🔻روزنامه تعادل
📍 بانکها و معضل کسری بودجه
✍️ ابراهیم بهادرانی
با استناد به تراز عملیاتی قانون بودجه ۱۴۰۲، درآمد کشور حدود ۱۰۵۴ هزار میلیارد تومان است و هزینههای جاری ما حدود ۱۵۰۹ هزار میلیارد تومان برآورد شده است. بنابراین درآمد کشور تنها میتواند ۷۰ درصد هزینههای جاری را پوشش دهد و بقیه آن باید از منابع دیگری تامین شود. در واقع کسری بودجه دولت حدود ۴۵۵هزار میلیارد تومان است.
هزینههای جاری منهای درآمد، کسری بودجه واقعی است و مقرر شده حدود ۳۵۷ هزار میلیارد تومان از این کسری بودجه از محل فروش نفت حاصل شود و ۹۸ هزار میلیارد تومان از بدهی باقیمانده از فروش اوراق یا فروش داراییهای دولتی جبران شود. به علاوه در سالهای اخیر پرداخت تسهیلات تکلیفی در بودجه افزایش یافته است.
در سالهای دور سازمان برنامه و بودجه برای وامهای تکلیفی به بانکها بودجه تخصیص میداد و بخش دیگری از آن را هم خود بانکها تامین میکردند و در نتیجه بانک میتوانست با نرخ سود پایین به موضوعات اعلام شده، تسهیلات پرداخت کند اما در سالهای اخیر که اعطای تسهیلات در قانون بودجه بهصورت تکلیفی برای بانکها مشخص میشود، به نتیجهای جز زیاندهی بانکها منتج نشده است.
برابر اعلام بانک مرکزی، دولت در سال ۱۴۰۱ به سراغ بانکهای تجاری رفته و میزان وام دریافتی از بانکهای تجاری را ۱۵۴ درصد افزایش داده است به نحویکه میزان این بدهی به حدود ۳۴۹هزار میلیارد تومان رسیده است. هزینه مبادله در بازه زمانی سالهای ۹۰ تا ۹۳ حدود ۲۰ درصد بوده است و این رقم در حد فاصل سالهای برجام یعنی ۹۴ تا ۹۷ به زیر ۲ درصد رسید. برابر برآورد سازمان بینالمللی آنکتاد هزینه مبادله کشورهای پیشرفته ۲ درصد و کشورهای در حال توسعه ۴ درصد است. مجدد پس از خروج امریکا از برجام در دوره ترامپ هزینه مبادله افزایش پیدا کرد و نیاز مالی بنگاهها را نیز بالا برد. بانکها هم با توجه به موارد برشمرده توان تامین منابع مالی مورد نیاز بخشهای واقعی اقتصاد را ندارند و در نتیجه سرمایهگذاری و تولید دچار مضیقه شده است.
با توجه به قرار گرفتن تورم در کانال ۴۰ تا ۵۰ درصدی میتوان گفت که مشکلات کسری بودجه و در نتیجه افزایش بدهی دولت به نظام بانکی، افزایش اعتبارات دستوری در بودجه کشور و نیاز بیشتر بخشهای اقتصادی به خاطر تورم داخلی و افزایش هزینه مبادله و همچنین کاهش ارزش پول ملی در قبال ارزهای خارجی و اعمال سیاستهای دستوری در رابطه با منابع مالی بانکها، باعث ناترازی بانکها و در نتیجه عدم امکان تامین اعتبارات مورد نیاز بخش واقعی اقتصادی شده که نتیجه آن بدتر شدن شرایط سرمایهگذاری، تولید و تجارت است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تکنولوژی؛ منجی محیط زیست
✍️ البرز نظامی
در چند سال اخیر، مساله بحران محیطزیست و نحوه مواجهه با آن به صدر اخبار و گزارشهای رسانههای دنیا راه یافته است. علاوه بر رسانهها، این مساله به یکی از موضوعات مهم دولتها و دانشگاهها در سراسر دنیا تبدیل شده است.
دولتهای مختلف جهان و بهطور ویژه، دولتهای توسعهیافته بهطور پیوسته از طرحها، تفاهمنامهها و قوانین و آییننامههای مختلف در این حوزه رونمایی میکنند و دانشگاههای بزرگ جهان در کنار نهادهای مهمی چون بانک جهانی، هر سال بیشتر از سالهای قبل، منابع خود را به انجام مطالعات و پروژههای محیطزیستی تخصیص میدهند.
همه این موارد نشانگر آن است که مساله مهمی در جهان عصر ما پا به عرصه وجود گذاشته و آن مساله محیطزیست است. لکن، در این میان یک مساله دیگری نیز وجود دارد که نگرانیهای ما را دوچندان میکند. این مساله عدم فهم و مواجهه روشمند با موضوع محیطزیست است. به عبارتی دیگر، امروز ما علاوه بر اینکه نگران بحرانهای محیطزیستی هستیم؛ باید نگران کجفهمیها و بدکرداریها در قبال این مساله حیاتی نیز باشیم.
متاسفانه ادبیات عمومی در مواجهه با بحران محیطزیستی دچار دو نوع نگاه متخاصم و سطحی شده است. یک جریان ادعا میکند که علت بحرانهای محیطزیستی مصرفگرایی افراد و سودجویی بنگاهها است. در نتیجه، حل مساله را با سادهانگاری به مذمت مصرفگرایی و سودجویی بنگاهها تقلیل میدهند.
آنها در این راه گاهی آنقدر پیش میروند که به ضدیت با رشد اقتصادی و حتی زیست شهری رو میآورند و بیپرده ادبیات ارتجاعی را بازتولید میکنند. ادبیاتی که گویی قصد دارد تا تمام دستاوردهای رفاهی بشر در طول دو قرن گذشته را نابود و انسان را به دشنام پست آفرینش بدل سازد.
اهالی این جریان، با سادهانگاری گمان میکنند که با ساخت یک دولت بزرگ و ابلاغ انواع آییننامهها و بستن انواع مالیاتها بر تولید بنگاهها و مصرف انسانها میتوانند مساله را حل کنند. لکن، این جریان گویی متوجه این نکته نیست که تنها کار آییننامه، خلق آییننامه بعدی است. همچنین، اهالی این جریان متوجه این مساله هم نیستند که اتکای صرف به مالیات، تنها موجب درآمدزایی دولتها از آلودهسازی محیطزیست توسط بنگاهها میشود و بنگاههای تولیدی پاک برای دولتها به مثابه از دست رفتن درآمدهای مالیاتی آنها است؛ درنتیجه، پایداری بنگاههای تولیدی آلودهساز و پرداخت مالیات توسط آنان به دولتها، در بلندمدت بیشتر به نفع دولتهاست تا محیطزیست.
در طرف مقابل این جریان، جریان دومی نیز وجود دارد که متاسفانه به زعم نگارنده، اهالی این نگاه نیز دچار نوعی سادهسازی شدهاند. این جریان دوم مساله محیطزیست را آنچنان جدی نمیگیرد و ادعا میکند که هیچ کاری نکردن، بهترین کار است. علت این امر هم در آن است که به زعم اهالی این نگاه، محیطزیست هم کالایی است مانند سایر کالاهای موجود و در نتیجه، عدم مداخله بهترین اقدام است.
مطابق ادبیات جریان اصلی علم اقتصاد، تردیدی وجود ندارد که سپردن امور به بازارها و عدم مداخله در آن بهترین اقدام است؛ اما، دستکم تا زمانی که خبری از اثرات جانبی نباشد. درست در همینجاست که بر اساس ادبیات جریان اصلی علم اقتصاد، گاهی بازارها به تنهایی میزان هزینه یا فایده یک فعالیت اقتصادی را نشان نمیدهند. در نتیجه، حدودی از مداخله در این بازارها توجیه میشود. در راستای توضیح این نکته فرض کنید که در فرآیند تولید کالایی مانند آلومینیوم، آلودگیهایی ایجاد میشود که بهعنوان مثال هوا یا آب را آلوده میکند. در این صورت، باید گفت که هزینه تولید آن بنگاه بسیار بیشتر از آن هزینهای است که خریداران آلومینیوم در بازار برای خرید آن پرداخت میکنند.
درنتیجه، مطابق شکلی که آوردهایم، در واقعیت باید منحنی عرضه بنگاه را به سمت بالا انتقال داد. با انجام این کار متوجه میشویم که نقطه تعادلی این بار در جایی قرار میگیرد که میزان تولید آلومینیوم کمتر و قیمت کالا نیز بالاتر از آن چیزی خواهد بود که در بازار بدون درونزا کردن هزینه تولید آلودگیها حاصل میشد. بر این اساس، بنا به ادبیات جریان اصلی علم اقتصاد، ادعای اهالی جریان دوم نیز سادهانگارانه محسوب میشود؛ زیرا، از مقوله مهم اثرات جانبی غفلت ورزیدهاند. حال با این توضیح این پرسش پیش میآید که در قبال بحرانها یا نگرانیهای محیطزیستی چه باید کرد؟ واقعیت آن است که ما برای حل بحرانها یا نگرانیهای محیطزیستی نیاز داریم که از منطقی سرد برای احساسات گرم خودمان بهره ببریم.
زمانی که ایدئولوژیها و امیال خود را کنار میگذاریم و به واقعیت واقعا موجود نگاه میکنیم، متوجه میشویم که رفتار اقتصادی افراد چیزی جز حداکثرسازی مطلوبیت خویش نیست و این امر، جز با مصرف بیشتر و متنوعتر حاصل نمیشود. همچنین، مساله بنگاهها نیز چیزی جز حداکثر کردن سود بنگاههای تولیدی خودشان نیست و انتظاری جز این داشتن درست به آن معناست که ما بخواهیم بنگاهها زیانجو باشند! به دیگر سخن، داشتن انتظاراتی غیر از این از افراد و بنگاهها، داشتن انتظارات غیرواقعی از آنهاست. این انتظارات آنچنان غیرواقعی هستند که گویی طرفداران آنها به دنبال خلق انسان دگرگونی هستند. درست به همین دلیل است ابلاغ آییننامههایی که مغایر با ماهیت انسانی است، توسط انسانها دور زده خواهندشد و صادرکننده آییننامهها در نهایت یا باید شکست خود را بپذیرد یا باید آییننامه دیگری را صادر کند.
واقعیت آن است که مساله بحرانها و نگرانیهای محیطزیستی در نهایت زمانی حل خواهند شد که سیاستهای حفاظت از محیطزیست متضمن حداکثرسازی مطلوبیت افراد و بنگاهها باشد. این امر نیز تنها زمانی ممکن میشود که سطح تکنولوژی تولیدی ارتقا پیدا کند. ارتقای سطح تکنولوژی درست همان چوب جادویی است که در دو قرن اخیر معجزات اقتصادی را ممکن کرده است. همان معجزاتی که دو قرن پیش تنها در داستانهای تخیلی ممکن بود و اکنون بهعنوان داشتههای بدیهی بشر قلمداد میشود.
ارتقای سطح تکنولوژی همان ممکن کردن غیرممکن است. به بیان اقتصادی همان دست یافتن به نقطه بیرون از مجموعه امکان بشری است. درصورت ارتقای سطح تکنولوژی است که میتوان منابع انرژی جدیدی را خلق کرد یا دستکم با ارتقای بازده انرژی، به میزان کمتری از منابع آلودهساز در جهت تولید و مصرف بهره برد. در واقع، آنچه نگارنده در این بند بیان کرد، کموبیش همان چیزی است که منحنی کوزنتس برای ما بیان میکند و آن از این قرار است که در طول دوران افزایش درآمد سرانه یا همان رشد اقتصادی، ابتدا آلودگیهای محیطزیستی نیز افزایش پیدا میکند؛ اما این امر صرفا تا یک نقطه اوج ادامه پیدا میکند و از آنجا به بعد بر اثر تغییرات تکنولوژی و بهرهوری رفتهرفته، افزایش درآمد سرانه با کاهش سطح آلودگیهای محیطزیستی همراه میشود.
🔻روزنامه کیهان
📍 تحقیر تاریخی جبهه شیطان
✍️ محمدهادی صحرایی
قرآن کلام خداست و در آن کلیات شیوه زندگی انسانی آموزش داده شده و تفسیر آن را به صاحبان علم و عصمت که اهل بیت باشند واگذار کرده است. سلام خدا و خوبان و ارادت ما به ایشان که هرچه از معارف و علم و عزت داریم از سفره آنان لقمه گرفتهایم. در قرآن، موضوعات اعتقادی و اخلاق و احکام، با نقل تاریخ و داستانهای درس و عبرتآموز گذشتگان، وضع قوانین و حقایق خلقت و نیز دستور و توصیه آمده است. این مجموعه منسجم، درهم تنیده و نظاممند، گویای خالقی حکیم است که بدون تناقض و نقص و زیادهگویی، حیات طیبه را مهندسی و مطرح کرده است.
یکی از آن داستانهای پر از حکمت و درس و تا ابد رهگشای قرآن، داستان بنی اسرائیل است که با بیان قواعد و مفاصل تاریخی آن بیان شده و ما میتوانیم منظور آنها را به کمک معارف اهلبیت، از علماء راستین دریافت کرده و به طرح کامل آنها پی ببریم. تفکر بنی اسرائیل که به صهیونی معروف است، تفکر متکبر، خود برتربین، زیادهخواه، حسود، بیرحم، حقهباز، لجباز، ناشکر، کینهتوز، رباخوار، تحریفگر، دروغگو و سمج است که از زمان قابیل قابل رهگیری است و در قوم یهود که به بنی اسرائیل معروف شدند،
به حد اعلای خود میرسد و تا امروز به صورت افراطی و بیحساب، توسعه یافته است.
نکته اول اینکه بیشک، بخشی از جامعه یهودیان، اولین قربانیان تفکر صهیونیاند و اکنون هم بسیاری از آنان از مخالفان سرسخت صهیونیستها هستند مثل یهودیان هموطن ما که هزاران سال است در کنار سایر ادیان، با هم زندگی میکنیم و همین آرامش در کنار هم برای دشمنان تحمل ناشدنی است. نکته دوم این است که بیان صفات بنی اسرائیل برای ایجاد شناخت ما درباره اندیشه صهیونی است که به خاطر همان صفات زشتی که گفته شد، از اوج عزت و مورد توجه خدا بودن، به جایی رسیدند که مورد نفرین انبیاء زمان خود و عذاب خدا قرار گرفته و مهر ذلت و مسکنت و دربه دری به پیشانی آنها خورد. عبرتآموزی این است که به شدّت از آن صفات مذموم و مشئوم پرهیز کرده و یک پایش همیشگی اعتقادی، اخلاقی و رفتاری داشته باشیم.
جمعیت اندک فرزندان و خاندان حضرت یعقوب که با دعوت حضرت یوسف به مصر رفته بودند به فاصله چندین نسل و تا حضرت موسی- سلام خدا و خوبان نثار این پیامبران مظلوم- هزاران برابر شدند و در این مدت شاید حدود دویست سال و شاید بهخاطر همان خلقیات ویژهای که گفته شد، هرگز نه آنها و نه مصریها آنها را عضو جامعه مصر ندانستند و نامشان از «بنی اسرائیلیان» به «مصریها» تغییر نکرد. این در حالی است که هر مهاجری را پس از یکی
دو نسل به عنوان شهروند یک کشور میدانند ولی در مورد خاص، هرگز چسبندگی و پیوستگی به وجود نیامد. این نکته مهم و قابل مطالعهای است.
پس از خواب فرعون، فرعونیان، برای به دست آوردن و کشتن موسایی که نمیشناختند، هزاران نوزاد پسر را کشتند و نمیفهمیدند که اگر خدا بخواهد موسی در دامن همین فرعون خونخوار نهاده و بزرگ خواهد شد.
قتلعام عظیم، عجیب و بیرحمانه نوزادان، اولین کمین فرعون در برابر خواست خدا بود که شکست خورد. بعدها هم کشتن پسران و مردان بنیاسرائیل با کارهای طاقتفرسا و زنده نگه داشتن زنان آنان برای کنیزی مهمترین شکل تحقیر بنی اسرائیل و مقابله با خواست خدا بود که آن هم به نتیجه نرسید و عکس شد. بنیاسرائیل به ستوه آمده که به زندگی طبقاتی و طبقه پَست خود خو کرده بودند، آنچنان از عمق دل، نجات خود و ظهور منجی بنی اسرائیل که مژدهاش را از پیامبران گذشته شنیده بودند را از خدا خواستند که در ظهور موسی تعجیل کرد.
حضرت موسی از همان ابتدا روحیه خودباوری، اعتماد به نفس و کرامت انسانی را به آنها تمرین داد و کم کم به زندگی انسانی و طبیعی رهنمون کرد و با معجزات متعدد و متنوع چراغ امید در دلهاشان افروخت. با تشکیل سازمان و تشکیلات پنهانی، شیوه مبارزه آرام با فرعون را به آنها آموزش داد. او به تمام معنا مُنجی و مُحیی بنیاسرائیل شد و از آن قوم ذلیل و توسریخور، انسانهایی رازدار و کتوم ساخت که توانستند در یک شب و پنهان از لشکر فرعون و لشکر هامان، بنی اسرائیلی که اکنون دهها هزار نفر شده بودند را حرکت دهند و به دریای نیل برسانند و این هرگز ساده نیست. بیشک رازداری و پای کار بودن منحصر به فرد بنیاسرائیل، پس از حضور موسای کلیم، از مهمترین دلایل این پیروزی بود.
پیش از این پیروزی، بیش از ده معجزه دیده بودند و با این وجود با تمدید ده روزه مأموریت حضرت موسی، از خداپرستی به گوسالهپرستی روی آوردند. تمرد آنها به اینجا ختم نشد و این قومی که زمانی برای آزرده نشدن، ابر بر سر آنان
حرکت میکرد و غذا و شربت آسمانی برایشان میآمد، تاکنون سرگردانند و منفور. و این نتیجه آن خصوصیات زشت و عادات ناپسندی بود که از آن افراط در«خودبدبختبینی» به تفریط «خودبرتربینی» و توهم « ما پسران خدا و قوم برگزیدهایم» رسیده بودند و از آنها موجوداتی کلافهکننده برای مؤمن و کافر ساخته و هیچ قومی حاضر به همزیستی با آنها نشد و نیست. حیلهگری افراطی و موذی و لجوج بودنشان به گونهای بود که حتی پیغمبری که رحمهًٌْللعالمین است هم از آنان به ستوه آمد و فرمود: «هیچ قومی مثل یهود مرا نیازرد».
این قوم از همه جا رانده و درمانده که هرگز تلاشی برای اصلاحِ اساسی خود نکرد، پس از هجرت از مصر، جادوگری و جنگیری که از مصریان آموخته بودند را هم به خصوصیات زشتشان افزودند و با وجود ارسال صدها پیامبر و مصلح دلسوزی که فقط مأمور به تعادل رساندن این قوم شده بودند، حاضر به فرمانبرداری نشدند و به مرور اخلاق فراعنه را گرفتند و این شدند که اکنون میبینیم. نه اروپای بعد از جنگ جهانی و نه آمریکای مهد لیبرالیسم و نه شرق کمونیسم و نه جامعه اسلامی هیچ کدام حاضر به همسایگی با آنها نیستند و این، شاید مهمترین دلیل کوچاندنشان از سراسر جهان به ویژه اروپا، توسط آلمان نازی و انگلیس خبیث و آمریکای شیطان بزرگ، به سرزمین فلسطین است و اکنون، هرکاری که فرعون با بنیاسرائیل کرد را بر سر فلسطینیان میآورند.
بعید نیست عملیات طوفانالاقصای ۱۵مهر، بینظیرترین شکست نظامی و اطلاعاتی اسرائیلیان، پس از جنگ خیبر باشد. این عملیات در طراحی و اقدام هوشمندانه، چنان سیلی محکمی بود که آنها را گیج و دیوانه کرده است. طراحی در شرایط محاصره کامل و تمرکز دهها ماهواره آمریکایی بر تحرکات غزه، وجود ده هزار جاسوس، دیوارهای بتنی تا اعماق خاک و مجهز به سنسور، میدان مین و سیم خاردار و فنس و چاههای تجهیز شده به سنسور و... کار بسیار منحصر به فرد و بزرگی است که هرگز جبران آبرو و اعتبار و اعتماد به نفسِ از دست رفته با آن برای اسرائیل ممکن نیست. نوآوری در اجرا و سرعت عمل و زمان اجرای آن نیز از دیگر شگفتیهاست. اینکه فرمانده و نیرو و تجهیزات آمریکایی در عملیاتهای غزه با زنان و کودکان میجنگند و آمریکا را مستقیم به میدان آوردهاند، حاکی از فروپاشی زودهنگام اسرائیل است که قابل کتمان نیست.
منطق جنگ این است که نیروهای نظامی با هم بجنگند و اگر
یک طرف، انتقام شکست را به جای سربازان از غیرنظامیان بگیرد، هیچ پیامی
جز درماندگی و عجز و صدالبته نامردی ندارد. وحشیگری تاریخی اسرائیل و آمریکا و حمله به زنان و کودکان بیگناه، نشان از سختی تحقیر تاریخی جبهه شیطان دارد. امروزه میتوان بیش از آنچه که تاریخ در مورد سفاکی و سلاخی و بیرحمی ستمگران گفته را در جنایات صهیون و آمریکا دید. قطع آب و غذا و دارو در سرمای پاییزی بر زنان و کودکان بیخانه و خانواده، چه پیامی
جز شکست و استیصال دارد؟ آنکه اعتماد به نفس و زور دارد در میدان با مردان میجنگد نه در کوچه و خیابان و خانه با زنان و کودکان. مارهای ضحاک اگر
مغز جوان میخوردند، صد شرف داشتند به صهیون و آمریکایی که خون کودک مینوشند و گوشتشان را کباب میکنند. نفرین بر این بیغیرتی.
فهمیدن اینکه این جنایات را صهیونها میکنند برای کسانی که تاریخ میدانند، سخت نیست. اینها برادر خود، یوسف را هم به قصد کُشت زدند و برای مُردن به چاه انداختند و ۳۵ سال به پدرشان که پیغمبر بود و علم غیب داشت دروغ گفتند، حالا توقعی دارید ننگ جنایت بیمارستان المعمدانی را انکار نکنند؟ میتوان شامورتی شبکههای ماهوارهای بهائی برای شستن دهان نجس اسرائیل و آمریکا را باور کرد؟ سؤال مسخره «چه کسی جنگ را شروع کرد؟» در مورد دزدی که در خانه آمده، عقلانی است که رسانههاشان میگویند؟ جنایت این رسانههای دروغگو و بیحیا کمتر از صهیون و آمریکا نیست. همانگونه که سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری و... و ساکتین مقصرند و آنهایی که برای زندگی و آزادی زن، اشک تمساح میریختند و اکنون همگی دچار خفگی و کوری اختیاری شدهاند. خاک بر شما و اعمالتان، که خیلی کذابید و بیشرم.
اینکه رسانههای استکباری برای جبران بیآبرویی و درز دهان باز کرده اسرائیل، حماس را همان داعش میدانند هم از گیجی سیلی است و نمیفهمند که سربالا تُف میکنند. میخواهند جنایتکار را معرفی کنند ولی داعشی که آمریکا زاییده و شیر گاو نوشیده و انگلیس و فرانسه آن را بزرگ کرده و توسط اسرائیل آموزش داده شده و توسط جبهه مقاومت و به رهبری ایران به درک واصل شده را ناسزا میگویند که واقعاً لعنت ابدی بر داعش و داعشیان و سازندگان و حامیانش باد. این هذیانگویی شما، تقاص خون کودکان مظلوم و فریاد مادران و آه پدران مظلومی است که دامنتان را گرفته و هنوز ابتدای ماجراست. محاکمه شما و شیطان، مانده و «طوفانالاقصی» در برابر خشم مقدسی که دودمانتان را به باد خواهد داد و تنها راه مرگ اختیاری را پیش پایتان میگذارد، تنها نسیم قبل از توفان بود که هوش و کلاه از سرتان ربود. انتقام کودکان ترسیده و تشنه و گرسنه غزه را هم بدهکارید.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 همچنان دیوار کوتاه آموزشوپرورش
✍️ دکتر محمدعلی فیاضبخش
یکی از مشاهیر منبریانِ این سالها، اخیراً در نقد سکون نسبی در حمایت ملّی از وقایع جنگ غزه، چنگ به صورت آموزشوپرورش کشیده و در غیظ و بغض، حکم به تعطیلی آموزشوپرورشی کرده، که به زعم ایشان، بچهها را یاریگر مظلومان تربیت نمیکند.
سکهی رایج برخی از اهل منابر است که در جوّها و موقعیتهای «خودمخاطبپنداری»، چیزهایی میگویند که به روایت و حکایتِ سعدیِ جان، بعد از گفتن، تازه با خود میاندیشند که چه گفتهاند!؟ (دیباچهی گلستان)
۱-آموزشوپرورش دقیقاً باید چه کند تا محصولاتش حامی مظلومان باشند؟ انباشتن کتابهای درسی از روایت فداکاریهای جانبرکفان دفاع مقدس، سنگینکردن کفهی جهاد و ایثار و خروش علیه ظالمان در مقابل دیگر سازههای اخلاقی- که در دین و ملّیت ما موج میزند- و دیگر تعلیمات و تبلیغات مستمر در حمایت از مظلومان فلسطین و یمن و لبنان و عراق، چرا (به زعم آن بزرگوار)، همچنان نتوانسته روحیهی حمایت از مظلوم را در دانشآموزان به وجود آورَد؟ دقیقاً مشکل کجاست!؟
۲-چرا این بزرگواران، همهی معنای «حمایت از مظلوم» را در کف خیابانها و برافراشتن بیرقها خلاصه میکنند؟ اگر بعد از اینهمه حمایت زبانی و خیابانی، خودِ این بزرگان، یکبار لباس رزم بپوشند و در میدانها حضور یابند، آیا بچههای مدرسهای الگو نمیگیرند؟ و آنگاه از این حالت بیعملی و بیاحساسی نسبت به مظلومان به در نمیآیند!؟
۳-بچههای دانشآموز دقیقاً چه کنند تا نشان دهند حامی مظلومان عالم هستند؟ پول بدهند؟ کلاسهای درس را تعطیل کنند؟ لباس رزم بپوشند؟ انشا بنویسند؟…چه کنند؟ بزرگترهاشان چهکردهاند که اینان نیز همان کنند؟ اگر بگویید تقصیر از آموزشوپرورشی است که چنین حال بیحسی و بیرگی را دامن زده، گویم: متولّی و متکفّل آموزشوپرورش چه کسانی بوده و هستند؟ا خب! برای آنها فکری کنید؛ چرا بچهها را از مدرسه و تحصیلشان محروم فرمایید!؟
۴-به شما بزرگواران بگویم: اگر اجازه دهید تا آموزشوپرورش به وظیفهی ذاتی خود-که تربیت نسل برای آینده است- عمل کند، و در عمل، این نهاد عظیم را در آخرین ردیفِ بودجه و توجه و احترام ننشانید، مطمئن باشید، بدون دستور شما و خارج از دغدغهها و نگرانیهای شما در دفاع از مظلوم، حامی عملی و عقلی و منطقی محرومان در سراسر جهان خواهندشد؛ بنا به فطرت انسانی.
…اما نمیشود یکپا بر گاز ماشین باشد و همزمان پای دیگر بر ترمز؛ و ناله سر دهیم و شکوِه آوریم که چرا نمیرود!
🔻روزنامه اعتماد
📍 در کنار غزه در کدام سوی تاریخ
✍️ معصومه ابتکار
مهم است که انسان با انتخابهای خود در کدام سمت تاریخ میایستد. در خبرها دیدم، دانشگاه هاروارد شاهد راهپیمایی بزرگی به نام فلسطین بوده؛ همینطور گزارشهای متعددی از همدلیها در نقاط مختلف دنیا از امریکا و اروپا تا کشورهای آسیایی با مردم فلسطین انتشار یافته است. در مجموع، موج دفاع افکار عمومی جهانیان در جریان «توفانالاقصی» از فلسطینیها امری آشکار و غیرقابل کتمان است. حتی گزارشهایی از اعتراض افراد یهودی نسبت به نسلکشی در غزه منتشر شده، چراکه واکنش انسان به درد و رنج همنوعان و حتی دیگر موجودات و قائل بودن به حق حیات و حقوق مساوی مردم، در ذات و فطرت انسانی قرار دارد. مثال بارز قرآن کریم در اهمیت این موضوع، تاکیدی است که بر اثرات زنده کردن یا کشتن یک انسان بر جامعه بشری دارد؛ میفرماید: مِن أجلِ ذلِک کتبنا على بنی إِسراییل أنّهُ من قتل نفسًا بِغیرِ نفسٍ أو فسادٍ فِی الأرضِ فکأنّما قتل النّاس جمیعًا ومن أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعًا ولقد جاءتهُم رُسُلُنا بِالبیِّناتِ ثُمّ إِنّ کثیرًا مِنهُم بعد ذلِک فِی الأرضِ لمُسرِفون / بر بنیاسراییل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسراییل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند. (سوره مائده، آیه ۳۲) از جنبه دیگر، بیخیالی یا نگاه تبعیضآمیز در مواجهه با رنج انسانها که ناشی از خودبرتربینی و تکبر و سبب تبعیض نژادی و قومی و مذهبی است در منشور اخلاقی و حقوق بشری جهان غیرقابل قبول
به شمار میآید. ولی متاسفانه بسیاری از مدعیان حقوق بشر همین بدیهیات را به صورت سیستماتیک نقض میکنند. چنانچه در کشتار بیرحمانه مردم غزه، عدم اقدام جامعه جهانی برای توقف حملات به مردم و تقابل با قطعنامه صلح را دیدیم. بدیهی است که حق معترض مدنی در هر کشوری، چه ایران، چه فرانسه، چه انگلیس یا هر جای دیگر دنیا باید محترم شمرده شود. اما آنچه مخاطب را آزار میدهد معیارهای دوگانه و تبعیضآمیز در مواجهه با معترض است. متاسفانه آنچه در داخل نیز با آن مواجه هستیم و افکار عمومی را به شدت تحت تاثیر قرار داده، دوگانگی برخورد است؛ اینکه در سیاستهای ملی و در رویکرد رسانهای کشور به صورت یکجانبه و با حذف منتقد سعی در تسلط کامل دارند، مخاطب را میآزارد. این وضعیت آسیبهای زیادی را به باورهای عمومی مردم وارد کرده و البته اینکه به اعتقادات دینی چه صدماتی زده است، جای بحث دیگری دارد. رسانه به اصطلاح ملی امروز براساس گزارشهایی که تقریبا رسمیت یافته، نه تنها مرجعیت خود را ازدست داده، بلکه تاثیر منفی بر اعتماد مردم نسبت به حاکمیت نیز گذاشته است. مردم باتوجه به دسترسی به شبکههای خارجی در معرض اخبار قرار میگیرند و ارزیابی و قضاوت میکنند. اما متاسفانه آنقدر تبلیغات و اخبار جهتدار زیاد بوده که امروز حمایت از مقاومت مردم فلسطین را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است. یعنی نوع نگاه حاکمیت و استانداردهای دوگانه باعث شده بخش قابلتوجهی از اقشار مختلف در دفاع از مظلومیت مردم غزه دچار تردید شوند. مردم از اینکه حمایتشان در مناسبتهای مختلف مثل روز قدس مورد بهرهبرداری کسانی قرار میگیرد که هیچ ارزشی برای سلیقه آنها در بحث مردمسالاری و تعیین سرنوشت قائل نیستند و حالا هم با یک حکمرانی یکدست، ناکارآمدی را در نحوه مدیریت کشور به نمایش گذاشتهاند، ناراحت و عصبانی میشوند؛ مردمی که به تبعیت از سالار شهیدان خواهان حق مظلوم و ستیز با ظالم بوده، اما مدتهاست از بهرهبرداری عده قلیلی تمامیتخواه، ناخرسند هستند. به هر حال رژیم صهیونیستی به پشتوانه قدرتهای بزرگ طی ۷۵ سال با اشغال و کشتار و برخلاف قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی و ۱۸۷ قطعنامه شورای امنیت، زورگویانه سرزمینهای فلسطینیان را تصرف کرده است. بهرغم اینکه حکومت خودگردان و سازمان آزادیبخش فلسطین در سالهایی همراهی کردند تا از جنگ و خونریزی دور شوند، ولی اسراییل عملا تمام معاهدات را نقض کرد و هیچ چشماندازی برای مردم فلسطین باقی نگذاشت. همین از دست دادن مستمر سرزمین مادری میتواند بزرگترین دلیل برای توفان الاقصی باشد. حالا فرزندان غزه پس از ۱۷ سال حبس در زندانی روباز با یورشی غافلگیرانه، جابهجایی در معادلات قدرت غاصب صهیونیستی را به وجود آورده و تصویر شکستناپذیری آن را فرو ریختهاند.
اگرچه شاهد یورش بیرحمانه و پی در پی اسراییل به خانه و بیمارستان و مدرسه و کلیسا و مسجد و ممانعت از دسترسی به آب و غذا و برق و امکانات اولیه مردم هستیم، ولی جوامع مدنی، بینالمللی، صاحبنظران، دانشگاهیان و مردم کشورهای مختلف از حق فلسطینیان حمایت میکنند. رفتار وحشیانه دولت صهیونیستی در کشتار و حصر مردم غزه، وجدان بشری را به درد آورده است و جریانهای اصلی تبلیغاتی متاثر از صهیونیستها افکار عمومی دنیا را ازدست دادهاند. این روند ادامه خواهد داشت. نسل جوان دنیا آگاهی بیشتری پیدا میکند و صاحبان معیارهای دوگانه مدعی حقوق بشر که نمیتوانند در برابر چنین ظلمهایی اعتراض کنند و اقدامی انجام دهند، محکوم خواهند شد. چنانچه میبینیم حمایت یکسویه از اسراییل در این ماجرا سبب کسب اعتبار برای کسی نشد. در این شرایط آنچه در سطح ملی اهمیت دارد، آگاهی از اصل مساله به جای بیتفاوتی در برابر جنایت و نسلکشی مردم فلسطین است. خوب است رسانههای مستقل داخلی نیز اخبار وقایع و تحولات غزه را به درستی منعکس و نهادهای مستقل و تشکلهای غیردولتی نیز مواضع خود را در برابر رنج و مشقت بیانتهای مردم غزه اعلام کنند. باشد که با وجدانهای بیدار و توجه به حفظ و صیانت منافع ملی از این شرایط دشوار عبور کنیم.
🔻روزنامه شرق
📍 تبر و موریانه
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
بیش از ۷۰ سال است که عصای موسی (ع) تبدیل به تبری شده که در دست مدعیان پیروی از موسی (ع) است و با تعبیرهای نژادپرستانه و براندازانه با دستاویز قراردادن ارض موعود، با این تبر به سرزمین دیگر افراد تجاوز کرده و به قول خود ریشه آن ریشهداران در خاک فلسطین را با قتل عام کودکان، زنان و مردان قطع میکنند. مدعیان دروغین پیروی از موسی (ع) به سردمداری آدمکشانی چون بگین، گلدامایر، موشه دایان، شارون و اینک نتانیاهو نهتنها هیچیک از قوانین و مقررات بینالمللی را رعایت نمیکنند بلکه با افتخار با انتشار تصاویر کودکان نوزاد شهید فلسطین در کفن، خود را خدمتگزار بشریت مینامند که اجازه بزرگشدن و رشد این کودکان را ندادهاند و بشریت را از شر آنان خلاص کردهاند. آنان با تبرهایی که اهدا شده از سوی مستکبران است، در اندیشهها و رؤیاهای شیطانی خود، سرزمینی ماورای نیل و فرات را (که بخش اعظم ایران هم در آن است) در جستوجو هستند تا به خیال خام خود سیطرهشان را جهانشمول سازند و در این راه از هرگونه توطئهای استفاده کردهاند، زمانی در لباس بعث میشل عفلق و صدام حسین به فریب مردم و تجاوز به جمهوری اسلامی ایران و قتل عام مردم عراق دست زدهاند و زمانی در پوشش اسلام سلفی در لباس داعش مسلمانان را به دست خود مسلمانان، سلاخی کردهاند و همواره با داشتن رسانههای جمعی به نفع خود تبلیغات کردهاند. به یاد آورید در سال ۱۳۸۵، بهدنبال اقدامات ضدبشری صهیونیستها مردم در سراسر جهان علیه حکومت غاصب صفبندی کردند. ناگهان طرح موضوع نفی هولوکاست توسط احمدینژاد موجب شد صهیونیستها مجددا شروع به مظلومنمایی کنند و با تبلیغات وسیع ایرانهراسی و اسلامهراسی ناشی از سخنان رئیسجمهور ایران، خود را از تنگنا نجات دهند و صفحه تبلیغات را به نفع خود برگردانند. درحالیکه در ۷۰ سال گذشته صهیونیسم با فرمول ثابت تبرزنی بر فلسطینیان و همسایگان عمل کرده است و وابستگی و تشتت گروههای فلسطینی و همسایگان کشورهای مسلمان نتوانسته است چارهساز برای مقابله با سیاستهای سرکوب و جنایت صهیونیستها باشد. این تشتت آرا را میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
۱- گروههای مسلح که چاره را در مبارزه مسلحانه میدانستند و میدانند و هر بار با هر حرکت نظامی بهانه به دست صهیونیستها داده و رژیم اشغالگر به بهانه دفاع از خود به قتل و نابودی مردم عادی میپردازد و آخرین آن همین عملیات اخیر حماس است که به این بهانه، رژیم صهیونیستی سبعانه به مردم بیدفاع حمله کرده است و کاری از حامیان فلسطینیها هم برنمیآید و علاوه بر کشورهای غربی که ظاهرا مدافع حقوق بشر هستند و بشر را فقط اتباع خود میانگارند و بقیه را حیوان، کشورهایی مانند روسیه و چین هم سکوتی مرگبار پیشه کردهاند و کشورهای اسلامی هم ظاهرا جایگاهی مؤثر در تغییر سیاستهای این کشورها ندارند.
۲- گروههای محافظهکار که فعالیت مسلحانه را مغایر حقوق فلسطینیان میدانند و سیاست صبر و سکوت را پیشه کردهاند. اینان استدلال داشتند که با توجه به نسبت بالای رشد جمعیت فلسطینیان در درازمدت اکثریت جامعه سرزمین اشغالشده در ید فلسطینیان خواهد بود. حدود ۴۰ سال پیش اعراب و یهودیان در داخل سرزمینهای اشغالی به نوعی همزیستی داشتند و ۸۵ درصد مردم سرزمینهای اشغالی به احزاب محافظهکار (که البته خود آنان در نوع خود خونریز بودند) رأی میدادند و احزاب افراطی صهیونیستی بیش از ۱۵ درصد آرا را نداشتند اما اینک این نسبت تغییر پیدا کرده، زیرا افراطیون با امنیتیکردن مسائل و راهحلهای افراطی آرا را به خود جلب کردهاند. در این رابطه حتی پیمان کمپ دیوید و موافقتنامه اسلو نیز از سیاست تهاجمی صهیونیستها کم نکرد و تنها موجب نرمش کشورهای اسلامی و سپس پیمان ابراهیم و رابطه کشورهای اسلامی با صهیونیستها شد. اینکه کدام یک از راهها به سرمنزل مقصود میرسد، قابل پافشاری و پیشبینی نیست و نیز نمیتوان هیچکدام از راهها را سرزنش کرد، زیرا راهی نرفته است و راه نرفته قابل پیشبینی نیست، زیرا بههرحال دیدهایم در برخی مواقع سیاستهای مسلحانه به نتیجه رسیده و گاه مانند خط مشی گاندی و ماندلا روش مسالمتآمیز حاصل داده است. بههرحال هر دو صورت مقاومت قابل بحث و دفاع است، اما باید راهی انتخاب کرد که هرچه ممکن است کمزیانتر باشد و مردم مظلوم و بیدفاع کمتر آسیب ببینند. امروز درد مردم غزه واقعا قابل درک نیست و فراتر از هر گونه احساس و همدردی دیگر مردمان است. البته هرگاه تبر به سنگ خارا برخورد کند یا لبه تبر میشکند یا دسته آن. مهم آن است که در مقابل تبر چه نیرویی مقابله کند. همانگونه که نیروی انسانی بههمپیوسته و متحد ایران تجاوز تبر بعثی را در هم شکست و نیروی متحد در عراق و سوریه به تدبیر حاج قاسم سلیمانی تبر داعش را از کار انداخت. اما همیشه تبرها موجب ویرانی نمیشوند، بلکه گاه پس از شکستهشدن تبر یا در غیاب آن، موریانهها مقاومت را در هم میشکنند. همانگونه که موریانه، عصای حضرت سلیمان را از درون تهی کرد و آن عصا خرد شد.
میخواهیم به خود آییم. نیروی مقاوم مردم متحد که پشتوانه شجاعان جان بر کف بودند، تبر متجاوز بعثی و متحدان او را در هم شکست و اینک نیز نیروهای شجاع کشور در مقابل هر متجاوزی با صلابت میایستد اما چه میشود که از موریانه غافل شدهایم.
لختی بیندیشیم به موریانههایی که سرزمین میهنمان را از درون میتراشند. امروز بحق سوگوار و همدرد فلسطین و مردم آن هستیم اما بهشدت از موریانه در داخل غافلیم و نشانه اصلی آنهم سندی در دست تصویب به نام برنامه هفتم توسعه است که ملغمهای است از احکام نادرست و ناممکن که هرگز نمیتواند شرایط کنونی کشور را که با زمان صفر توسعه فاصله گرفته و این فاصله هر روز بیشتر میشود، درمان کند.
این موریانهها کداماند؟
موریانه اسراف در مصرف انرژی، بدمصرفی و زیاد مصرفی آب چه در کشاورزی چه در بخشهای دیگر موریانه هدررفتن محصولات کشاورزی، موریانه نشست زمین، موریانه غرقشدن در زباله و آلودگی موریانه حرفهای بیهوده و خودبزرگبینی، موریانه شعبهایدیدن مردم کشور، موریانه مهاجرت داخلی، موریانه مهاجرت نخبگان به خارج از کشور، موریان عدم انسجام مردم، موریانه تورم، موریانه توزیع اسکناس دلار در جامعه که به خروج سرمایه از کشور میانجامد. موریانه دلبستن به برخی قدرتهای خارجی، موریانه مقابله با ملیت و تعصب ملی، موریانه رواج خرافات، موریانه ارائه طرحهای غیرممکن و غیرواقعی؛ آیا این موریانهها کافی نیستند. ریاست محترم مجلس میگویند زمان اتخاذ تصمیمهای بزرگ و مهم فرارسیده است. بگویید آن تصمیمها چیست؟ آیا این تصمیمها در مصوبات مجلس دیده میشود؟ چه طرحی برای ازبینبردن این موریانهها دارند. اگر با موریانه مقابله نشود، تبر بهراحتی درخت را میاندازد، حتی به تبر نیازی نیست.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 شرایط کاهش امکان قاچاق
✍️ عبدالمجید شیخی
در حال حاضر مشکل اصلی کشور ما نظام توزیع است. اگر دولت بتواند با طراحی سامانه های رصد کالا از مبدا تا مقصد، طراحی سامانه های نقل و انتقال پولی و تراکنش ها از فراران مالیاتی، نظام توزیع را اصلاح کند، می تواند در این شرایط به وجود آمده وضعیت یارانه رسانی به مصرف کننده را به صورت کامل حفظ و امکان قاچاق را به شدت کاهش دهد.
گاهی کالاها مصرفی نهایی اند که واردات این کالاها به ضرر تولید داخلی است و منجر به انحراف الگوی مصرف می شود. گاهی کالاها سرمایه ای یا جزء مواد اولیه است که این دو حالت دارد؛ اگر مشابه داخلی وجود دارد که واردات آن به ضرر تولید داخلی است و اگر مشابه تولید داخلی وجود ندارد؛ سؤال این است که چرا روی تولید مشابه داخلی این کالاها سرمایه گذاری نمی شود؟ باید به گونه ای حمایت شود تا این کالاها در داخل کشور و به عنوان رقیب و بدیل تولید شوند. بنابراین بی برنامگی در واردات ضررهای متعددی به صادرات، تولید و الگوی مصرف وارد می کند. ما اگر تاریخ دو، سه قرن گذشته اقتصاد را بررسی و مرور کنیم، پیشرفته ترین کشورها، محکم ترین برنامه های حمایتی را برای خودشان رقم زده اند. اروپا با توصیه های دانشمندشان به نام فردریک لیست، بیش از ۲۰۰ سال است که از صنایع خودشان حمایت می کنند؛ آمریکا نیز همین طور است و کاملا از صنایع داخلی خود حمایت می کند.
عامل انسانی عامل موثر نهایی در قاچاق است.هر کاری به افراد انجام دهنده آن وابسته است و هرجا افراد صالحی باشند این اتفاق نمیافتد. عملکرد برخی از سازمان ها عملا به قاچاق کالا کمک میکند و قاچاق از مبادی رسمیو غیر رسمیصورت میگیرد. باید مسئولان دولتی مدیریت جهادی داشته باشند. برخی مدیران دولتی مدیر نیستند بلکه اشغالگران پستها و طالبان ثروت و قدرتی هستند که حاکم شدهاند. وقتی افراد سوپر میلیاردر قدرت را در دست دارند، معلوم است که برخی زیر دستها برایشان اهمیت ندارد که افراد صالحی باشند. مشکلات قاچاق در کشور ریشهای است. «الناس علی دین ملوکهم». وقتی برخی مسئولان در خانههای میلیاردی زندگی کنند، چه انتظاری میتوان داشت که افراد پایین دست آدمهای دلسوزی باشند.هر روز اوضاع بدتر میشود.
🔻روزنامه ایران
📍 صبوری غزه، شگفتی این جنگ است
✍️ جعفر قنادباشی
از شگفتیهای جنگ غزه، ایستادگی مردم در برابر دشمنی است که بیشترین سلاح و پیشرفتهترین آنها را در اختیار دارد. سلاحهایی که دشمنان آزادی فلسطین و قدس شریف به دست اسرائیلیها دادهاند تا فلسطینیها را به عقب برانند، در برابر این حجم از صبوری مردمان این سرزمین، از کار افتادهاند.
در هجدهمین روز از آغاز جنگ غزه، فلسطینیها همچنان ایستادهاند و همچنان شگفتی میآفرینند. این شگفتی برای آنان که مطالعاتی روی افرادی که سابقه جهاد و حضور در جبهههای جنگ داشتهاند، حیرت انگیز است. آنها واقعاً درماندهاند و نمیدانند که مردم فلسطین چگونه طی ۱۸ سال گذشته یعنی از سال ۲۰۰۵، تا به الان در ۱۲ نبرد که ۱۱ جنگ آن تحمیل شده از سوی رژیم صهیونیستی بوده و اسرائیلیها آغازگر آن بودهاند، صبوری کرده و عملیاتی به وسعت طوفان الاقصی را سامان دادهاند. آنچه در غزه و کرانه باختری در حال رخ دادن است و سبب شگفتی همگان شده، اتفاقی قابل پیشبینی بود. دشمنی که طی سالیان گذشته بارها بدون هیچ بهانه خاصی، آغازگر جنگ بوده، شهرهای فلسطینیان را تخریب کرده و هزاران شهید برجای گذاشته است، باید چنین روزی را هم برای خود پیشبینی میکرد. مضافا اینکه، روی کار آمدن افراطیترین گروه در اسرائیل و شروع حاکمیت آنها - به اعتراف بسیاری از تحلیلگران غربی- وضعیت را بغرنجتر از گذشته کرد و نابودی آنان را نزدیکتر.
زمانیکه بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل روی کارآمد، کارشناسان غربی از گستاخی او و اطرافیانش و حرکتهای ضد انسانی شان در مطبوعات جهان بسیار سخن گفتهاند. در چنین شرایطی کسی گمان نمیبرد که فلسطینیها قادر به مقابله با اسرائیل باشند. اما آنان حماسهای را از ۷ اکتبر آغاز کردهاند که طبق مطالعات اجتماعی و تاریخی ۵۰ سال اخیر، شگفت انگیز بوده و عامل اصلی حماسهسازی فلسطینیها شده است. شگفتی ای که از صبر آنان نشات گرفته است. مقام معظم رهبری، در سخنرانی دیروز خود به خوبی به این موضوع اشاره کردهاند. ایشان از صبوری و توکل مردم مظلوم غزه تمجید کرده و آن را هسته اصلی مقاومت فلسطینیها دانستهاند. این سخن حکیمانه مقام معظم رهبری، یادآور این شعر معروف حافظ شیرازی است؛ صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند/ بــر اثر صبر نوبت ظفر آید. این بیت حافظ که در این روزها به خوبی برای افکار عمومی معنا شده رمز مهمی در زندگی شخصی و اجتماعی قلمداد میشود چه رسد به زندگی مبارزاتی در جهت آزادی سرزمین.
رمز و راز پیروزی فلسطینیها در صبر و تحمل شان است. آنها در دوازده جنگ اعم از ۲۲ روزه، ۸ روزه، ۵۱ روزه، چند جنگ دو روزه و یک جنگ یازده روزه و... آماج حملات صهیونیستها قرار گرفتند. در این شرایط، طبیعی بود که باز هم باید شاهد حمله اسرائیلیها به آنها میبودیم. اما اینگونه نشد و اینبار خود دست به کار شدند. آنها آنقدر صبر پیشه کردند تا حالا بتوانند شکست را بر دشمن تحمیل کنند. شکست در به تسلیم کشاندن فلسطینیها که با وجود هزاران شهید در جنگ، همچنان در حال ادامه مبارزه هستند و تاکنون جرأت ورود زمینی به ارتش اسرائیل به داخل غزه را ندادهاند.
مطالب مرتبط