جمعه 28 ارديبهشت 1403 شمسی /5/17/2024 7:46:02 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 تامین مالی به چه قیمتی؟
✍️ آلبرت بغزیان
این روزها موضوع تامین مالی مرتبط با کسری بودجه دولت در راس ارزیابی‌های تحلیلی و اقتصادی قرار گرفته است. این موضوع به اندازه‌ای اهمیت پیدا کرده که بسیاری معتقدند دولت از طریق گران کردن بنزین به دنبال پایان دادن به مشکل کسری بودجه خود است. دولتمردان اما با صدای بلند هرگونه تصمیم‌سازی در خصوص افزایش قیمت بنزین برای جبران کسری بودجه را تکذیب می‌کنند.

هرچند نمایندگان مجلس کمی آن‌سوتر از پاستور درباره این صورت صحبت می‌کنند! اما باید دید مسیرهای پیش روی دولت برای جبران کسری بودجه چیست؟ در اغلب اقتصادها چند راه مشخص برای تامین مالی دولت‌ها وجود دارد. دولت‌ها اغلب از طریق نظام مالیاتی تلاش می‌کنند تا نیازهای مالی خود را تامین کنند. البته این مالیات‌ها به صورت عمومی نیست و به صورت افقی این افزایش مالیات‌ها را برنامه‌ریزی می‌کنند.
در واقع از طریق توسعه پایه‌های مالیاتی است که روند تامین مالی دولت محقق می‌شود. نه اینکه مالیات‌های برخی طبقات و اقشار خاص هر سال افزوده شود و برخی دیگر از افراد و جریانات از معافیت‌های مالیاتی بهره‌مند شوند. راهکار دوم فروش اوراق است که دولت سیزدهم تا حد نهایت از آن استفاده کرده است. بر اساس اعلام نوبخت، دولت سیزدهم طی ۲سال به اندازه ۸سال زمامداری دولت قبلی اوراق فروخته است.

راهکار بعدی، فروش اموال دولت است و نهایتا هم افزایش قیمت بنزین و سایر حامل‌های انرژی وجود دارد که این روند مختص اقتصاد ایران است. از میان این ۴راه برشمرده شده، تنها ۲راه را می‌توان اقتصادی فرض کرد. یکی افزایش مالیات به صورت توسعه پایه‌های مالیاتی و بعد هم افزایش بهره‌وری در دولت و باز کردن قل و زنجیری که شرکت‌های دولتی بر پیکره دولت ایجاد کرده‌اند. افزایش قیمت حامل‌های انرژی در اقتصاد ایران یک بیراهه است. وقتی در اقتصاد ایران الی‌ماشاءالله شرکت‌هایی وجود دارند که مالیات نمی‌دهند و معافیت دارند و دولت مملو از عدم بهره‌وری است، این اجحاف به مردم است که بنزین گران شود.

با گران شدن بنزین هزینه زندگی مردم گاهی اوقت ۲تا چند برابر افزایش پیدا می‌کند. هرچند دولتی‌ها به درستی می‌گویند، در ایران نرخ بنزین به نسبت سایر نقاط جهان بالاست، اما نباید فراموش کرد که قیمت خودرو هم در ایران چند برابر نرخ جهانی است؛ ضمن اینکه دستمزدها هم در ایران بسیار نازل است. اگر دولت قصد دارد، روند فزاینده مصرف بنزین را کنترل کند به مردم اجازه دهد، خودروهای ایمن، استاندارد و کم‌مصرف استفاده کنند. این خودروها نه تنها مصرف انرژی را کاهش می‌دهد، بلکه در بخش‌هایی چون محیط زیست، بهداشت و درمان و... هم اثرگذار است. از سوی دیگر دولت بهتر است به قاچاق بنزین که به صورت لوله‌گذاری از مناطق مختلف انجام می‌گیرد، توجه نشان دهد.

راه‌حل فروش اموال دولتی یا مولدسازی هم تجربه‌ای از جنس خصوصی‌سازی است که طی دهه‌های قبل تکرار شده است. دولت باید بتواند بهره‌وری را در دارایی‌ها و شرکت‌هایش بالا ببرد. بعد این واحدها را به دست افراد متخصص و کارا واگذار کند. اینکه دولت رویکرد سیاسی به فروش دارایی‌هایش داشته باشد و آنها را در اختیار مشتی سوداگر قرار دهد، فایده‌ای نخواهد داشت. دولت به جای یک چنین تصمیماتی باید بهره‌وری را هم ارتقا دهد، ده‌ها و صدها هزار کارمند و نیروی انسانی بیهوده در دستگاه‌های دولتی، شهرداری‌ها و... در حال کار هستند، بدون اینکه ارزش افزوده قابل توجهی را برای کشور و دستگاه‌ها ایجاد کنند.

میزان کارمندان دولتی در ایران با ۸۵میلیون نفر جمعیت چند برابر ژاپن با حدود ۲۰۰میلیون نفر جمعیت است. این روند از یک عیب بزرگ حکایت می‌کند که عدم بهره‌وری و اسراف است. با این توضیحات دولت به جای دست کردن در جیب مردم و گران کردن ارز، حامل‌های انرژی و افزایش تورم، بهتر است به سمت راهکارهای علمی و تخصصی حرکت کند. راهکارهایی چون توسعه پایه‌های مالیاتی، بهره‌وری دستگاه‌های دولتی، کارآمد‌سازی اموال دولت و نهایتا احیای برجام و پایان دادن به مشکلات تحریم‌ها.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 خروج از حلقه دنباله‏‏‌روی
✍️ دکتر علی سرزعیم
چند دهه است، قاعده بازی که در عرصه صنعت در دنیا وجود داشت تغییر کرده است. در قرن بیستم شرکت‌ها فناوری خاصی را کسب کرده و سعی می‌کردند آن را در انحصار خود نگه دارند تا بتوانند محصولات خود را با استفاده از آن فناوری ویژه تولید و به کشورهای مختلف صادر کنند.
از زمانی به بعد این راهبرد تغییر کرد. آنها حاضر بودند فناوری خود را به کشورهای در حال توسعه بفروشند و کشورهای در حال توسعه خوشحال بودند که اینک می‌توانند آن محصولات را خود تولید کنند و دیگر چنین محصولاتی را وارد نکنند و حتی محصولات خود را به بازارهای هدف آن کشورهای غربی صادر کنند. کشورهای در حال توسعه از خود نمی‌پرسیدند که راز واگذاری این فناوری‌ها چیست و چرا کشورهای غربی حاضرند با دست خود بازار محصولات خود را خراب کنند؟ آیا دیوانه هستند یا از عقلانیت اقتصادی تهی شده‌اند؟
واقعیت آن است که کشورهای توسعه‌‌‌یافته نه دیوانه‌‌‌اند و نه از عقلانیت اقتصادی تهی شده‌‌‌اند، بلکه دیدگاه جدیدی پیدا کرده‌اند و آن، این است که به جای رقابت بر سر فروش محصول، پیوسته فناوری‌های جدیدی خلق کرده و آن فناوری‌ها را به کشورهای مختلف صادر کنند. در واقع کشورهای در حال توسعه پس از خرید یک فناوری زمانی به طول می‌انجامد تا روی آن مسلط شوند و با استفاده از آن دست به تولید بزنند. در این فاصله کشورهای توسعه‌‌‌یافته فناوری جدیدی را خلق کرده و با استفاده از آن فناوری، محصول جدید یا همان محصول را با هزینه کمتر و کیفیت‌‌‌ بیشتر تولید می‌کنند. پس از چندی دوباره آن کشور در حال توسعه باید هزینه اکتساب فناوری جدید را بپردازد.

راه گریز از این حلقه معیوب و دنباله‌روی تحقیرآمیز چیست؟ راه آن این است که شرکت‌های صنعتی در کشورهای در حال توسعه وظیفه خود را تنها تولید محصول تلقی نکنند، بلکه ایجاد و خلق فناوری‌های جدید را جزو وظایف اصلی خود قلمداد کنند. این امر تنها وقتی ممکن می‌شود که فعالیت تحقیق و توسعه در شرکت‌های صنعتی کشورهای در حال توسعه جدی گرفته شود و مسوولان این شرکت‌ها چنین فعالیتی را کسب‌وکاری سودآور (البته در بلندمدت) تلقی کنند.
کشورهایی که توانستند از جرگه کشورهای فقیر یا درآمد متوسط خارج شده و به جرگه کشورهای توسعه‌یافته وارد شوند کشورهایی هستند که توانستند در زنجیره ارزش جهانی به سراغ تولید محصولاتی با ارزش‌افزوده بالا بروند. این محصولات، محصولاتی پیچیده هستند که از فناوری بالایی برخوردارند. سابقا کشورهای غربی تولید این محصولات را در اختیار خود داشتند؛ اما کشورهایی همچون ژاپن و سپس کره و اینک چین توانسته‌اند با ایجاد مراکز تحقیق و توسعه به این عرصه‌ها وارد شوند و سهم بازار خوبی را به خود اختصاص دهند.

کشور ما نیز باید دست به انتخاب بزند. یک گزینه آن است که به تولید و صادرات سنتی مثل فرش، پوست و پسته از یکسو و دیگر محصولات خام مثل نفت و گاز و محصولات پتروشیمی و فولادی بسنده کنیم. راه دیگر آن است که شرکت‌های صنعتی ایران وارد رقابت با شرکت‌های نامدار جهانی در تولید محصولات با فناوری بالا شوند و برای این مقصود واحدهای تحقیق و توسعه را ایجاد کنند و جدی بگیرند. متاسفانه واحدهای تحقیق و توسعه بخش‌های پرهزینه‌ای هستند و به همین دلیل گاه دولت در هزینه‌هایی از این دست مشارکت می‌کند یا شرکت‌ها به طور مشترک چنین واحدهایی را به وجود می‌آورند. طبیعتا جزئیات این مساله در هر صنعت متفاوت است و نمی‌توان نسخه کلی عرضه کرد، ولی به‌یقین راه گریزی از جدی گرفتن فعالیت‌های تحقیق و توسعه برای رهاشدن از آن حلقه معیوب دنباله‌روی وجود ندارد.


🔻روزنامه کیهان
📍 «اوکراینی شدن»‌!
✍️ جعفر بلوری
امروز جنگ اوکراین وارد ۵۳۸ اُمین روز خود شد. طبق آخرین گزارش‌هایی که از این جنگ منتشر شده، چیزی بین ۳۵۰
تا ۴۰۰ هزار نظامی اوکراینی در این مدت کشته شده‌اند و ۱۲۰ هزار نفر
از این تعداد، فقط در ضدحمله اخیر اوکراین علیه روسیه،
جان باخته‌اند. بنابر اعلام «داگلاس مک‌گریگور » یکی از مشاوران سابق پنتاگون، اکنون جمعیت اوکراین از ۴۳ میلیون نفر رسیده به ۱۹ یا ۲۰ میلیون نفر! وضعیت زیرساخت‌های این کشور نیز، «بحرانی» عنوان شده است و بنابر اعلام همین مشاور، «اوکراین کاملا ویران شده است.» علت کاهش وحشتناک جمعیت را هم «دمیتری مدودچوک»، سیاستمدار اوکراینی این‌طور تکمیل کرده است: «مردم، اوکراین را ترک کرده‌اند. پائیز امسال، شمار اوکراینی‌هایی که کشورشان را ترک می‌کنند، با تعداد کسانی که باقی مانده‌اند، یکی خواهد شد.» این یعنی نیمی از جمعیت این کشور،‌گریخته‌اند! هم مک‌گریگور و هم مدودچوک در کنار چهره‌های مهمی مثل جان مرشایمر و رابرت اف کندی این را هم گفته‌اند که اوکراین تا این‌جای کار از روسیه شکست خورده است.
اردیبهشت ماه امسال بود که «رابرت اف‌کندی» نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا گفت: «بیش از
۳۰۰ هزار اوکراینی در جنگ آمریکا علیه روسیه که دلایل ژئوپولیتیک دارد کشته شدند...هدف ما در این‌جا از پای درآوردن ارتش روسیه است. از پای درآوردن یعنی چه؟ یعنی به کشتن دادن اوکراینی‌ها.» رابرت کندی و مرشایمر در کنار بسیاری از سیاستمداران و اساتید علوم سیاسی و روابط بین‌الملل معتقدند، آمریکا آغازگر این جنگ است و ریشه‌های شروع این جنگ نیز به سال ۲۰۰۸ و نشستی در بخارست بازمی‌گردد.(رجوع شود به مقاله ۴۳۴روز جنگ، ۴۳۴ گُردان کشته)
با این مقدمه در این نوشتار به دنبال بررسی دو نکته هستیم. اول یافتن پاسخ یک سؤال مهم و دیگری، عبرتی که ما ایرانی‌ها می‌توانیم از این جنگ بگیریم. اما آن سؤال: «آیا ناتو به رهبری آمریکا، نمی‌دانست اوکراین حریف روسیه نمی‌شود؟»
باور این که آمریکا-به عنوان رهبر بزرگ‌ترین پیمان نظامی جهان (ناتو)، به عنوان کشوری که بودجه نظامی‌اش به تنهایی، از مجموع بودجه نظامی تمام کشورهای دنیا بیشتر است(۸۸۶ میلیارد دلار)- نمی‌دانسته که اوکراین در جنگ با روسیه پیروز نمی‌شود سخت است. این موضوع درباره «ضدحمله بهاره اوکراین علیه روسیه» نیز صدق می‌کند. بنابر اعتراف غرب، اوکراین در این ضدحمله نیز شکست خورد و نزدیک به ۱۲۰ هزار کشته داد. آیا آمریکا نمی‌دانست، اوکراین توانایی مقابله با قدرتی مثل روسیه را ندارد؟
پیش از ورود به این بحث اعلام کنیم که، کارشناسان نظامی دلایل عقلانی درباره چرایی شکست اوکراین از روسیه بیان کرده‌اند که یکی از مهم‌ترین آنها، آموزش‌هایی است که ناتو به اوکراینی‌ها برای نبرد با روسیه می‌دهند. به‌طور خیلی خلاصه آنها می‌گویند، مستشاران و فرماندهان ناتو چون وارد یک جنگ واقعی و کلاسیک به ویژه با یک قدرت بزرگ مثل روسیه نشده‌اند، و غالبا آموزش‌هایی که داده‌اند، نبرد با شبه‌نظامیان و شورشیان مسلح در کشورهایی مثل عراق و افغانستان بوده است، در اوکراین نیز نتوانسته‌اند، سربازان را طوری آموزش دهند که بشود، حریف روس‌ها شد. طبق گزارش‌های متعدد، سلاح‌هایی هم که به اوکراینی‌ها داده می‌شود، یا ناقص و از رده خارج هستند، یا اگر پیشرفته و مدرن هستند، سربازان زمان کافی برای آموزش را نمی‌توانند ببینند. تازه اگر این سلاح‌ها به دست قاچاقچیان نرسیده و از دریچه فساد، از این کشور خارج نشوند. حالا برگردیم به سراغ سؤال خودمان.
بگذارید پاسخ این سؤال را به نقل از وال‌استریت ژورنال بدهیم. «آرون متی» گزارشگر و تهیه‌کننده برنامه «و اینک دموکراسی» در آمریکا اخیرا حین گفت‌و‌گو با «جان مرشایمر» از وال‌استریت ژورنال نقل قولی کرد. آن نقل قول این بود: «زمانی که اوکراین ضدحمله بزرگ خود را در بهار امسال آغاز کرد، مقامات نظامی غربی می‌دانستند که کیف تمام آموزش‌ها یا تسلیحات- از گلوله‌ها گرفته تا هواپیماهای جنگی- را که برای بیرون راندن نیروهای روسی نیاز دارد، ندارد. اما آنها امیدوار بودند که شجاعت و تدبیر اوکراینی امور را پیش ببرد و....»
آرون متی سپس این طور ادامه می‌دهد: «این نقل‌قولی از وال استریت ژورنال است، که اساساً اعتراف می‌کند که غرب اوکراین را به سمت این حمله متقابل سوق داد، زیرا می‌دانست که اوکراین آنچه را که برای رسیدن به موفقیت نیاز داشت، ندارد. من تعجب می‌کنم. مدت‌ها پیش هم پیش‌بینی کرده بودم که این تلاش ایالات متحده برای سوق دادن اوکراین به ناتو، برای وارد کردن اوکراین به جنگ نیابتی ناتو، منجر به نابودی اوکراین خواهد شد.»
بنابر این آمریکا از شکست اوکراین (چه جنگ اصلی و چه ضدحمله بهاره) مطمئن بوده است. حالا سؤال مهم بعدی مطرح می‌شود. چرا آمریکا با وجود آگاهی از شکست اوکراین، با کشاندن ناتو به سمت روسیه اوکراین را وارد این مهلکه کرد؟ پاسخ‌های گوناگونی به این سؤال داده شده است. یکی از پاسخ‌ها در وضعیتی است که شرکت‌های تسلیحاتی و انرژی آمریکا در آن قرار گرفته‌اند. طبق گزارش‌های متعدد، پنج شرکت بزرگ اسلحه‌‌سازی آمریکا، سودهای کلانی از کنار این جنگ به جیب زده‌اند، همین‌طور شرکت‌های فعال این کشور در حوزه نفت و گاز و انرژی. در این باره گزارش‌های مستندی از سوی معتبرترین رسانه‌ها و مراکز آمریکایی منتشر شده است که می‌توانید به آنها رجوع کنید. پاسخ این سؤال را در زمستانی که گذشت، از دهان ماکرون نیز شنیدیم. او به شدت از این که آمریکا انرژی مورد نیاز اروپا را به چند برابر قیمت به آنها می‌فروشد، گله کرد. از وابستگی به گاز و انرژی روسیه درآوردن اروپا و وابسته کردن آنها به آمریکا، می‌تواند انگیزه قدرتمندی باشد؛ نمی‌تواند؟ در کنار این دو پاسخ، می‌توان به این مهم هم توجه کرد که، روسیه یکی از رقبای سنتی و قدرتمند آمریکاست و چه چیزی برای آمریکا از این بهتر که، این رقیب قدرتمند را درگیر جنگ کرده و ضعیف نماید؟! روانشناسان می‌گویند، گاهی اهداف بزرگ باعث ریسک‌های بزرگ می‌شود! از پیش راه برداشتن روسیه قطعا هدفی بزرگ برای آمریکاست ضمن این که هزینه این ریسک تا این لحظه از جیب مردم مظلوم اوکراین و اروپایی‌ها رفته است نه آمریکا!
و اما آن عبرت. «عبرت» را می‌توان از لابه‌لای همین جملات بالا گرفت. آمریکایی‌ها برای رسیدن به اهداف خود، دوست و دشمن نمی‌شناسند. آنها با وجود آگاهی از این که ممکن است کشوری
- ولو اروپایی و متحد -نابود شود، ۴۰۰ هزار اروپایی طی یک سال و نیم کشته شوند و فقط در یک قلم، ۶۳ هزار اروپایی به دلیل بحران انرژی حاصل از جنگ، در «زمستان سخت‌» بمیرند، اوکراین را وارد این مهلکه کرد. روی صحبتم با برخی دوستان غربگراست. این قشر، بیش از دیگران باید از این وضع درس بگیرند. اوکراین یک کشور غربی است و خیلی بیشتر از شما به آمریکا نزدیک است. خوب ببینید به چه کشوری دخیل می‌بندید. با دقت نگاه کنید که به کدام نظام سیاسی دل بسته‌اید؟ آمریکا حلال مشکلات اگر بود، اوضاع اوکراین این‌طور نبود. اگر هنوز عبرت نگرفته‌اید جملات بعدی را با دقت بیشتری بخوانید:
جنگ اوکراین طولانی شده، فشارها به دولت‌ها و مردم اروپا افزایش یافته و یک انتخابات ریاست جمهوری هم پیش روی آمریکایی‌هاست. در این شرایط، ناتو که رهبری اصلی آن با آمریکاست یک راه‌حل به اوکراینی‌ها پیشنهاد داده است. راه‌حلی که خشم اوکراینی‌ها را حسابی برانگیخته است. ناتو گفته، اوکراین بهتر است بخشی از سرزمینش را‌، بخشی از خاکش را دو‌دستی تقدیم روس‌ها کند تا جنگ تمام شود! به جملات بعدی بیشتر دقت کنید: اوکراینی که نیمی از مردمانش یا‌ گریخته‌اند یا کشته و زخمی و آواره شده‌اند، کشوری که زیرساخت‌هایش به کلی نابود شده است و خدا می‌داند کِی دوباره می‌تواند سر پا بایستد اکنون برای پایان جنگ باید بخشی از خاکش را هم تقدیم کند! تحقیر از این بالاتر؟! اوکراین امروز، آیینه عبرت است نه فقط برای غربگرایان که برای همه ما. تاریخ را ورق بزنید. هیچ کشوری با آویزان شدن به یک کشور دیگر، رشد نکرده است. هیچ کشوری با دوری یا نزدیکی به کشور دیگر، رشد و توسعه نیافته است. فرجام دلبستن به آمریکا چیزی نیست جز «اوکراینی شدن»!


🔻روزنامه جام جم
📍 فرصت‌سازی در بزنگاه تهدید فرهنگی
✍️ علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده
مدیریت کلان، خاصه در عرصه نهاد‌ها و سازمان‌های فرهنگی پرمخاطب و با مخاطب مردمی هر روز و هرلحظه‌اش تصمیم‌گیری در بزنگاه‌های دشوار است؛ بزنگاه‌های پرتهدیدی که در هریک بی‌شک کوچک‌ترین خطاها می‌تواند عواقب جبران‌ناپذیری را رقم بزند.در این میان فراهم کردن ابزار کافی برای تصمیم‌گیری درست یا به تعبیری تصمیم‌گیری کم‌خطا، اهمیت دوصد‌چندان پیدا می‌کند؛ داشتن «برنامه جامع، مبین و هدفگذاری شده»، بهره‌برداری از نظر «نخبگان عریف و نقیب‌» در ساحت تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و به‌جا آوردن «امر مشورت‌پذیری» در مقام فرهیختگی شاید اجماع همه آن چیزهایی است که تصمیم‌گیری پیکره مدیریت را به سرانجام صلاح می‌رساند. با ایجاد چنین شاکله‌ای می‌توان از توفان‌های روزمرگی عبور کرده و اثرگذاری مدیریت را معنادار، عمیق و در سطوح مختلف راهبردی اعمال کرد.
همه اینها که فراهم شد، می‌توان موقعیت بزنگاه و اثر یک تصمیم را در طول زمان ارزیابی، آسیب‌شناسی و کیفیت‌سنجی کرد. اگر این امکان مهیا نباشد گاهی خطایی رخ می‌دهد که سرنوشت ملک و ملت را به‌مخاطره می‌اندازد. بزرگان و خردمندان همواره گفته‌اند‌: بدترین و تلخ‌ترین موقعیت‌های پر«‌تهدید» می‌تواند با درایت به «فرصت» درخشان تبدیل شود. چنان‌که سال‌های دفاع‌مقدس فرصتی برای اعلام استقلال، آزادی و تسریع ملت‌سازی ایرانیان شد‌. از این دست گلوگاه‌های تاریخی بسیار تجربه کرده‌ایم‌... تا امروز که بحران‌های پرتهدید همچون موضوع ترور‌های شهری، تحریم اقتصادی، انرژی هسته‌ای، فتنه ۸۸، مخاطرات مرزی و تجزیه‌طلبی، برجام و ده‌ها نمونه بارز دیگر که با تصمیمات درست به فرصت‌های تاریخی در عرصه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تبدیل شد.
حالا در مهم‌ترین نقطه‌عطف تاریخ معاصر و در مقابل یورش گسترده و ترکیبی دشمن و در دنباله آنچه اغتشاشات ۱۴۰۱ بود، ایستاده‌ایم‌؛ اغتشاشاتی که در توهم دشمن قرار بود پایان جمهوری اسلامی را رقم بزند ولی در واقعیت غیرت یک ملت و با صرف جان‌های عزیز، ‌باعث همبستگی و اتحاد عمومی ملت شد و ما را در مسیر امت واحده چندگام پیش برد‌.
از طرفی تجربه اغتشاشات با توجه به صف‌آرایی تمام و کمال دشمن در مرحله شکست، عده و توان دشمن در ساختار‌های غیر‌رسمی پنهان و تخریبی را آشکار ساخت. مهم‌ترین آن نقش سلبریتی‌ها در احساسی کردن جامعه و ایجاد دوبینی میان «واقعیت» و «فرا‌واقعیت حاد» و برساخته دشمن بود. این حضور فرصت‌طلبانه ازسوی آنچه سلبریتی سخیف و ناهنجار (‌در مقابل چهره‌های خادم و هنجار‌) نامیده می‌شود تکلیف بسیاری چیزها را برای ساختار نظام فرهنگی کشور
آشکار ساخت. فرصت‌طلبانی که در توفان بلا در مقابل مردم خود ایستادند و حالا با شکست پروژه اغتشاشات و هنگامی که کفگیر مالی و اعتبار اجتماعی‌شان به کف دیگ خورده به گمان آن‌که آب‌ها از آسیاب افتاده، فکر برگشت به سرشان افتاده؛ بازگشت به فرصت اعتباری تلویزیون که برخلاف دروغ‌های خودشان خوب می‌دانند همچنان بی‌رقیب‌ترین و پرمخاطب‌ترین رسانه کشور است. آنها همزمان برای بازگشت به پلتفرم‌های پخش فیلم و سریال بخش خصوصی و چنگ زدن به پرده سینمای ملی نیز برنامه دارند؛ همان مسیری که در گذشته کمابیش طی کرده بودند، غافل از این‌که این بار نقطه‌عطفی تجربه شد که بازگشت به قبل از آن بی‌تردید غیرممکن است.
در دوره تحول رسانه ‌ملی که همزمان با تجربه اغتشاشات بود با دورخیز محکم و دانش‌محور برای ایجاد تحول ساختاری و محتوایی و با انسجام کامل و وحدت نظر مدیریت، علاوه بر خنثی‌سازی سناریوهای جریان‌های پنهان، نشان داد جایگاه فراموش شده رسانه ‌ملی در تولید چهره‌های مردمی موفق قابل احصا است. به‌نظر می‌رسد رویش و ظهور ده‌ها برنامه‌ در گونه‌های فراموش شده جذاب، هنرمند، مجری و بازیگر در برنامه‌های مختلف همچون حسینیه معلی، پاورقی، محفل، بگوبخند، شیوه، مکث، سیدخندان، مدرسه تلویزیونی ایران و مجموعه‌های نمایشی، تردیدی در این جایگاه باقی نمی‌گذارد و در پس حواشی این روزها برسر بازگشت برخی سلبریتی‌ها تصمیم آخر اثبات کرد سلبریتی‌محوری، مجری‌محوری، تهیه‌کننده‌محوری و... در رسانه ‌ملی به‌کلی مردود شده است‌ با تاکید بر این‌که «رسانه‌ ملی نیازی به چهره‌های هنجارشکن و لجباز ندارد.»
مدیریت عرصه تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در چنین موضعی آشکارا تاکید می‌کند این سیاست مقطعی و مبتنی بر تصمیم لحظه‌ای نیست بلکه آنچنان که پیمان‌جبلی تصریح کرد‌: «یکی از سرفصل‌های ثابت سند تحول سازمان صداوسیماست که به آن پایبند است.»
نتیجه دیگر این که ابزار تصمیم‌سازی‌های انحرافی از‌جمله بازی با آمار‌های غلط نیز از اعتبار ساقط شد و سوخت‌. در این کارزار فرهنگی اثبات شد: «‌مرجعیت رسمی سنجش مخاطبان، مرکز تحقیقات سازمان است و هر‌گونه گمانه‌زنی یا اطلاعات ادعایی غیر‌دقیق درباره میزان مخاطب برنامه‌ها از این پس غیر‌قابل‌قبول و غیرمعتبر است.» همچنان که گفته شد نجواهای «‌سناریوی بازگشت سلبریتی‌های سخیف‌» به پرده سینما، عرصه تجسمی، تئاتر و‌... این روزها بدجوری به گوش می‌رسد‌. محصول مدیریتی به‌دست آمده به‌عنوان «الگوی قاطعیت در مواجهه با سلبریتیسم» به کار نهاد‌های فرهنگی ذی‌نفع و ذی‌نقش دیگر هم می‌آید‌.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 لزوم سیاستگذاری بر ریل عقلانیت
✍️ سیمین کاظمی
برای هر نوع سیاستگذاری برای جامعه لازم است نیازها، حساسیت‌ها و روحیات آن جامعه تشخیص داده شود‌ و به عنوان قطب‌نما مورد استفاده قرار گیرد. غیر از این اگر باشد، آن سیاستگذاری لاجرم به راه خطا خواهد رفت و محکوم به شکست خواهد بود.

سیاستگذاری در مورد افزایش جمعیت، یکی از مواردی است که بدون توجه به این نیازها و حساسیت‌های جامعه و بدون آشنایی با روانشناسی اجتماعی اتخاذ شده است. این سیاست از آغاز بدون تلاش برای اقناع جامعه در مورد ضرورت افزایش جمعیت و راهکارهای تشویقی واقعی برای فرزندآوری با ممنوعیت و حذف و سختگیری آغاز شد و بدون آنکه از این روش نتیجه‌ای حاصل شده باشد، آن را ادامه می‌دهد.
هنوز برای جامعه ایران روشن نیست که ضرورت افزایش جمعیت با وضعیت اقتصادی و اجتماعی و زیست‌محیطی امروز چیست و این سوال تاکنون بی‌پاسخ مانده است. کسی نمی‌داند با وجود بحران اقتصادی و مسائل اجتماعی متعدد حل‌نشده و بحران محیط‌زیست و مسکن و سوء‌تغذیه با چه منطقی باید جمعیت افزایش یابد‌ و این نگرانی بی‌پاسخ مانده است که با افزایش جمعیت وضعیت جامعه در آینده چه خواهد بود.
موضوع دیگر راهکارهایی است که برای پیشبرد سیاست افزایش جمعیت به کار برده می‌شود؛ راهکارهایی که علی‌رغم هشدارهای کارشناسان و متخصصان بی‌طرف بی‌محابا بر آنها پافشاری می‌شود و هر‌از‌چندی از یکی از آنها رونمایی می‌شود. یکی از جنجالی‌ترین راهکارهای افزایش جمعیت حذف آزمایش‌های غربالگری جنین بود که به بهانه خطاهای تشخیصی به‌طور کلی از سطح اول مراقبت‌های بهداشتی حذف شد و اکنون با توقف صدور مجوز تولید و واردات کیت‌‌‌های غربالگری سه ماه اول بارداری بیم آن می‌رود در سطح دوم مراقبت نیز دسترسی به آن محدود و دشوارتر از پیش شود.
این در حالی است که به‌طور منطقی انتظار می‌رود برای تشویق خانواده‌ها به فرزندآوری به دغدغه‌ها و نگرانی‌های آنها توجه و شرایطی فراهم شود که زنان بتوانند فرزند سالم به دنیا بیاورند. در هر بارداری مهم‌ترین نگرانی و ترس والدین سلامت جنین است و پاسخ مناسب به چنین نگرانی‌ای در یک سیاستگذاری مبتنی بر عقلانیت می‌توانست همگانی و رایگان کردن تست‌های تشخیص ناهنجاری‌های جنینی باشد، اما شگفتا که سیاستگذاران این حوزه بدون توجه به چنین ترس و نگرانی‌ای دقیقا راهی را انتخاب کردند که تصمیم به فرزندآوری را به یک ریسک بزرگ تبدیل می‌کند.
ممنوعیت آزمایش‌های تشخیص ناهنجاری‌های جنینی پیامدها و تبعات اجتماعی دارد که تصور آنها دلهره‌آور و تاسف‌برانگیز است. اینکه جامعه ما با وجود پیشرفت‌های پزشکی اجازه و امکان آن را نداشته باشد که از تولد کودکان با ناهنجاری‌های ژنتیکی پیشگیری کند، خسران بزرگی است که در آینده جامعه با آن روبه‌رو خواهد شد. افزایش تعداد کودکان با ناهنجاری‌های ژنتیکی نتیجه ممنوعیت‌های غیرعلمی امروز خواهد بود که فردا هم خانواده‌ها و هم جامعه را برای مقابله با آثار آن به زحمت خواهد انداخت.
باید توجه داشت هر نوع ممنوعیتی که اعمال می‌شود، پیش از همه محرومیت تهیدستان را به دنبال خواهد داشت. در مورد آزمایش‌های تشخیص ناهنجاری‌های کروموزومی هم حذف غربالگری آن در سطح یک مراقبت در واقع خارج کردن آن از دسترس فرودستان جامعه بود که بیش از همه برای مراقبت بارداری به مراکز بهداشت دولتی شهری و روستایی مراجعه می‌کنند. با این وجود زنان طبقه متوسط می‌توانستند با مراجعه به متخصصان و آزمایشگاه‌ها و پرداخت هزینه، آزمایش‌های تشخیص ناهنجاری‌های کروموزومی جنین را انجام دهند. در حال حاضر و با وضع ممنوعیت جدید یعنی توقف صدور مجوز تولید و واردات کیت‌‌‌های غربالگری سه ماه اول بارداری، این آزمایش‌ها از دسترس طبقه متوسط نیز خارج می‌شوند. به این ترتیب اکنون تعداد قلیلی از سرمایه‌داران و ثروتمندان قادر خواهند بود آزمایش‌های تشخیصی پیشرفته و گران‌قیمت را برای پیشگیری از تولد کودکان دارای ناهنجاری انجام دهند و غربالگری به امتیاز ویژه ثروتمندان تبدیل می‌شود.
به‌طور کلی از تصمیمات و برنامه‌های اتخاذشده درباره افزایش جمعیت می‌توان چنین برداشت کرد که قرار است هدف افزایش کمی جمعیت به هر بهایی و با هر پیامدی محقق شود. حال اگر پیامدهای تصمیمات اتخاذ‌شده، نقض حق انتخاب و اختیار شهروندان و به خطر انداختن سلامت جامعه و تولید رنج و بیماری باشد از نظر سیاستگذاران بی‌‌اهمیت و قابل اغماض است. اساس این سیاستگذاری این است که با اتکا به قدرت و قانون می‌توان انسان‌ها را تسلیم و به مسیر دلخواه هدایت کرد، اما با وجود اقدامات یک دهه اخیر که عموما مبتنی بر محدودیت و ممنوعیت بوده، آمار و شواهد گواهی می‌دهد که نتیجه دلخواه در مورد افزایش جمعیت حاصل نشده و جامعه مصلحت خود را در مسیر دیگری جست‌وجو می‌کند. با توجه به این واقعیت، انتظار می‌رود سیاستگذاری بر ریل عقلانیت و علم قرار گیرد و به جای تکیه بر محدودیت و ممنوعیت و فرمان و دستور، همدلی و درک جامعه و شناسایی نگرانی‌ها و دغدغه‌هایش نصب‌العین قرار گیرد و به این ترتیب دست‌کم روند افزودن بر رنج مردم متوقف شود.


🔻روزنامه اعتماد
📍 خالص‌سازان امروز متعهدان دیروز
✍️ محمدصادق جوادی‌حصار
موضوع خالص‌سازان و تحرکات خاص آنان در فضای سیاسی این روزها در فضای عمومی کشور بسیار گرم شده است. اما باید توجه داشت این موضوع، موضوع جدیدی نیست و از سال‌های ابتدایی انقلاب مطرح بوده و همچنان نیز ادامه دارد؛ اینکه برخی افراد «خودی» برشمرده می‌شوند و افرادی هم « غیر‌خودی» موضوعی سابقه‌دار است و به دهه‌ها قبل باز می‌گردد. این دوگانه‌ها در سال‌های ابتدایی انقلاب ذیل عناوینی چون متخصص‌ها و غیر متخصص‌ها مطرح شدند. در آن سال‌ها متعهدان به کار گرفته می‌شدند و افراد متخصص را با این حربه که اینها تخصص دارند ولی تعهد به انقلاب و نظام و.... ندارند، کنار گذاشته می‌شدند. این روند باعث شد تا بخش قابل‌توجهی از ظرفیت‌های کشور از حوزه‌های تخصصی و مدیریتی کشور کنار گذاشته شوند . بعدها جریان اصولگرایی، جریان خط امام، جریان چپ و...دچار تغییراتی شدند و شعارها هم تغییر کردند. شعار متعهدها و متخصص‌ها بدل به شعار خودی و غیر خودی شدند. غیر‌خودی‌ها با همان بهانه‌های قبلی، مثل عدم تعهد، خالص‌سازی، غربگرایی و... از مدیریت و فعالیت‌های سیاسی در کشور دور مانده و تندروها آنها را از عرصه تصمیم‌سازی‌ها خارج می‌کردند. این نوع جریانات در حال بازسازی خود هستند. خالص‌سازی یعنی جریانی باید در اداره کشور دخیل باشد که از نگاه معتقدان به این جریان، ناب‌ترین و خالص‌ترین و نزدیک‌ترین نگاه را به مبانی انقلاب اسلامی داشته باشد. از منظر این حضرات یک مدیر باید در عرصه امریکاستیزی سرآمد باشد. در عرصه تعهد به مبانی اسلام مورد نظر آنها و قرائت خاص آنها از انقلاب، جایگاه بالایی داشته باشد و جهان را آنگونه ببیند که این افراد و جریانات می‌بینند! هر فرد و گروهی که مانند خالص‌سازان نیندیشد یا تفاوت‌هایی در نگاه به موضوعات داشته باشد به عنوان غیر‌‌خودی و در زمره ناخالصان قرار می‌گیرد و لاجرم باید از اردوگاه مدیریتی کشور و عرصه تصمیم‌سازی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها دور بماند. در واقع این رویکرد تندروها، حربه‌ای برای حذف رقبا هم محسوب می‌شود. دستگاه‌های حاکمیتی کشور هم ذیل نظارت استصوابی به این افراد و جریانات این امکان را داده است که در هر مقطعی از تاریخ معاصر کشور با یک عنوان جدید ولی با محتوای ثابت، رقبای خود را از عرصه خارج سازند.امروز هم متاسفانه این جریان خالص‌سازی، یعنی جریان متعهد به قرائت‌های خاص از ولایت، انقلابی‌گری و ....در حال حذف رقبا به این بهانه هستند. اگر فرد یا جریانی انقیاد کامل به نگاه و تفسیر مورد نظر آنها نداشته باشند، ناخالص هستند و باید کنار گذاشته شوند. چرا که این جریان اینگونه فضاسازی می‌کنند که هرچه ناکارآمدی، عقب‌ماندگی و فرصت‌سوزی شده است، برآمده از افراد و جریاناتی است که به زعم این افراد، انقلابی‌گری و حرارت لازم را نداشته و متعهد نبوده‌اند. در این مسیر این جریان از اتهام‌زنی، حاشیه‌سازی و انگ‌زنی هم دریغ نمی‌کند تا رخدادها در مسیر مورد نظر آنها حرکت کرده و قدرت در دست آنها باقی بماند.اما بررسی دقیق و علمی رخدادها و علت عقب‌ماندگی کشور حاکی از آن است که اتفاقا به دلیل عدم حضور افراد متخصص و شایستگان است که کشور در مسیر رشد و پیشرفت مورد‌نظر گام برنداشته است.


🔻روزنامه شرق
📍 تدبیرهای امیدآفرین
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
به قول شیخ مصلح‌الدین سعدی چند روز پیش با یکی از دوستان اتفاق بیاض افتاد و به دیدن ایشان در ساختمان جدیدالتأسیس بلندمرتبه‌ای که الحق کمال سلیقه و زیبایی در معماری و اجرای آن به کار رفته بود، نائل شدم. پس از حدود دو ساعت درنگ در آنجا، هنگام خداحافظی احساس اندکی سرماخوردگی به من دست داد؛ زیرا درجه حرارت اتاق محل ملاقات بسیار پایین و شاید بین ۱۶ تا ۱۸ درجه سانتی‌گراد بود، معلوم شد که این ساختمان از تأسیسات سرماآفرین قابلی مانند چیلر، سخت بهره‌مند است.

این سرما من را به یاد گرمای زایدالوصف ترمینال چهار فرودگاه مهرآباد و صحن حضرت عبدالعظیم حسنی در زمستان گذشته انداخت که در هنگام کمبود گاز برای مردمی که با لباس کامل در آنجا حضور می‌یابند، درجه حرارت ۲۶ درجه را تعیین کرده بودند و نیز به یاد جلسه‌ای در زمستان حدود دو سال قبل در وزارت نفت افتادم که به دلیل گرمای زیاد دستگاه‌های گرمازا پنجره‌ها را باز کرده بودند که گرمای اتاق در زمستان تعدیل شود. به قول فردوسی‌پور، چه می‌کند این وزارت نیرو!

معلوم می‌شود فرهنگ اسراف و تبذیر در قشرهای مختلف ما تفاوتی ندارد؛ اعم از آنکه بخش خصوصی یا دولتی یا مرکز زیارتی – فرهنگی باشد که باید عمل به دستورات قرآن کریم را سرلوحه خود قرار دهد.

این روزها سخن از بازگرداندن حدود شش میلیارد دلار وجوه ناقص توقیف‌شده در کره است که برخی می‌گویند در برابر غذا و دارو آزاد می‌شود و به طور رسمی گفته شده که برای کالای خارج از تحریم می‌تواند خرج شود. حال این دو چه تفاوتی با هم دارد، معلوم نیست و البته چون نفت را به کره جنوبی به‌ صورت دلاری نفروخته‌ایم و به واحد پول کره فروخته‌ایم، شامل تغییر نرخ دلار- وون شده و یک میلیارد دلار آن سوخته است. البته بسیاری از این نوع مشکلات به مسئله تحریم‌ها بازمی‌گردد؛ اما آیا فقط تحریم‌ها باعث این امر می‌شود؟ اشاره به مثال‌هایی که در اول نوشتار آمده، به این بازمی‌گردد. این روزها مسئله کمبود برق، گاز و حتی رشد ۱۳درصدی مصرف بنزین مطرح شده است و می‌دانیم که مصرف نفت و گاز (معادل نفتی)، برابر هفت میلیون بشکه در روز و به عبارتی حدود ۱۵۰ میلیارد دلار در سال است؛ یعنی ایران با جمعیت ۸۰میلیونی سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار سوخت فسیلی مصرف دارد؛ به این معنی که هر نفر دو هزار دلار در سال سوخت مصرف می‌کند و تدبیری نمی‌کنیم و در عوض جاسوس‌ها را آزاد می‌کنیم تا پول‌مان را بگیریم؛ هرچند جز این چاره‌ای نداریم و شاید عرف جهانی همین اقتضا را دارد.

اما ابدا و اصلا به روی خودمان نمی‌آوریم و جرئت اصلاح این مصرف کثیر انرژی را که همه آن دلار است، نداریم و تنها راه که به نظر وزیر محترم صمت (که یقینا فرد لایقی است) احداث مراکز شارژ باتری اتومبیل برای اتومبیل‌های برقی است که هنوز تولید نشده و کاری به کار ۱۵ میلیون اتومبیل پرمصرف بنزینی موجود نداریم و راه‌حلی برای کم‌شدن مصرف بنزین نمی‌اندیشیم.

ازجمله تدابیری که برای مشکل کمبود سوخت و برق اندیشیده‌ایم، ساخت دو نیروگاه اتمی به ظرفیت هرکدام حدود هزار مگاوات است که برای هریک پنج میلیارد دلار (یعنی شش برابر سرمایه ساخت نیروگاه فسیلی) به روسیه می‌پردازیم و سوخت آن را هم از روسیه وارد خواهیم کرد؛ درحالی‌که با این پول می‌توانستیم به جای دو هزار مگاوات حدود ۱۲ هزار مگاوات نیروگاه خورشیدی تأسیس کنیم که سوخت آن از آسمان می‌آید.

حال تدبیرهای ما در بسیاری دیگر از موارد چنین است. عضو شورای شهر تهران می‌گوید تهران از اتومبیل در حال خفگی است و باید پارکینگ بسازیم و ممکن نیست و البته در راستای کمک به محاصره تهران اتومبیل وارد می‌کنیم و سازمان نوسازی تهران به جای آنکه تدبیر برای بافت فرسوده کند، می‌خواهد برای کانون پرورش کودکان مجموعه‌ای ۲۰ هزارمتری برای کودکان در شهرک غرب بسازد (حتما برای کودکان جنوب‌شهری و فقیر استان‌ها) و برجی ۳۵ طبقه را به‌عنوان مابازای آن احداث کند. درحالی‌که با تدبیر مسئولان پیشین شهرداری در خیابان‌ها و کوچه‌های هشت‌متری ساختمان‌های ۲۰ طبقه آن‌هم روی گسل زمین ساخته شده، همچنان در تهران مجوز ساختمان ۵۰ طبقه و ۴۰ طبقه و ۳۰ طبقه داده می‌شود.

براساس اطلاعات مندرج در روزنامه‌ها با یک زلزله ۶.۵ ریشتری، ۱.۵ میلیون نفر در همان ابتدا کشته می‌شوند و امکان کمک‌رسانی و خارج‌کردن جنازه‌ها و رسیدگی به مجروحان کاملا از بین می‌رود. آیا هیچ تدبیری ممکن نیست؟ سازمان پدافند غیرعامل هم که ظاهرا وظایفش در راستای پیشگیری از چنین مسائلی است، تدبیر سکوت را اختیار کرده است.

ظاهرا نهادهای مختلف هم آن‌قدر سرشان به کارهای متفرقه گرم شده که وظایف اصلی را فراموش کرده‌اند. کشته‌شدن پنج مأمور آتش‌نشانی و پلیس در جریان تخریب یک ساختمان بتونی هفت طبقه از‌جمله حوادث اسف‌انگیزی است که تنها عامل آن نبود تدبیر لازم است. ساخت یک اسکلت هفت طبقه یک‌شبه انجام نمی‌شود. با حداکثر سرعت ممکن کمتر از صد روز چنین سازه‌ای ساخته نمی‌شود.

در این مدت عوامل ناظر به چه کاری مشغول بوده‌اند، می‌گویند نیروهای جلوگیری‌کننده مشغول مبارزه با اغتشاش‌ها بوده‌اند. آیا دستگاه قضائی مسئول است یا شهرداری یا وزارت کشور یا راه و مسکن و اصلا مشغولیت تدبیر اندیشیدن در مسائل حاشیه‌ای چرا باید آن‌قدر زیاد شود که کار اصلی فراموش شود.

بگذریم از آنچه در کل کشور می‌گذرد. نشست دشت‌ها، دریاچه ارومیه، دریاچه خزر، مهاجرت ۸۰۰ هزار نفر به استان‌های شمالی، نابودی جنگل‌های هیرکانی در ۲۰ سال آینده، مسائل ژئوپلیتیکی از‌جمله خطر طالبان در افغانستان برای کشور به طوری که می‌گویند صدها تله انفجاری آماده کرده است، حضور اسرائیل در اطراف ایران ازجمله در آینده نزدیک در عربستان سعودی آیا حاصل تدبیرهای ماست؟ اگر قرار است برای مسائل کشور نتیجه تدبیرها چنین باشد، آیا می‌توان به آینده امیدوار شد. آنچه اغلب به‌عنوان امتیازاتی برای امیدوار‌شدن به آینده گفته می‌شود، گو اینکه درست است؛ اما در برابر آنچه روی داده و در حال روی‌دادن است؛ یا اصولا تأثیری ندارد یا تنها اندک مقداری مؤثر است. طلیعه تدبیرهای پیش‌بینی‌شده برای آینده مانند متن لایحه برنامه هفتم توسعه (که در صورت تصویب، انجام نمی‌شود) حکایت از ناکافی‌بودن این تدبیر‌ها در برابر سیل خانمان‌برانداز مسائل موجود و آینده کشور است و هیچ راهی برای امیدوارشدن به آینده جز تدبیر برای رهایی از شیوه زندگی رفاه‌زده و اسراف‌گر، حافظ ملک و مملکت نیست و نیاز به تصمیمات سنگین و سخت دارد؛ تصمیماتی که رئیس مجلس هم بدون ذکر مصداق از آن سخن گفته است؛ والا اگر روال مصرف و نظام اقتصادی بازنگری نشود و به همین روال پیش برود، امید در جامعه نمی‌تواند فقط از طریق تبلیغات پای گیرد؛ چراکه اگر چنین بود، آلمان نازی با استاد تبلیغات بی‌نظیر خود یعنی گوبلز پایدار می‌ماند. بهانه‌آوردن کلامی، بسیار ساده است و برای توجیه امتناع از کار هر‌گونه سخنی می‌توان گفت همچنان که جناب مصباحی‌مقدم که در امر اقتصاد کشور سال‌ها نظر داده و مؤثر بوده‌اند و به کسب دکترای اقتصاد نیز نائل شده‌اند، نمی‌گفتند که در ۴۰ سال گذشته الگو نداشته‌ایم؛ بنابراین به خطا رفته‌ایم. مگر آموزه‌های اسلام را نداریم و مگر آن‌همه آزمون و خطای کشورهای دیگر را ندیده‌ایم؛ پس این چه بهانه‌ای است که می‌آوریم و حتما هم پذیرفتنی نیست. امروز دردها و شتاب‌دهنده‌های منفی به‌روشنی روز آشکار است و متوقف‌کردن آن راه‌حل هم دارد. تنها باید به فکر آبروی خود نباشیم و تصمیمات سخت را اتخاذ کنیم؛ تصمیماتی که ممکن است شخصیت اجتماعی ما را زیر سؤال ببرد؛ هرچند این مردم هستند که باید مجری آن باشند. ملک و مملکت به تدبیر صحیح پایدار است و کشتیبان را سیاست دیگر باید.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 آینده اقتصاد در دست دانش‌بنیان‌ها
✍️ مهدی غیبی
شرکتهای دانش بنیان و استارت آپها با تغییر نگاه به راه اندازی مشاغل از شکل سنتی به دیجیتال، موجب رونق بازار کار شدند. نگاه سرمایه گذاران نیز از نگاه سنتی سرمایه گذاری به ندریج به سرمایه گذاری بر روی بخش خلاق و نگاه نو تغییر پیدا کرد. راهکار مناسب برای تحقق رشد اقتصادی نیز همین فرآیند است. اینکه نگاه از سمت بخش سنتی به سمت بخش دیجیتال تغییر پیدا کند.
چون حوزه فناوری اطلاعات ایجاد اشتغال مولد می‌کند، در کوتاه‌مدت اجرای برخی پروژه‌ها باعث بیکارشدن عده‌ای می‌شود. اما در درازمدت در این حوزه می‌توان بهترین عملکرد را مطابق با موازین اقتصاد مقاومتی مدنظر رهبر انقلاب داشت. لذا وزارت ارتباطات در این حوزه رسالت مستقیمی برای ایجاد اشتغال ندارد، اما می‌تواند بستر ساز ایجاد اشتغال باشد.
استارت آپها، دانش بنیان ها و به طور کلی اقتصاد دیجیتال در هر حوزه‌ای که وارد شوند، باعث افزایش بهره‌وری و یا به عبارت دیگر مولد بودن می‌شود. اقتصاد دیجیتال در بلندمدت بسیار سودده خواهد بود. در بحث اشتغال نیز ممکن است در کوتاه مدت تسهیلات ورود فناوری اطلاعات به حوزه اقتصاد مثبت نباشد، اما در بلندمدت این رویه تغییر خواهد کرد و فناوری اطلاعات باعث ایجاد مشاغل بیشتری خواهد شد.
وقتی که بدنه سنتی سرمایه‌گذاران مشاهده کند که نسل جوان با کمترین سرمایه‌ها می‌توانند کسب‌وکارهای خوبی را راه‌اندازی کنند، در این حوزه سرمایه‌گذاری بیشتری خواهند داشت. امری که از سوی استارت‌آپ‌ها بیشترین نیاز به آن احساس می‌شود، امر سرمایه‌گذاری است. معمولا یک شرکت نوپای موفق قابلیت رشد بیشتری نسبت به یک شرکت جاافتاده دارد. یعنی می‌تواند با سرمایه‌ای کمتر، نیروی کار یا زمینه رشد بیشتری نسبت به شرکت‌های قدیمی داشته باشد. شرکت‌های نوپا برای رشد سریع خود نیاز به جذب سرمایه دارند و در این راه گزینه‌های مختلفی نیز وجود دارد. شرکت‌های دیگر یا افراد سرمایه‌گذار می‌توانند به شرکت‌های نوپا با تبادل پول نقد در برابر سهام کمک کنند تا فعالیت خود را شروع کنند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین