیکی روی آوردهاند. کشورها از بیتکوین به عنوان ابزاری به عنوان کنترل تورم استفاده میکنند. ضمن اینکه همین ارزهای دیجیتال میتوانند عاملی برای دور زدن تحریمها در کشور ما هم باشند.
توجه به حوزه فناوری اطلاعات میتواند به رشد تولید ناخالص ملی کشور کمک کند. اقتصاد دیجیتال در محورهای هوشمندسازی، صرفهجویی در انرژی و حتی توسعه گردشگری با معرفی محصولات و جاذبههای گردشگری به دیگر شهروندان دیگر کشورها میتواند نقش مهمی در رشد تولید ناخالص ملی داشته باشد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست