جمعه 28 ارديبهشت 1403 شمسی /5/17/2024 5:52:03 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 راهگشای جدید برای بورس
✍️ فردین آقابزرگی
عرضه مسکن در بورس کالا یا فروش اوراق مربوط به مسکن تحت عنوان یونیت صندوق‌های زمین مستغلات و املاک یک روزمه درخصوص کارهایی که در این زمینه انجام شده، وجود دارد. نخست اینکه پس از گذشت حدود ۱۵ سال از شروع به کار صندوق املاک چهار مورد بیشتر صندوق نداریم و متاسفانه هیچ ارزش ریالی این صندوق‌ها ندارند‌. صندوق املاک و مستغلات که اخیرا سال ۱۴۰۱ با هدف ۹۰۰ میلیارد تومان و توسط صندوق بازنشستگی راه‌اندازی شد که در حال حاضر استقبال خوبی از این شرکت نشده است.

بررسی ابعاد این صندوق با سایر صندوق‌ها نشان می‌دهد که شرایط این صندوق با سایر صندوق‌ها دست و پا گیر است. این صندوق‌ها انگیزه سرمایه‌گذاران را جلب نمی‌کند. برای مثال صندوق‌هایی که قرار است پولی برای ملک را به نام سازنده یا پیمانکار منتخب یا شخص ثالثی واریز کنند، سوال اینجاست از این واریز وجه چه سودی عاید فرد می‌شود و از سویی چه سودی عاید صاحب ملک می‌شود که جدای اینکه خود توانایی ساخت و ساز دارد در بورس با ابعاد بزرگ و حاشیه سود متغیر شرکت کند! بخشی از سودهای پروژه‌های ساخت و ساز عاید صاحب ملک می‌شود و زمانی که نظارتی روی این سود باشد مطمئنا میزان سود صاحب ملک یا پیمانکار کاهش خواهد یافت.
فروش متری مسکن مناسب است به شرط اینکه ابعاد حمایتی خود را داشته باشد می‌تواند راهگشا باشد و در این حوزه، هرچند کارنامه مناسبی نداشتیم و نداریم.موضوع خریداری مسکن به صورت متری ایده‌ای بود که از ابتدا شکل گرفته و شاید در بازارهای مالی چنین چیزی وجود داشته باشد اما بعید می‌دانم و در نتیجه می‌تواند شروع خوبی برای پا‌گیری این بازار مالی باشد که می‌تواند در حقیقت یک مقدار به فرآیند تامین مالی و ساخت و ساز کمک کند.

عرضه املاک در بورس به صورت اوراق یا در بورس کالا چندان پیچیده نیست اماترغیب سرمایه‌گذاران و دارندگان این دارایی‌ها به شرط اینکه این املاک محوریت بخش خصوصی داشته باشد به نظر بنده مدثر و مفید خواهد بود. چنانچه بخش دولتی وارد این موضوع شود چراکه ممکن است که به صورت دستوری خریدار یا خریداران را مجبور به فعالیت کنند‌.

معمولا زمانی که بازار متلاطم و از زوایای مختلف مورد دست‌اندازی و سوءنظر قرار می‌گیرد همچون شایعه‌ای که در هفته جاری با آن مواجه شدیم (توقف بورس کالا و امثالهم)؛ مسوولان اقدام به تزریق اخبار مثبت بدون توجه به‌اینکه آیا امکان‌پذیر هستند یا خیر می‌کنند به‌طور مثال اخیرا اخباری مبنی بر ایجاد بورس بین‌المللی یا بورس ارز یا املاک و مستغلات اعلام شد که عملیاتی نشدند، بنابراین برداشت من این است که اعلام خبر فعلی هم به‌نوعی در راستای تزریق اخبار مثبت باشد و بعید می‌دانم که بازگشایی شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 جور دیگر باید دید
✍️ دکتر حمید قنبری
کودکی سنگی را به پنجره نانوایی پرتاب می‌کند. شیشه می‌شکند. نانوا به نزد شیشه‌فروش می‌رود. شیشه جدید سفارش می‌دهد. شیشه‌فروش درآمدی به‌دست می‌آورد و آن را صرف خرید کالایی می‌کند و همین معاملات و خرید و فروش‌ها به اندازه خود منجر به افزایش رشد اقتصادی می‌شوند. همه می‌دانیم که این استدلال درست نیست؛ چون فقط یک قسمت داستان را دیده‌ایم.کار کودک منجر به افزایش رشد اقتصادی نشده است؛ چون اگر کودک آن سنگ را پرتاب نکرده بود، نانوا پول را به جای اینکه صرف تعویض شیشه شکسته کند، صرف خرید کت و شلوار جدیدی می‌کرد. کت و شلواری که به خاطر خطای کودک هیچ‌وقت دوخته نمی‌شود و هیچ‌کس هم آن را نمی‌بیند؛ هیچ‌کس جز اقتصاددان. هنر سیاستگذار دانا این است که چیزهایی را ببیند که در نتیجه سیاست‌ها و مقرراتی که وضع می‌کنیم، هیچ وقت به وجود نمی‌آیند و به خاطر همین، کسی آنها را در نظر نمی‌گیرد.

اما سیاستگذاری درست و علمی، همان دیدن نادیده‌هاست. صادرکننده‌ای کالا‌یی را صادر می‌کند و ظرف مدت مقرر در مقررات، ارز حاصل از آن را به چرخه اقتصادی کشور بازنمی‌گرداند. کارت بازرگانی او مسدود می‌شود. ارائه خدمات بانکی به او محدود یا ممنوع می‌شود. مشوق‌های صادراتی او قطع می‌شود. به مرجع قضایی معرفی می‌شود. ممکن است به زندان برود یا حتی با اتهام بزرگ‌تر اخلال در نظام اقتصادی کشور روبه‌رو شود. چنین صادرکننده‌ای دیده می‌شود. اما یک سیاست اقتصادی، یک مقرره دست‌وپاگیر، یک تصمیم سیاستی یا سرکوب نرخ ارز، باعث می‌شود که صدها و هزاران صادرکننده از تولید و صادرات کالا منصرف شوند. اینکه اصلا کالایی تولید نشود که صادر شود، بدتر از این است که صادرکننده‌ای ارز حاصل از صادرات را بازنگرداند؛ چراکه درباره موضوع اخیر کار و تولید و اشتغال صورت می‌گیرد. اما سیاستگذار با اصرار به بازگشت ارز حاصل از صادرات، باعث می‌شود تا پدیده بدتر اول رخ دهد.

کارگزاری در معاملاتی که در بازار سهام رخ می‌دهد، تخلف می‌کند. مدیران شرکتی از اطلاعات نهانی که در بازار دارند، استفاده می‌کنند. این تخلفات خیلی سریع با واکنش و برخورد مقامات نظارتی بازار مواجه می‌شوند. اما یک سیاست دولتی، یک تصمیم حاکمیتی باعث می‌شود که صدها و هزاران نفر که قصد سرمایه‌گذاری در بازار سرمایه را دارند، از این تصمیم منصرف شوند. این سرمایه‌گذاران هیچ‌گاه وارد بازار نمی‌شوند یا از سرمایه‌گذاری بیشتر در بازار منصرف می‌شوند. اینها هیچ‌گاه دیده نمی‌شوند؛ چون چنین سرمایه‌گذاری‌هایی هیچ وقت ایجاد نمی‌شوند. برای همین است که به سادگی و به احتمال زیاد نادیده گرفته می‌شوند.
بگذارید مثال دیگری بزنم. دو نفر مالک دو زمین مجاور هستند. یکی از آنها اقدام به ساخت‌و‌ساز در ملک خویش می‌کند؛ اما نیم‌متر وارد ملک همسایه می‌شود. ساختمان تکمیل می‌شود و همسایه اعتراض می‌کند که چرا ملک خویش را در زمین من ساخته‌ای. وقتی آنها درخصوص حل و فصل این موضوع به توافق نرسند، دادگاه حکم می‌دهد که ساختمانی که در زمین مجاور ساخته شده و رضایت مالک زمین هم جلب نشده است، باید تخریب شود. ممکن است ارزش ساختمان، خیلی بیشتر از آن مقدار زمین باشد؛ اما دادگاه رأی می‌دهد که اگر امروز ساختمان را تخریب نکنیم و فقط حکم به پرداخت خسارت بدهیم، فردا و فرداهای دیگر، افراد در ملک مجاور ساختمان‌سازی می‌کنند و خیالشان راحت خواهد بود که در نهایت، با پرداخت خسارت موضوع را خاتمه خواهند داد. ارزش این رأی در ساختمانی نیست که تخریب می‌شود، در ساختمان‌های بی‌شمار دیگری است که ممکن است در ملک مجاور ساخته شوند و با این رأی دیگر ساخته نخواهند شد. فرض کنیم اگر از مداخله در بازارها دست برداریم، عده‌ای از این وضعیت سوءاستفاده کنند و برای خود نفع و فایده‌ای تحصیل کنند که ما آن را منصفانه و عادلانه نمی‌دانیم. برخورد با این سوءاستفاده‌ها آسان است؛ چون واقع می‌شوند و دیده می‌شوند.

اما آثار جانبی و عوارض این برخوردها چیزی است که به سادگی دیده نمی‌شود؛ چون این آثار به‌صورت انجام نشدن فعالیت‌های مفید و اقتصادی هستند. نرخ فروش برق را به‌صورت دستوری تعیین می‌کنیم و نتیجه این می‌شود که تولید برق صرفه اقتصادی پیدا نمی‌کند و سرمایه‌گذاری‌ها در این صنعت کم می‌شود. نرخ بلیت هواپیما را به‌صورت دستوری تعیین می‌کنیم و نتیجه این می‌شود که پروازها کاهش پیدا می‌کنند یا پروازهای جدیدی که در حالت عادی می‌توانستند انجام شوند، انجام نمی‌شوند. همه این کارها را می‌کنیم و لبخند رضایت کسانی را که از این تصمیمات منتفع می‌شوند و کالا یا خدمتی را ارزان‌تر از نرخ بازار دریافت نمی‌کنند، می‌بینیم؛ اما منصرف شدن ده‌ها و هزاران تولیدکننده را نمی‌بینیم. هزاران شغلی را که می‌توانند ایجاد شوند و با این سیاست‌ها ایجاد نمی‌شوند، نمی‌بینیم. هنر، در دیدن چیزهایی است که تولید نمی‌شوند. برای ارزیابی درست یا نادرست بودن یک سیاست، نباید توجه خود را فقط معطوف و منحصر به آثار مشهود آنها کرد، باید آثار غیر مشهود آنها را نیز بررسی و ارزیابی کرد.


🔻روزنامه کیهان
📍 سکه لایحه عفاف روی دیگری هم دارد!
✍️ حسین شریعتمداری

۱- نزدیک به ۱۰ ماه از پیدایش پدیده پلشت کشف حجاب می‌گذرد و متاسفانه در این مدت شاهد مقابله چندانی با آن نبوده‌ایم! انفعال مسئولان محترم در قبال پدیده کشف حجاب در حالی است که به وضوح می‌دانند‌، کشف حجاب علاوه‌بر آنکه حرام شرعی و حرام قانونی است، پدیده‌ای عفت‌سوز و خانواده‌برانداز نیز هست از این روی، مقابله جدی با این هنجار‌شکنی از یکسو برای نجات فریب‌خوردگان و از سوی دیگر برای پاک‌سازی جامعه از توطئه بدخواهان، ضروری‌تر از آن است که تساهل و انفعال در آن جایی داشته باشد. اکنون سؤال این است که ا‌نفعال ده ماهه با چه توجیه قانونی و منطقی صورت پذیرفته است؟! و آیا این ا‌نفعال در اجرای نص صریح قانون، مصداق روشنی از «‌ترک فعل‌» نیست و مرتکبان مشمول بازخواست نمی‌باشند؟!
۲- ا‌نفعال در اجرای قانون و مقابله با کشف حجاب، اولاً؛ این پدیده عفت‌سوز را در نگاه افراد فریب‌خورده (یعنی اکثریت کشف حجاب‌کنندگان‌) کم اهمیت جلوه می‌دهد و ادامه آن را بی‌مانع دانسته و تنها در حد و ‌اندازه یک تخلف جزئی تلقی می‌کنند (که کرده‌اند‌). ثانیاً؛ سرویس‌های اطلاعاتی دشمن را که صحنه‌گردان اصلی هستند با احساس موفقیت! رو‌به‌رو می‌سازد (که ساخته است‌) و ثالثاً؛ به این توهم دامن می‌زند که اگر مقابله با کشف حجاب ضرورت حیاتی داشت، چرا بیش از ده ماه در مقابل آن سکوت کرده و اقدام قابل توجهی انجام نداده‌اند و تازه بعد از گذشت ده ماه به فکر مقابله افتاده‌اند؟!
و رابعاً؛ این پرسش را پیش می‌کشد که مگر برای مقابله با کشف حجاب قانون نداشته و نداریم؟! و اگر این هنجار‌شکنی در قوانین جاری پیش‌بینی و جرم تلقی شده، چرا به اجرا در نیامده است؟!
۳- کجای این توجیه را می‌توان قابل قبول و منطقی دانست که اجرای قوانین موجود را متوقف کنیم تا لایحه جدید به تصویب مجلس برسد؟! اگر قوانین موجود را ناکافی و یا ناقص می‌دانیم، این نقیصه احتمالی با افزودن یک یا چند تبصره قابل حل بوده و هست. بنا‌بر‌این تهیه و تدوین لایحه‌ای بلند بالا با ۷۰ ماده و ۸۸۳۶ کلمه چه ضرورتی داشته است؟! بحث و بررسی لایحه‌ای با این متن طولانی، چه میزان وقت می‌برد؟! و در این فاصله طولانی تکلیف مقابله با کشف حجاب چه می‌شود؟! گفتنی است که بررسی برجام در کمیسیون ویژه مجلس شورای اسلامی بیش از ۴۰ روز به درازا کشید اگرچه در نهایت نیز نتیجه بررسی‌ها و زحمات هوشمندانه دکتر زاکانی (نماینده وقت مجلس و ریاست کمیسیون ویژه که از همه سلیقه‌ها برای اظهار نظر دعوت کرده بود‌)، کنار گذارده شد و برجام را در فاصله ۲۰ دقیقه‌ای تصویب کردند!...و شد آنچه نباید می‌شد! گفتنی است متن برجام شامل ۵۴۴۲ کلمه بود -تقریباً نصف متن لایحه ۷۰ ماده‌ای حجاب و عفاف- و برخی از نمایندگان آن دوره مجلس به اعتراف خودشان، متن برجام را نخوانده بودند! البته این احتمال در مجلس کنونی دور از انتظار است.
۴- اسناد و شواهد فراوانی حکایت از آن دارند که کشف حجاب، یک حرکت خزنده علیه باورهای اسلامی و نهایتاً انقلاب اسلامی و مردم مسلمان این مرز و بوم است که از آن سوی مرزها طراحی شده و با بهره‌گیری از افراد فریب‌خورده و بی‌اطلاع و شماری از عوامل وابسته و اجاره شده به میدان آورده‌اند‌. از این روی این حرکت خزنده را نمی‌توان و نباید بدون توجه به شناسنامه بیرونی آن به ارزیابی نشست.
چرا که در این حالت، صورت واقعی مسئله از نگاه مسئولان محترم پنهان می‌ماند و خدای نخواسته به انگاره‌ای روی می‌آورند که تصویری غیر واقعی از واقعیت است و صد البته آسیب‌رسان و پر هزینه!...
۵- برای آن که نگاه واقع‌بینانه‌تری به ماجرا داشته باشیم ‌اشاره‌ای هرچند کوتاه و گذرا به سه نکته را ضروری می‌دانیم؛
اول، این که دشمنان بیرونی برای پیشبرد اهداف خود در این طرح خزنده به چه اهرم‌ها و بسترهایی نیاز دارند؟!
دوم آن که، کدام مانع یا موانع را اصلی‌ترین مشکل پیش‌روی خود می‌دانند؟!
و سوم، لایحه عفاف و حجاب که از امروز در دستور کار رسیدگی و بررسی نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی قرار خواهد گرفت، با موانع پیش‌روی دشمن و بسترهای مورد نیاز آنها چه نسبتی دارد؟! بخوانید!
۶- موانع پیش‌ روی دشمن:
الف- یکی از اصلی‌ترین موانع پیش روی دشمن (و اصلی‌ترین آنها‌) در مسیر اجرای پروژه یاد شده، باورهای اسلامی توده‌های عظیم مردم این مرز و بوم است که بارها نشان داده‌اند برای دفاع از اسلام و انقلاب و احکام الهی آن تا پای جان ایستاده‌اند. مردم کشف حجاب را حرام شرعی و حرام سیاسی می‌دانند و بدیهی است که بی‌حجابی را برنمی‌تابند. کما این که طی ده ماه گذشته شاهد اعتراض‌های گسترده مردم به این پدیده پلشت و ابراز نارضایتی شدید از تساهل و انفعال مسئولان در برخورد با آن بوده‌ایم.
ب- نیروهای بسیج، سپاه و پلیس از دیگر موانع اصلی پیش روی دشمن تلقی می‌شوند. نیروهای جان برکف و پاکباخته‌ای که بارها ثابت کرده‌اند، مرد میدان‌های سخت هستند و برای دفاع از جان و مال و نوامیس مردم و کیان جمهوری اسلامی هیچ مانعی را غیر قابل عبور نمی‌دانند.
۷- بسترهای مورد نیاز دشمن؛
الف- اصلی‌ترین نیاز دشمن «‌بی‌هزینه» و یا «کم هزینه‌» کردن کشف حجاب برای کسانی است که به این هنجارشکنی روی می‌آورند. اعم از نا‌آگاهان و فریب‌خوردگان و یا عوامل ماموریت گرفته دشمن.
ب- حساسیت‌زدایی از پدیده عفت‌سوز کشف حجاب و عادی جلوه داده آن و...
۸- حالا به لایحه عفاف و حجاب و نیز، تساهل غیر‌قابل توجیهی که تاکنون در عرصه مقابله با پدیده پلشت کشف حجاب با آن رو‌به‌رو بوده‌ایم نگاهی بیندازید.
در لایحه عفاف و حجاب، نقش مردم برای مقابله با کشف حجاب یعنی فریضه امر به معروف و نهی از منکر، حذف شده و دست‌کم آن که بسیار کم‌رنگ و در حد و ‌اندازه نزدیک به صفر رسیده است! به بیان دیگر اصلی‌ترین مانع پیش روی دشمن را که ترس از واکنش مردم بوده و هست، برطرف کرده است!
وظیفه مقابله با جرم مشهود کشف حجاب از نهادهای ضابط قضایی مانند بسیج و سپاه گرفته شده است در همان حال سپردن این ماموریت خطیر به نیروی انتظامی، افکندن بار سنگینی بر دوش این نیروی خدوم و فداکار است. در صورتی که مجموعه سپاه و بسیج و فراجا مانند همیشه می‌توانند پشت و پشتوانه یکدیگر باشند. به بیان دیگر لایحه عفاف و حجاب دومین نگرانی دشمن را هم از میان برداشته است!
با تساهل و انفعال ده ماهه در مقابله با کشف حجاب، این هنجارشکنی و عبور از قانون برای کشف حجاب‌کنندگان بی‌هزینه و یا کم‌هزینه قلمداد شده است! تأمین دیگر نیاز دشمن.
بیش از ده ماه انفعال در مقابل پدیده کشف حجاب، اگرچه اصرار توام با اعتراض مردم را نسبت به این پدیده کاهش نداده است ولی برای کشف حجاب‌کنندگان (مخصوصاً طیف نا‌آگاه و فریب‌خورده‌) به این توهم دامن زده که اقدام پلشت آنها چندان هم غیر‌عادی نیست! یعنی تامین یکی دیگر از نیازهای دشمن!
۹- و بالاخره در صداقت و دلسوزی تهیه‌کنندگان لایحه عفاف و حجاب و نیز نمایندگان محترم مجلس تردیدی نیست و دقیقاً به همین علت، از آن عزیزان انتظار می‌رود از روی دیگر این سکه نیز غافل نباشند و خدای نخواسته به جای مقابله با کشف حجاب، دشمن را در اجرای این طرح خزنده و خسارت‌بار، یاری نکرده باشند!


🔻روزنامه اطلاعات
📍 جنگ پایدار و صلح ناپایدار!
✍️ ابوالقاسم قاسم‌زاده
با نگاهی به سیر تاریخی جهان از پس جنگ جهانی دوم تا امروز، تحولات گوناگون وگسترده‌ای در زیست اجتماعی، فرهنگی و به ویژه اقتصادی و بهره‌گیری از تکنولوژی برتر جوامع و کشورها را می‌توان رصد کرد. از قبل رصد تاریخ، بسیاری از مفاهیم چه در ساحت سیاسی و روابط بین‌المللی یا مفهوم نظری و عملی سیاست ورزی یا دولتمداری نیز چنان متحول شده است که اکنون می‌توان دو تفاوت ماهوی و عملی در مفاهیم نظریه‌پردازی سیاست و سیاستمداری (دولت‌ها) را نقد و بررسی کرد. از پایان جنگ جهانی دوم، جهان با تعریف دو مرکزیت و مدار قدرت، شرقی (سوسیالیسم) و غربی (سرمایه‌داری) یا به اصطلاح رایج «کاپیتالیستی» شرح و تفسیر گوناگون گرفت، مرکزیت فرماندهی قدرت شرقی را شوروی سابق و بعدها چین(مائوئیسم) در اختیار داشت و قدرت غربی با شرح و تفسیرهای گوناگون آن را آمریکا و اروپای غربی در ید قدرتمداری خود مدیریت می‌کردند. در این مسیر و گذر تاریخی، قدرت فائقه شرقی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که نشانه بارز آن فرو ریختن دیوار برلین در آلمان بود و از پی آن به بایگانی سپردن سوسیالیسم چه در تعاریف روسی یا چینی (مائوئیستی) آن، برای مدتی، واژگان «جهانی شدن»، بازار گفتگوهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در صحنه بین‌المللی و در اغلب مناطق و کشورها را رونق داد اولین برداشت‌ها در این ایام، منسوخ شدن «جنگ» محوری‌ترین شاخصه در تعریف قدرت یا ارزیابی توان مدیریت سیاسی و حاکمیت‌ها، تصور می‌شد و به جای آن واژگان «تعامل» برای همزیستی در شرایط صلح پایدار بین‌المللی، رونق بسیار یافت. در این دوران است که همه نگاه‌ها به سازمان ملل، (مجمع جهانی دولت‌ها) معطوف شد. جهان به سرعت وارد فاز رشد سریع و فوق‌العاده تکنولوژی شد تا آنجا که قدرت برتر، داشتن تکنولوژی برتر دیده شد: در حالی که تکنولوژی برتر همچنان در انحصار غرب (آمریکا و اروپای غربی) قرار داشت، پدیده دیگری که در این دوران رونق یافت، گفتگو برای صلح پایدار بین‌المللی بود. آن هم با این نگاه تحلیلی و تفسیری، به ویژه در مجامع علمی و آکادمیک که باید، «جنگ ناپایدار» و صلح «پایدار» شود، اما در مسیر تحولات، سازمان ملل را سه قدرت برتر یعنی (آمریکا، روسیه و چین) در بالاترین مجمع تصمیم‌گیری این سازمان(شورای امنیت) به گروگان گرفتند. مفهوم جهانی شدن تولد نایافته، ساقط و به بایگانی تاریخ جهان سپرده شد. تاریخ سیاسی حاکمیت‌ها و دولت‌ها بار دیگر به جای «تفاهم» و «صلح» به چگونگی اعمال قدرت (در همه ابعاد تعاریف آن) برگشت! اگر چه توازن قدرت شرقی و غربی با انحلال پیمان «نظامی ورشو با فرماندهی اتحاد جماهیر شوروی سابق، فرو پاشید، اما پیمان نظامی ناتو، (قدرت نظامی غرب) نه فقط باقی ماند که با شرایط جدید بازسازی و قدرتمندتر شد!
روسیه اما بعد از یک دوره تلاطم سیاسی ـ حاکمیتی با آمدن «پوتین» به عرصه قدرت، به سرعت به بازسازی قدرت نظامی‌اش پرداخت و دولت چین هم گام به گام بعد از فراموشی و به بایگانی سپردن «مائوئیسم» در صدر برنامه‌هایش، بازسازی قدرت نظامی‌اش و البته جبران عقب ماندگی‌های تکنولوژیکی اش را در دستور کار قرار داد. همان گونه که ذکر شد جهانی شدن در همان بدو تولد، مُرد! و به جای آن در فاصله زمانی نه چندان طولانی، سه قدرت تعیین کننده در عرصه بین‌المللی ‌(آمریکا، روسیه و چین) نه فقط با «حق وتو»، در عالی‌ترین و مهمترین نهاد جهانی، سازمان ملل متحد، (شورای امنیت) این سازمان را به انحصار خود در آوردند که در عمل تعریف مفهوم توازن قدرت در جهان را هم دگرگون کردند.

با این واقعیت تاریخی از مرگ مفهوم جهانی شدن و مرزبندی سلطه قدرتمند آمریکا، روسیه و چین نه فقط سازمان ملل محبوس در چنین واقعیت از سیر تاریخی ـ سیاسی شد که گزاره «جنگ پایدار و صلح ناپایدار» تعریف مفهومی روابط بین‌المللی و دایره ترسیم روابط دو و چندجانبه دولت‌ها و کشورها شد. با فروپاشی مفهومی جهانی شدن در حالی که آمریکا همچنان قدرت برتر تکنولوژیکی اعم از نظامی، صنعتی و حتی اقتصادی با «سلطه دلار» شد که همواره روال مفهوم استراتژیکی «جنگ پایدار» و صلح ناپایدار» را در اغلب مناطق جهان رقم زد، از آن تاریخ است که بسیاری از اندیشمندان سیاسی ـ اجتماعی در غرب (اروپا و آمریکا) براساس «جهان ناپایدار» عبور از جنگی به جنگی دیگر یا نظریه «کوتاه مدت» بودن «صلح» را نظرپردازی کردند. در خاورمیانه رژیم صهیونیستی همواره برای بقای خود جنگ پایدار و صلح ناپایدار را دنبال و عملی کرده است. جنگ با مصر، اردن و سوریه، جنگ و اشغال لبنان، جنگ تروریستی با جمهوری اسلامی ایران و ترور دانشمندان هسته‌ای و… از نمونه‌های آن است!

اکنون هم جنگ اوکراین ـ روسیه یا تهدید جنگی آمریکا علیه چین بر سر «تایوان» نشانه دیگری‌ست از متن واقعی تاریخ سیاسی جهان که در متن و بطن آن گزاره جنگ پایدار و صلح ناپایدار با همسویی دولت آمریکا و تعریف مفهومی «صهیونیسم» در مرکز قدرتمداری در نیویورک، واشنگتن و تل آویو ادامه دارد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پشه پر نزند خطرناک می‌شود
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
ایرانیان کاسب و فروشنده یا شغل‌های دیگر هنگامی که بازارشان کساد است و هیچ چشم‌اندازی هم برای رونق نیست یا دارندگان بنگاه و دارندگان تخصص هنگامی که کاری به آنها ارجاع داده نمی‌شود می‌گویند «پشه پر نمی‌زند». به این معنی که بازار از رونق افتاده و این البته می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد.

دیروز یک فرصت اجباری پیش آمد که از میدان حسن‌آباد تهران به سوی شمال بروم. ده‌ها فروشنده انواع میز، صندلی، جالباسی، رگال و… بیرون از مغازه و در جمع‌های دو، سه نفری گرم حرف زدن بودند و هیچ خریداری دیده نمی‌شد. شاید گرمای تابستان راه ورود مشتریان را به این منطقه که همیشه پر از مشتری است بسته است یا اینکه شهروندان قدرت خرید لوازمی که می‌توان از کهنه آنها استفاده کرد را از دست داده‌اند. در ادامه پیاده‌روی اجباری از میدان فردوسی به سوی شرق و تا سر خیابان سعدی نیز ده‌ها فروشنده کفش را دیدم که خسته و ناراحت از عابران کم‌شمار دعوت می‌کردند از کفش‌ها دیدار کنند اما کسی حالش را نداشت. این روزها بسیاری از کسب‌وکارهای خدمات شهری مثل رستوران‌ها، کافی‌شاپ‌ها، لباس‌فروشی‌ها و… با اندوه و حسرت به روزهای خوش سپری‌شده می‌اندیشند که شهروندان دسته‌دسته با درآمدهای متفاوت فروشگاه آنها را پر و خالی می‌کردند. رکود در بخش مسکن و همچنین در واردات و تردید شهروندان برای ورود به بازار سهام و حتی سپرده‌گذاری در بانک‌هایی که هر روز می‌شنویم قرار است از سپرده‌ها مالیات بگیرند یا آنها را ادغام کنند نیز به چشم می‌آید.
شوربختانه شماری از نیروهای افراطی و رسانه‌هایی که تنها هنرشان ضدیت با هرگونه اصلاح ساختار سیاسی و اقتصادی است این پشه پر نزدن را بخشی از فتح‌الفتوح دولت سیزدهم می‌دانند و یادشان می‌رود اگر شهروندان ایرانی کفش، لباس، میز، صندلی، خانه، ماست، پنیر، شیر، گوشت، مرغ، اتومبیل و مبل خریداری نکنند هزاران‌هزار شغل از دست می‌رود و در حالی که دولت با سیاست‌های تورمی بر ابعاد فاجعه اضافه می‌کند اقتصاد وارد رکود تورمی خواهد شد. این اصطلاح ایرانیان که پشه پر نمی‌زند را باید جدی گرفت و به پیامدهای دهشتناک آن اندیشید. هر کاهش قیمتی را نباید خوشبختی دانست و مصیبت‌ها و بدبختی‌های آن را ندید. روزی که ژاپن وارد رکود شد و تورم حتی منفی شد شاید ژاپنی‌های افراطی نیز خرسند بودند، اما دوره درازمدت رکود اقتصاد این کشور را از پویایی بازداشت. اقتصاد ایران در وضعیتی است که اگر با همین دست فرمان رانده شود به بدترین روزها می‌رسد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 بی‌اثری کار فرهنگی
✍️ عباس عبدی
این روزها خیلی گفته می‌شود که برای حجاب باید کار فرهنگی کرد و اقدامات دیگر بی‌فایده است. بودجه‌های کلانی هم تخصیص داده و حتما صرف هم می‌کنند. هر چه بخواهید از تبلیغات شهری و رسانه‌ای و بنرهای اداری و مغازه‌ها فراوان است و به‌طور قطع ارقام زیادی از پول ملت از این طریق نقل و انتقال و حیف و میل می‌شود. در این یادداشت می‌کوشم نشان دهم که این ایده نه عملی است و نه مفید و اتفاقا طرح آن زیان‌بار هم هست. البته این به آن معنی نیست که روش‌های تشدید مجازات و برخوردهای انتظامی و امنیتی اثربخش است، اتفاقا این شیوه هم بی‌اثر است، حداقل در میان‌مدت اثرات منفی اجبار بیشتر است. چرا کار فرهنگی در مورد حجاب جواب نمی‌دهد؟ اولین علت این است که مساله حجاب و پوشش در اصل از ویژگی فرهنگی و نه حقوقی تبعیت می‌کند. زنان و جامعه مبتنی بر سنت و فرهنگ خود این رفتار را انتخاب می‌کنند. به همین علت است که بسیاری از زنان عرب و آفریقایی و دیگر کشورها از جمله آسیای جنوب شرقی که در کشور خودشان آزادانه حجاب را انتخاب کرده‌اند، هنگامی که به غرب می‌روند، همچنان و حتی با شدت بیشتری پوشش خود را حفظ می‌کنند. نمونه آن را در مسابقه اخیر خانم سارا خادم‌الشریعه، که به علت حجاب اجباری تابعیت اسپانیا را پذیرفت و در اولین دیدار خود با یک خانم محجبه اندونزیایی بازی کرد که اتفاق جالبی بود. برخلاف آن کشورها کافی است که در ایران پای زنان مسافر به مقصد خارج از کشور به داخل هواپیما برسد، کل فضای داخلی هواپیما تغییر می‌کند. با این وضعیت جایی برای کار فرهنگی نمانده است، چرا؟ چون پوشش زنان از وضعیت اختیار بیرون آمده و الزام حقوقی و بیرونی پیدا کرده است. در این صورت دیگر جایی برای گفت‌وگو و کار فرهنگی باقی نمی‌ماند. پیش از انقلاب این کار شدنی بود و حرف‌ها شنیده می‌شد، چون قرار بود زنان انتخاب کنند. الان که امکان انتخاب وجود ندارد، چه زمینه‌ای برای گفت‌وگو درباره موضوعی می‌ماند که پیشاپیش تصمیم نهایی یک طرف معلوم است؟ این فقط از طریق تداوم اجبار قابل دوام است و آن نیز به علت مقاومت بخش‌هایی از مردم و زنان و استهلاک نیروی انتظامی و دادگاه‌ها، به نتیجه نخواهد رسید. بنابراین کار فرهنگی در این زمینه بلاموضوع شده است.
دلیل دوم بر بی‌اثری کار فرهنگی که مکمل دلیل اول است، وجود نوعی خود بزرگ‌بینی در این گزاره است. گویی که عده‌ای منحرف و فاسد و نادان هستند و ما باید آنان را با کار فرهنگی به راه راست هدایت کنیم. این مفهوم ضمنی و مستتر در شعار کار فرهنگی است. در حالی که افراد هدف مورد نظر برای انجام کار فرهنگی نه تنها مدعیان تبلیغ فرهنگی را قبول ندارند، بلکه خودشان را چند سر و گردن بالاتر هم می‌دانند و معتقدند که آنان باید روی اینها کار فرهنگی کنند و نه برعکس. برخی افراد نیز ساده‌انگارانه گمان می‌کنند با یک یا دو تذکر که می‌دهند زنان حرف آنان را می‌شنوند و حجاب را رعایت می‌کنند، درحالی که این تصور باطلی است؛ آنان به علت ترس یا به صورت تاکتیکی، شنونده هستند و حوصله دعوا ندارند و می‌خواهند از مجادله عبور کنند.
کار فرهنگی یعنی چه؟ چه چیزی باید یاد دهید که تا حالا نگفته‌اید؟ چند روز پیش متنی در یکی از خبرگزاری‌های مهم و رسمی کشور دیدم که می‌خواست به ده‌ها سوال درباره حجاب پاسخ دهد. دریغ از یک جمله ارزشمند. گویی مقاله یک روزنامه دیواری دبیرستانی است. شما چه چیزی فراتر از کتاب « مساله حجاب» مرحوم مطهری می‌توانید بنویسید؟ کدام مطلب را دارید که در کتاب‌های درسی یا بنرهای تبلیغاتی ننوشته باشید؟

یکی از اشتباهات رایج در حوزه فرهنگ این است که برخی گمان می‌کنند، انتخاب گرایش فرهنگی نزد عموم مردم مدلل است. یعنی از طریق دلیل و برهان و منطق است درحالی که رفتار و گرایش فرهنگی مردم و حتی بسیاری از نخبگان نیز معلل است. یعنی به جای دلیل علت دارد. براساس همین منطق حتی خداوند به پیامبر خود هم می‌گوید اگر به برکت رحمتی که از جانب خدا شامل حال تو شده نرم‌خو و مهربان نبودی و اگر بدخلق و سخت‌دل بودی حتما از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. بنابراین کسانی که می‌خواهند مردم را به توبه وادارند، بهتر است خودشان پیش‌تر توبه کنند و مصداق «توبه‌فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟» نشنوند.
اینها به معنای آن نیست که کار فرهنگی غیرممکن است، ولی با وجود اجبار و الزام و نتیجه آن از پیش تعیین شده است و در نتیجه کار فرهنگی بلاموضوع و همه هزینه‌هایی که در این زمینه می‌شود محکوم به شکست است. در حال حاضر فعالیت فرهنگی درباره پوشش از سوی مخالفان حجاب اجباری انجام می‌شود که حرف‌شان خارج از اجبار رسمی تعریف شده و زمینه دارد، همچنان که پیش از انقلاب هم طرفداران حجاب در این زمینه دست بالا را داشتند.


🔻روزنامه شرق
📍 نژادپرستی فرهنگی؛ تحریم
✍️ کیومرث اشتریان
چکیده: «تحریم، یک جنگ توده‌ای-فرهنگی نژادپرستانه است و نه صرفا جنگ علیه یک رژیم اقتصادی-سیاسی. تحریم در خط مقدم خود ابتدا فقیرترین لایه‌های مردم را نشانه می‌گیرد و سپس منابع سیستم سیاسی را. پیامد نژادپرستی فرهنگی (اعم از داخلی و خارجی) تجزیه اجتماعی و فروپاشی سرزمینی است. تحریم آمریکایی یک عمل نژادپرستانه فرهنگی است. حذف نیروهای ملی از سیاست داخلی نیز در همان راستاست. هدف این دو فروپاشی سرزمینی است». نقدهایی که به کارگزاران و سیاست‌مداران داخلی وارد است و همواره به گونه‌گونی بیان می‌کنیم، سبب‌ نمی‌شود که یکی از بنیادهای اصلی مشکلات امروز کشور، یعنی تحریم‌های به‌واقع ضدبشری آمریکا را فراموش کنیم. مسئله این است که مستقل از اینکه ما چه‌ کار کرده‌ایم و چگونه به سیاست پرداخته‌ایم، ماهیت تحریم چیست؟ این پرسشی است که پژوهشگران فرهنگ و تمدن و اندیشمندان روابط بین‌الملل نمی‌توانند از آن گذر کنند. تحریم بر ضد یک کشور منازعه و جنگ را از نیروهای نظامی-امنیتی و نیروهای هوادار عبور می‌دهد و سر‌راست سراغ طبقه متوسط و توده فقیر می‌رود؛ ظاهرا به این امید که شورش توده‌ای برانگیزد و خلق را با حکومت درآویزد؛ اما این نگاه هنوز سطحی است و لایه‌های عمیق و پنهان نژادپرستی را در زیر پوسته‌ای از سیاست پنهان می‌کند. بعید است که تحریم‌کنندگان ندانند که شکم‌های گرسنه توان دگرگونی ندارند. روی دیگر تحریم، متأسفانه نوعی تخلیه روانی و نژادپرستانه فرهنگی‌ است که از درون جامعه آمریکایی برخاسته و در رژیم حقوقی تحریم‌ها تبلور یافته است. فرهنگ‌شناسان آمریکایی، البته با شرم و احتیاط، این بعد هنجاری را در درون آمریکا تحلیل کرده‌اند.

نژاد در مفهوم طبیعی آن اشتراک در ویژگی‌های فیزیکی گروهی از مردمان است که می‌تواند برساخته‌ای تدریجی از اثرات اقلیم بر بدن انسان باشد. به همین‌ شکل «نژاد فرهنگی» برساخته‌ای تاریخی از اثرات اقلیمِ اجتماعی بر فکر و ذهن و آداب و رسوم فردی-اجتماعی‌ است. نژاد فرهنگی وجه تمایزی برای رفتارها و آداب و رسوم آدمیان است. تنوع و تکثر به‌ خودی خود موضوعیتی ندارد. آنچه مهم است، خودبرتربینی و تفاخر است که از این تنوع طبیعی برتری و سلطه را بیرون می‌کشد.

جهان امروزین، حداقل در گفتمان رسمی، از نژادپرستی مبتنی بر ویژگی‌های طبیعی و «فیزیولوژیک» نوع بشر گذر کرده است و در عرصه عمومی نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد؛ اما لایه‌های فرهنگی-ایدئولوژیک آن همچنان باقی‌ است. «خودپرستی» در نهاد انسان قرار دارد و یک رفتار روانی-اخلاقی-تاریخی است. مگر می‌شود آن را در چند دهه زدود؟ یا مگر می‌شود که آن را به خصیصه‌های جسمی و ظواهر فیزیولوژیک کاهش داد؟ «خودپرستی» و نژادپرستی عمومی برآمده از آن، یک امر اخلاقی‌ است.

«نژادپرستی فردی» از طریق ساختارهای انتخاباتی و رژیم منافع حاکم بر فعالیت سیاسی به درون نهادهای مالی، دانشگاهی و نخبگی آمریکا هم نفوذ می‌کند و از درون آن یک «رژیم رفتاری نژادپرستی فرهنگی» بیرون می‌آید. این رژیم، به بیان ساده روش زندگی خود را برتر می‌داند؛ و این به مدد مظاهر و سازه‌های تمدنی پیشرفته‌ای که دارد، برایش بسیار معقول می‌نماید. چنین رژیم رفتاری به رژیمی فکری ارتقا می‌یابد و رفتارهای بین‌المللی خود را شاخص و شاقول ارزیابی قرار می‌دهد و دیگران را براساس‌آن «قضاوت» می‌کند، «خاطیان» را به محکمه رفتارهای خود می‌برد و برای آنان حکم محکومیت صادر می‌کند تا در چنین محکمه‌ای آنان را به اشد مجازات تحریم‌های اقتصادی محکوم کند.

نظریه‌های روان‌شناسی فرهنگی، بررسی نژادپرستی را نه‌تنها «در مغز افراد»؛ بلکه «در جهان واقعی» می‌بینند. نژادپرستی اغلب به‌عنوان تعصب فردی تعریف می‌شود؛ درحالی‌که می‌تواند یک امر «سیستمی» باشد. نژادپرستی در مصنوعات فرهنگی، گفتمان ایدئولوژیک و برساخته‌های نهادی نقش بسته است که با سوگیری‌های فردی کار می‌کنند. سه بینش کلیدی درباره روان‌شناسی نژادپرستی از چارچوب مطالعات فرهنگی-روان‌شناسی به دست آمده است. اول، نژادپرستی در زندگی روزمره افراد نهفته است. دوم، از طریق ترجیحات و انتخاب‌ها، زمینه‌های نژادی را در کنش‌های روزمره حفظ می‌کنند. سوم، ما در جهان‌های فرهنگی زندگی می‌کنیم که به نوبه خود شیوه‌های نگرش، حضور و عمل نژادپرستانه در جهان را ترویج و سلطه نژادی را منعکس و بازتولید می‌کند (بنگرید به: نژادپرستی در ساختار جهان‌های روزمره: دیدگاهی فرهنگی-روانی، Salter et alt, ۲۰۱۷).

«دگرباشان جنسی» در جوامع کنونی در غرب مورد تأیید و ترحم و تکریم قرار می‌گیرند. چنین رویکرد تسامح‌آمیزی حداقل کارکرد را برای «ملت‌های غیریت‌سازی‌شده» در رژیم بین‌الملل دارد؛ با فرض اینکه واقعا این ملت‌ها متفاوت و دگرگون‌طلب باشند؛ ...که نیستند. دیگرگونه بودن در روابط بین‌الملل یعنی خروج از دامنه منافع قدرت‌های بزرگ و نه اینکه واقعا اینان هنجارهای روابط بین‌الملل را نپذیرفته باشند. شاهد مثال این موضوع آن است که درست در زمانی که یک دولت «میانه‌رو» و معتقد به «گفت‌وگوی تمدن‌ها» در ایران بر سر کار بود، نام «محور شرارت» به همین دولت اطلاق شد.

جامعه‌ای که این درجه از حساسیت از خود نشان می‌دهد که خطاب قرار‌دادن یک انسان را به «آقا» یا «خانم» -پیش از آنکه خود راضی به این عنوان باشد- تبعیض و نگاه جنسیت‌زده تلقی می‌کند، چگونه در برابر توده‌های انسانی که رنج گنج‌های تحریمی سرمایه‌داری را به دوش می‌کشند، حساسیتی ندارد؟ یکی از کلیدواژه‌های مهم در مطالعات نژادپرستی در سیاست‌های عمومی واژه «دسترسی» است. نکته این است که پیش‌فرض‌های فرهنگی سبب می‌شود اقلیت‌های فرهنگی (که در قالب نژاد و زبان و ملیت و حتی فقر نشان داده می‌شوند) از سوی متخصصان حرفه‌های خدمات عمومی مورد تبعیض قرار گرفته و «دسترسی» کمتری به خدمات عمومی دارند. به همین‌ شکل می‌توان فرض کرد که «دگراندیشان» یا «دگرگویان» یا «دگرگونگان» در روابط بین‌الملل دسترسی کمتری به خدمات مالی، علمی و فناورانه بین‌الملل داشته باشند. وجه فرهنگی و نژادپرستانه تحریم را می‌توان در واژه «نادسترسی» خلاصه کرد. نادسترسی، بیش و پیش از آنکه وجهی اقتصادی داشته باشد، بار فرهنگی دارد؛ یعنی شما را از تعاملات فرهنگی-تمدنی منع می‌کند، به حاشیه می‌راند، «ارتباط» شما را قطع می‌کند، شما را در جامعه انسانی بین‌الملل «غیرخودی» می‌کند، دیواری نامرئی از حذف بین شما و دیگران می‌کشد و در یک کلام شما را از منظر خود «لایق» رابطه نمی‌داند. شما را «بلاک» می‌کند. «بلاک»‌کردن یک ارتباط، ای بسا از دشمنی هم بدتر باشد. گفته‌های شما، افکار و تمایلات شما و در یک کلام سرنوشت شما برای او بی‌معنی و بی‌اهمیت است. در واقع شما هیچ معنایی برای دیگری ندارید که حتی از شما بدش بیاید. شما وقتی که با کسی دعوا می‌کنید، به هر حال او را پذیرفته‌اید؛ ولی وقتی او را طلاق می‌دهید (یا از او طلاق می‌گیرید) یعنی دیگر «هیچ»، «تمام». تحریم چنین وضعیتی دارد. همه این واژگان و مفاهیم اجتماعی مرتبط با تحریم، بیش از آنکه ماهیت اقتصادی داشته باشد، بار سنگین فرهنگی دارد. تحریم نه یک دولت؛ بلکه کل ملت را آماج خود قرار می‌دهد؛ یعنی همه ملت را از ارتباطات بین‌المللی محروم می‌کند و کلید ورود ملت به این ارتباطات را می‌شکند؛ ازاین‌رو نباید تحریم را تنها به‌مثابه یک امر اقتصادی تلقی می‌کردیم؛ بلکه باید آن را به‌مثابه یک توهین فرهنگی می‌دیدیم. «تحریم نمنه؟» صرفا درکی اقتصادی از تحریم داشت؛ بنابراین از آن استقبال می‌شد و مانند فرصتی برای استقلال و پیشرفت اقتصادی دیده می‌شد؛ درحالی‌که آن را باید به‌مثابه توهینی از جنس نژادپرستی فرهنگی تلقی می‌کردیم و از این منظر نیز با آن مواجهه می‌کردیم. چنین برداشتی، نوع معارضه ما را دیگرگونه می‌کرد. یکی از نقدهایی که به جریان اصولگرا به‌ صورت عام وارد است، این است که به گونه‌ای ناشیانه نقش این عامل را در وضعیت کشور نادیده گرفته بودند. آن مقامات پیشین در قوای مقننه و قضائیه و مسئولان امروزین در قوه مجریه همگی در غفلتی ساده‌لوحانه بر اسب چوبین تبلیغات نشسته بودند و با اندک درکی از قوه مجریه با شمشیرهای آهیخته و تکفیرهای برانگیخته به جنگ با مدیران سابق رفته بودند. درک ما از نژادپرستی خود و دیگری برای بسامان‌کردن روابط داخلی و خارجی‌مان اهمیت دارد. هدف تحریم در یک واژه کلیدی نهفته است: عاصی‌کردن مردم. تحریم مجموعه‌ای از تحقیر و تبعیض و فقیرکردن است. در تحریم، فقر وجهی اعتراضی و آشوبگرانه می‌یابد و کینه و عداوت برمی‌انگیزد. به بیان فنی علوم اجتماعی احساس «محرومیت نسبی» را افزایش می‌دهد. لایه‌های پایینی جامعه و بلکه طبقه متوسط را به جان هم می‌اندازد. همچنان که طبقه هیئت حاکمه فریب می‌خورد و به‌سرعت به جان هم می‌افتد. «به جان هم افتادن» نمادی از تحقیرشدگی‌ است. درست مانند هنگامی که دستت به عامل بدبختی نمی‌رسد، کودک خویش را کتک می‌زنی. یا مانند زنی بخت‌برگشته که تلافی اعتیاد فرزندش را بر سر هووی خویش درمی‌آورد. هدف تحریم عاصی‌کردن مردم است. واگرایی و پاره‌پاره شدن اجتماع را در پی دارد. کینه‌ها از سینه‌ها لبریز می‌شود. هرکسی را که در نزد و نزدیکی تو باشد، در بر می‌گیرد. شورش و جنگ داخلی در پی همین حقارت و واگرایی ناشی از نژادپرستی فرهنگی به پیش می‌آید؛ چه منشأ این نژادپرستی فرهنگی داخلی باشد یا خارجی.

در واقع نژادپرستی فرهنگی داخلی و خارجی دو تیغه یک قیچی‌اند و در راستای «تفکیک اجتماعی»، سپس «فروپاشی سیاسی» و آن‌گاه «تجزیه سرزمینی» عمل می‌کنند. هشدار و هشدار که این زنجیره علّی را دریابید و نه‌تنها به تحریم به گونه‌ای دیگر بیندیشید، بلکه در رفتارهای خود که ممکن است نشانی از نژادپرستی فرهنگی-سیاسی خود شما در داخل داشته باشد، تجدیدنظر کنید.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 مهار تورم با رشد تولید مسکن
✍️ فرشید ایلاتی
با توجه به اینکه مسکن بزرگ‌ترین سهم را دارد لازم است که کنترل هزینه‌های مسکن و جلوگیری از ورود تقاضا‌های سوداگرانه صورت گیرد. دولت زیرساخت‌های مناسبی برای اجرایی کردن نهضت ملی مسکن فراهم کرده و در تلاش است با تعامل با بخش‌های مختلف، زمین موردنیاز برای ساخت‌وساز را هرچه سریع‌تر فراهم کند. از طرف دیگر، اجرای قانون جهش تولید مبنی بر اختصاص ۲۰ درصد از منابع بانکی به بخش مسکن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. باید بانک‌ها همکاری بیشتری در پرداخت روان‌تر تسهیلات مسکن داشته باشند.
متاسفانه در عمل بیشتر بانک‌ها از پرداخت این تسهیلات سر باز می‌زنند. دولت را برای تامین بودجه پروژه‌های مسکنی با چالش روبه‌رو می‌کنند. این اتفاق در حالی است که بازپرداخت تسهیلات مسکن نسبت به بخش‌های دیگر مطمئن‌تر بوده و بانک‌ها از این بابت با مشکل روبه‌رو نمی‌شوند.
با توجه به شعار امسال مقام معظم رهبری در حوزه رشد تولید و مهار تورم دولت باید تمامی توان خود را در حوزه مسکن به کار گیرد تا شاهد کاهش تورم در این حوزه باشیم. مسکن سهم بالایی از سبد خانوار را به خود اختصاص می‌دهد در صورتی که برای یک خانواده بتوانیم مسکن را تهیه کنیم، خانواده از نظر تورم و مشخصا تورم در حوزه مسکن ایمن می شود و مقاومت اقتصادی لازم را خواهد داشت.
دولت با توجه به اینکه طرح نهضت ملی مسکن را در دستور کار دارد باید با شتاب بیشتری برنامه های خود را عملی کند تا رهنمود های رهبری را انجام دهد. تامین اراضی برای پروژه های نهضت ملی مسکن و همچنین اجرای طرح در قالب واحدهای یک طبقه و حیاط دار، می تواند زمینه ساز تسریع در روند اجرای این طرح شود. در حال حاضر اجرای این طرح در شهرهای کوچک روند خوبی داشته و امیدواریم با توسعه آن در سایر شهرها شاهد رونق در روند اجرایی آن باشیم.
لازم است که کنترل هزینه های مسکن و جلوگیری از ورود تقاضا های سوداگرانه به بازار صورت بگیرد. مالیات بر عایدی مسکن هم تصویب شده است که از ناحیه کنترل تقاضا به بخش مسکن کمک می کند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین