🔻روزنامه تعادل
📍 سایه روشن بازارها پس از حمله حماس
✍️ علیرضا توکلی
پس از رخدادهای منطقهای و اجرای عملیات توفانالاقصی، بازتاب این رخدادهای خارجی در بازارهای داخلی ایران هم نمایان شد.نوسان در نرخ دلار و سکه و برخی نوسانات در بازار سرمایه، باعث شکلگیری ابهاماتی در خصوص چشمانداز آینده بازارهای کشور شده است.
برخی سرمایهگذاران نگرانند این روند نوسانی مستمر باشد و باعث گسترش تورم و نوسان در کشور شود. نکتهای که در خصوص بازار سرمایه میتوان گفت آن است که بورس تنها یک روز ۲.۵درصد منفی شد و طی روزهای بعد، تقریبا روی ریل ثبات قرار گرفت. از سوی دیگر در روزهای بعدی هم با رشد مثبت مواجه و روند صعودی به خود گرفت.
اما واقع آن است زمانی که اتفاق بدی رخ میدهد و اخبار ناخوشایندی در فضای عمومی کشور در حوزههای مختلف شکل میگیرد، سرمایهگذار احساس خطر میکند و دست به برخی واکنشهای هیجانی میزند. این روند فقط احساس است و احتمالات برآمده از خبری است که منتشر شده است. سرمایهگذار در این شرایط از خود میپرسد، «اگر» درست باشد، «اگر» دامنهدار باشد، «اگر» اثرات آن به ایران و بورس و شرکت مربوطه برسد و سایر «اگرها»... در این شرایط احتمال دارد سهمها با کاهش ارزش مواجه شوند، بنابراین تلاش میکنند سهم خود را فروخته تا در معرض ریسک قرار نگیرند. این تلاشها برای فروش موجب ریزش بورس و کاهش قیمت سهمها میشود. این روند کاملا طبیعی است. اما در بلندمدت بازارها به سرعت واکنش نشان داده، کارشناسان و آنالیزورها به سرعت تحلیل میکنند، آثار مثبت و منفی و ارتباطات را بیرون آورده و به تدریج سرمایهگذاران با تکیه به این دادهها متوجه میشوند این تهدید چقدر جدی است و چقدر احتمال دارد، خطرات آن متوجه بازارهای ایران شود.
بر این مبنا بسیاری از افراد برنامهریزی کرده و راهبرد اقتصادی خود در بازارها را ترسیم میکنند. اگر نتایج تحلیلها به گونهای شود که تحولات ربطی به ایران ندارد، بازار با رونق هم همراه میشود و بسیاری از افراد وارد بازار شده سرمایهگذاریهای بیشتری را صورت میدهند. در این صورت بازار با رشد همراه شده و وارد دالان صعودی میشود. شبیه رخدادهای اخیر، در زمان ترور سردار سلیمانی هم رخ داد؛ بازارها چند روز محدود در شوک فرو رفته و قیمتها نزولی شدند، اما به سرعت وضعیت بازارها نرمال شدند. در ادامه هم (پس از دو ماه) به دلیل رشد قیمت دلار، رشد بورس هم آغاز شد و رکوردهای سال ۹۹ ثبت شدند و بورس بیش از دو برابر رشد کرد. بنابراین ریکشنهای فعلی بازار کاملا طبیعی است. درباره رخدادهای اخیر به نظر میرسد، ایران ارتباطی با موضوعات اخیر نداشته و انگشت اتهام از روی ایران برداشته شده است. در آینده اگر اتفاقات جدیدی بیفتد و منطقه به هم ریخته و ایران به موضوع ربط داده شود بازار به آن واکنش نشان داده و نوسانات آغاز میشود.
برخی هم این پرسش را مطرح میکنند که آیا افزایش نرخ دلار و طلا ممکن است در بورس هم اثرگذار شود؟ به نظرم دلار بازار بسیار حساسی است و بیشترین واکنشها را در زمان رخدادها نمایان میکند. زمانی که احساس خطری شکل میگیرد و اگر بازارسازهای اقتصادی عملکرد مناسبی ارایه نکند و نتواند تعادل ایجاد کند، تمایل سرمایهگذاران برای تبدیل داراییهای به دلار بیشتر میشود و نرخ دلار صعودی میشود. شبیه این رخداد مدتی قبل در منطقه قفقاز شکل گرفت. اتفاقاتی رخ داد که ارمنیها ناچار به مهاجرت شدند. بدون تردید این روند باعث شد قیمت مسکن در ارمنستان به نصف برسد. چرا که تقاضا برای مهاجرت بیشتر شده بود. نکته بعدی درباره ارز آن است که حدود ۶الی ۷ماه است نرخ ارز در ایران در محدود ۵۰هزار تومانی ثابت است؛ با توجه به تورمی که ایران با آن روبه رو بوده و از ابتدای سال تنها ۱۷الی ۱۸درصد تورم وجود داشت، انتظار میرفت که نرخ دلار با تورم همخوانی داشته و بالا برود. طی دو الی سه روز اخیر حدود ۴درصد از این ۱۸درصد محقق شده است. یعنی در مورد دلار در ایران به واسطه تورم، انتظار رشد قیمت وجود دارد.
اما بررسی موضوع در دراز مدت نشان میدهد برخی اوقات نرخ دلار مدت زیادی ثابت مانده و تورم جلو میرود. فنر نرخ دلار جمع میشود. در نقطه مقابل، برخی اوقات دیگر نرخ دلار جامپ میکند و از حد تعادلی خود بیشتر میشود. در این صورت، نرخ دلار یا پایین میآید یا مدتی روی عددی ثابت میماند تا به محدوده تورم موجود در جامعه برسد. به هر حال تورم و نرخ دلار ارتباط تنگاتنگی با هم دارند.این ثبات دلار در شرایط تورم ۴۰درصد سالانه این انتظار را ایجاد میکند که نرخ دلار تکانی بخورد. حمله حماس این تکانه را برای رشد ایجاد کرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ناسازگاری رشد با احساس خانوار
✍️ دکتر سجاد ابراهیمی
براساس آمار رسمی، رشد تولید ناخالص داخلی (رشد اقتصادی) در سهسال ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۱ بهطور متوسط سالانه حدود ۴درصد بوده است. در فصل اول ۱۴۰۲ نیز رشد تولید ناخالص داخلی بیش از ۶درصد اعلام شد.آیا میتوان این رشدهای مثبت اقتصادی را به منزله بهبود وضعیت رفاهی تلقی کرد؟ به نظر میرسد که بین رشدهای مثبت اقتصادی و احساس خانوارها از وضعیت رفاهی خود سازگاری وجود ندارد. چگونه میتوان این ناسازگاری را تشریح کرد. در بررسی تغییرات وضعیت رفاهی خانوارها اتکا به رشد تولید ناخالص داخلی و حتی زیر اجزای آن نمیتواند صحیح باشد.
بهمنظور تبدیل تولید ناخالص داخلی (GDP) به شاخصی نزدیکتر به وضعیت رفاهی خانوارها، باید براساس استانداردهای حسابداری ملی آن را به درآمد خالص ملی قابل تصرف (NNDI: Net National Disposable Income) سرانه تبدیل کرد. برای این کار باید آیتمهای متعددی مانند خالص درآمد عوامل تولید از خارج، خالص مالیات بر محصول، نتیجه رابطه مبادله بازرگانی، استهلاک، رشد جمعیت و خالص پرداختهای انتقالی به خارج از تولید ناخالص داخلی کسر یا به آن اضافه شود تا بتوان با معیار جدید وضعیت درآمدی خانوارها را سنجید.
بهمنظور اینکه اهمیت تعدیل این اقلام مشخص شود، توجه به این نکته جالب خواهد بود که براساس آمار حسابهای ملی بانک مرکزی (سال پایه ۱۳۹۵) متوسط رشد سالانه تولید ناخالص داخلی که در رسانهها به عنوان رشد اقتصادی بازتاب پیدا میکند، در بازه ۱۳۹۱ تا ۱۴۰۱ حدود ۱.۲درصد بوده؛ اما متوسط رشد سالانه درآمد خالص ملی در این بازه براساس همان آمار منفی ۲.۴درصد ثبت شده است. بهعلاوه رشد جمعیت حدود یکدرصدی و خالص پرداختهای انتقالی به خارج نیز باید از این رشد منفی کسر شود. بنابراین اعلام رشد مثبت اقتصادی لزوما به معنی افزایش درآمد سرانه خانوارها نیست.
حال که رشد تولید ناخالص داخلی معیار دقیقی از تغییرات وضعیت رفاهی خانوار نیست، چه معیاری میتواند برآورد بهتری از تغییرات وضعیت رفاهی ارائه دهد؟ در این راستا بررسی نتایج طرح آمارگیری از هزینه و درآمد خانوارهای شهری و روستایی مرکز آمار میتواند دید بهتری از تغییرات وضعیت رفاهی خانوارها ارائه دهد. با اتکا به این آمار میتوان اجزای مخارج سالانه یکخانوار را در بازه ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۱ مقایسه کرد و دید که آیا رشد اقتصادی ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۱ توانسته است رفاه خانوار را بهبود بخشد یا خیر. براساس بررسی اجزای مخارج خانوار، تغییرات زیر در سهسال مدنظر اتفاق افتاده است:
خانوارهای ایرانی سهم بیشتری از هزینههای خود را صرف تامین نیازهای اولیه کردند. یک خانوار شهری در سال ۱۳۹۸ حدود ۶۱درصد از هزینههای خود را صرف تامین اقلام خوراکی و مسکن، سوخت و روشنایی کرده؛ ولی این آمار در سال ۱۴۰۱ به ۶۶درصد رسیده است.
خانوار ایرانی در سال ۱۴۰۱ سهم کمتری از هزینههای خود را در مقایسه با سال ۱۳۹۸ صرف تفریحات، سرگرمی و خدمات فرهنگی کرده است.
با وجود اینکه سهم هزینههای خوراکی در سهسال اخیر بیشتر شده؛ اما سهم انواع گوشت و میوه از سبد مخارج خانوار ایرانی در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۳۹۸ کمتر شده است. علاوه بر این با واقعی کردن ارزش ریالی مخارج مربوط به گوشت و میوه با شاخص قیمت مربوطه میتوان گفت که نهتنها سهم این اقلام، بلکه میزان مصرف واقعی این اقلام نیز به طور متوسط کاهش داشته است.
در مجموع این آمار رسمی نشان میدهد که در سهسال اخیر، همزمان با رشد اقتصادی مثبت، خانوار ایرانی مجبور شده است سهم بیشتری از مخارج خود را صرف تامین حداقلهای معیشتی کند و سهم کمتری برای سایر امور رفاهی باقی مانده است. حتی در اقلام خوراکی نیز مصرف گوشت و میوه کاهش داشته است. این شواهد دال بر این است که رفاه خانوار ایرانی در سال ۱۴۰۱ کمتر از سال ۱۳۹۸ بوده است. همچنین، براساس آمارهای مرکز آمار، میزان جمعیتی که در ایران با کمتر از ۲دلار (خط فقر بانک جهانی) زندگی میکنند در سال ۱۳۹۸ کمتر از نیمدرصد بود که در سال ۱۴۰۰ (آخرین آمار انتشاریافته) به ۰.۷۲درصد رسیده و با توجه به جهش ارزی سال گذشته احتمال بدتر شدن آن در سال ۱۴۰۱ نیز وجود دارد. بنابراین با اتکا به این آمار رسمی نیز میتوان بدتر شدن وضعیت رفاهی خانوار ایرانی را نشان داد.
البته برای بررسی وضعیت رفاهی خانوار توجه به آمار درآمد و هزینه دوره فعلی کفایت نمیکند؛ بلکه عواملی در کشور وجود دارند که بهطور مستقیم بر درآمد و هزینه دوره فعلی اثر ندارند، ولی وضعیت رفاهی خانوار را به طور محسوسی کاهش دادهاند. آلودگی هوا و ریزگردها که در سالهای اخیر تشدید شده است، مشکلات دسترسی به آب آشامیدنی در برخی شهرها و بحران احتمالی تامین آب در سالهای نهچندان دور، تخریب محیطزیست، مسائل اجتماعی و از همه مهمتر افزایش نااطمینانی از وضعیت اقتصادی کشور در سالهای آینده عواملی هستند که وضعیت رفاهی خانوار را بدتر کردهاند.
آمار، ابزاری مفید و کارآمد برای تبیین وضعیت اقتصاد و سیاستگذاری در این حوزه است؛ ولی اگر از این ابزار به طور صحیحی استفاده نشود میتواند گمراهکننده باشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 چرا اینبار با دفعات قبل فرق میکند؟
✍️ جعفر بلوری
امروز «جنگ اسرائیل» وارد روز هشتم شد. جنگی که به قول ستوننویس وال استریت ژورنال «با جنگهای قبلی فرق دارد.» اینکه رژیم صهیونیستی در این جنگ و تا این لحظه شکست سختی خورده است را، همه گفتهاند و همچنان میگویند. اما اینکه «این جنگ قرار است به کجا ختم شود؟» و «آیا کار اسرائیل واقعا تمام است؟» سؤالاتی است که، خیلیها در پاسخ دادن به آنها هنوز تردید دارند و اتفاقا، سؤال بسیاری از مردم در سراسر دنیا نیز هست. در این یادداشت میخواهیم به دور از فضاهای هیجانی و تبلیغاتی، به بررسی پاسخ این دو سؤال بپردازیم.
برای یافتن پاسخهای این دو سؤال، ابتدا لازم است به طور اجمال هم که شده ببینیم، چرا این جنگ با قبلیها فرق دارد و چرا سؤالی به بزرگی «آیا کار اسرائیل در این جنگ تمام است؟» به اذهان خطور کرده است. صهیونیستها در این جنگ-همانطور که خود نیز بارها گفتهاند- به شکل خجالتآور و تحقیرآمیزی غافلگیر شدهاند. تصورش را بکنید، یک گروه مسلح-تاکید میشود یک گروه نه یک ارتش- وارد سرزمینی شود که رهبرانش خود را، هم جزو چهار ارتش بزرگ دنیا بدانند و هم جزو بهترینها در حوزه اطلاعاتی و امنیتی. از آن سو، بزرگترین قدرتهای نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی جهان نیز که به شکل نامحدودی حامی آن هستند موجودیت آن را موجودیت خود بدانند و از هیچ کمکی -تاکید میشود هیچ کمکی- به آنها دریغ نکنند. این گروه در همان ساعات نخست آغاز عملیات ترکیبی خود ۴۰ کیلومتر به عمق این سرزمین نفوذ کند، همان روز اول هزاران تلفات و اسیر و زخمی بگیرد. کار را به جنگ نامنظم شهری بکشاند و درجهداران و ژنرالهای نامآوری را به هلاکت برساند یا از رختخوابهای اتاق خوابشان و در حالی که شورت پایشان است، بیرون بکشد و....
حقیقتا پیروزی بزرگی است و برای صهیونیستها نیز یک شکست بزرگ و تحقیری بیسابقه است. نیست؟ این که میگویند مصر از این حمله خبر داشت هم، به احتمال قریب به یقین «حرف مفت»ی است برای کوچک کردن ارزش کار بزرگ اطلاعاتی مقاومت فلسطین. با اطلاع میگوییم، جز چند نفر آن هم در سطوح بالای نیروهای حماس و جهاد، هیچ جنبندهای از جزئیات این عملیات خبر نداشت و دقیقا همین «حفاظت اطلاعات بینظیر» از جمله دلایل مهم موفقیت این عملیات است. اگر چه معتقدیم در اینگونه معجزات نباید، صرفا به تحلیلها و دلایل زمینی اکتفا کرد!
یک دلیل دیگر برای «فرق داشتن این جنگ با جنگهای قبلی اسرائیل و فلسطین» مربوط میشود به حوزه «رسانه». دیگر نیازی به توضیح این که، بزرگترین رسانههای دنیا زیر نظر صهیونیزم جهانی اداره میشود، نمیبینیم. یک جستوجوی ساده اینترنتی در منابع رسمی، قدرت، نفوذ و تاثیرگذاری صهیونیستها در حوزه رسانه را دستگیرتان میکند. فلسطینیها با همان اندک تجهیزات رسانهای خود توانستند، امپراطوری رسانهای صهیونیزم را شکست دهند. این که صهیونیستها همیشه آمار تلفات و خساراتشان را با قدرت رسانهای و روایت و نمادسازی سانسور میکنند امری است که همه میدانند. مقاومت فلسطین (حماس و جهاد اسلامی) این بار در عملیات دقیق خود، علاوهبر جنگ سخت، برای جنگ نرم و رسانهای خود نیز برنامهریزی دقیقی داشت. تصویربرداری از جزئیات عملیاتها، هلاکت صهیونیستها، به اسیری گرفتن آنها و انتشار همزمان و بعضا «برخط» فیلمها و تصویرها دیگر چارهای برای صهیونیستها باقی نگذاشت و آنها را - برخلاف میلشان- به تغییر تاکتیک قدیمیشان یعنی از «سانسور تلفات» به «مظلومنمایی» واداشت. بنابر این پاسخ این سؤال که، چرا صهیونیستها این بار تلفات خود را سانسور نکردند، این است که «نتوانستند» و عملیات چندوجهی و ترکیبی صهیونیستها در حوزه سخت و نرم، آنها را در عمل انجام شده قرار داد. این دقیقا راز مظلومنمایی آنها وگریههای مصنوعی و زورکی سخنگوی کاخ سفید است. اینکه یک اشغالگر نقش مظلوم را به خود بگیرد و عدهای نیز برای رژیم کودککش اسرائیل فریاد «وا مظلوما» سر دهند نیز خود، موضوعی است که نیاز جدی به بررسی حوزه «قدرت رسانه در تحمیقسازی» دارد!
به روندی که این جنگ طی ۸ روز گذشته طی کرده است هم اگر توجه کنیم، میبینیم، صهیونیستها از «حمله زمینی» و «اعزام ناوها و جنگندههای استراتژیک آمریکا» رسیدهاند به «قتل زنان و کودکان» و ریختن چند ده هزار تن بمب ممنوعه و غیرممنوعه و فسفر سفید بر سر باریکهای که ۹۰ درصد جمعیت دو میلیونی آن، غیرنظامیاند! همین دیروز نیز خبرهای زیادی در رسانههای دنیا منتشر شد مبنی بر این که، بسیاری از صهیونیستها نتانیاهو را عامل این بدبختی میدانند و فشارها برای برکناریاش را افزایش دادهاند. این خود به تنهایی، دلیلی قدرتمند بر شکست صهیونیستهاست.
حالا برگردیم به پاسخ سؤالهای اصلی این وجیزه. این که این جنگ به کجا خواهد کشید را نمیتوان به طور دقیق پیشبینی کرد اما آنچه مسلم است، حرکت این جنگ به سمت، شهری و فرسایشیشدن است. کارشناسان نظامی میگویند، اگر طی سه روز، نفوذیها به شهر پاکسازی نشوند، به احتمال زیاد این جنگ، فرسایشی و با تلفات بالاو سنگین خواهد شد. احتمال حمله زمینی به غزه نیز وجود دارد اما خود صهیونیستها میگویند، تلفات بسیار سنگینتری در انتظارشان است ضمن اینکه صدها اسیر در غزه نگهداری میشود و در صورت حمله زمینی آنها را باید «مُرده» حساب کنند. چنین تجاوز آشکاری صهیونیستها را در میان دولتهای حتی غربی هم میتواند، تحت فشار بگذارد چرا که غربیها اینجا دیگر نمیتوانند از صهیونیستها حتی در ظاهر دفاع کنند. بنابر این پیشبینی میشود این جنگ، فعلا ادامه پیدا کند و صهیونیستها تلفات بسیار بالایی را متحمل شوند. نکته دیگر این که، این حمله زمینی چه انجام شود چه نشود، کار نتانیاهو تمام است. بزرگترین شکست اطلاعاتی، نظامی و رسانهای تاریخ نحس اسرائیل در دوره نتانیاهو بر این رژیم تحمیل شده و بعید است این روباه ۷۳ ساله بتواند از این مهلکه جان سالم به در کند. مَخلص کلام این که، به عنوان یکی از دستاوردهای مقاومت باید عمر سیاسی نتانیاهو را از هم اکنون تمام شده بدانید.
از سوی دیگر با توجه به این که آن ابزارها و نقاط قوت همیشگی رژیم صهیونیستی در این جنگ حالا به پاشنه آشیلش تبدیل شده است (مثل مظلومنمایی با افسانه هولوکاست، تواناییهای رسانهای، تواناییهای اطلاعاتی و جنگی) و با توجه به این که مهاجرت معکوس در این رژیم سرعت بیسابقهای گرفته و باز هم خواهد گرفت، (که اگر نگرفته بود فرودگاههای آن را تعطیل نمیکردند!) و با توجه به این که، جبهههای دیگر جنگ علیه اسرائیل باز شده (مثل کرانه باختری و از همه مهمتر حزبالله لبنان و...!) میتوان پاسخ سؤال دوم را هم حدس زد. اسرائیل را نیز از هم اکنون باید تمام شده دانست. این رژیم حتی اگر در جنایت و کشتار از نرونها و چنگیزها هم جلو بزند-که بعضا زده است- مرگ خود را جلو خواهد انداخت.
وقتی فرد در حل غرق شدن است، برای نجات خود به هرچیزی دست میاندازد لذا، صهیونیستها قطعا مثل ۸ روزی که دیدیم، دست به هر جنایتی خواهند زد و همین دست و پا زدنها باعث افزایش سرعت غرق شدنش خواهد شد. «نابودی اسرائیل قطعی است» یک شعار تبلیغاتی نیست امری قطعی با دلایل منطقی است. به زور پول و حیله و سلاح و کشتار، نمیشود برای همیشه ملتسازی و کشورسازی کرد. پیشنهاد میکنیم صهیونیستها همین حالا یک همهپرسی در میان ساکنان یهودیِ سرزمینهای اشغالی برگزار کنند. سؤال هم این باشد: «آیا اگر فرودگاهها و مرزها باز باشد و امنیتتان هم تضمین گردد، حاضرید همچنان در اسرائیل بمانید؟» آن وقت است که متوجه خواهند شد، به زور تبلیغ، پول و وعدههای اقتصادی و امنیتی نیز نمیتوان کشور و ملت واقعی ساخت، مصنوعی شاید!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 جنون اسرائیل و تشدید بحران خاورمیانه
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
نتانیاهو فرمان بمباران ممتد غزه را داده است و اکنون چهارشبانهروز است که این شهر مدام از سوی بمبافکنهای ارتش اسرائیل بمباران میشود. نتانیاهو همان اقدامی را در غزه انجام میدهد که سلف او «شارون» در جنگ لبنان و در بیروت با قتل عام فلسطینیان در یک نیمهشب تا صبح در دو اردوگاه آوارگان فلسطینی «صبرا و شتیلا» انجام داد.
اکنون غزه مدام از سوی نیروی هوایی ارتش اسرائیل بمباران میشود. آنهم در حالیکه به دستور «نتانیاهو» آب و برق و رساندن هرگونه مواد غذایی و دارو به ساکنان آن ممنوع و قطع شده است. غزه را ارتش رژیم صهیونیستی در محاصره قرار داده است. بمبارانهای هواپیماهای جنگی آمریکایی که در اختیار ارتش اسرائیل است چنان ویرانگر شده که با اعتراض خبرنگاری به وزیر جنگ اسرائیل که دستور محاصره کامل غزه و بمبارانهای مستمر آن را داده است، «گالانت» وزیر جنگ اسرائیل به خبرنگار گفت: «... اکنون اسرائیل در حال جنگ با حیوانات انساننما است.» این پاسخ او به خبرنگار در اغلب رسانههای جهان بازتاب اعتراضی و منفی داشت. تا آنجا که رئیس جمهور کلمبیا در پاسخ به وزیر جنگ اسرائیل گفت: «... این همان ادبیات نازیها درباره یهودیان است!»
رژیم صهیونیستی برای ادامه بمباران «غزه» از شرایط منطقهای و بینالمللی استفاده میکند. در منطقه نبود یکپارچگی و اتحاد دولتها در کشورهای اسلامی در مقابله با جنایات جنگی نتانیاهو اگرچه همه دولتها در کشورهای اسلامی اظهار تأسف میکنند. اما نتانیاهو میداند که اقدام عملی بازدارنده نخواهند داشت.
از سوی دیگر به جای اتحاد و همبستگی دولتها در کشورهای مسلمان منطقه، تفرق و گسستگی مانع اصلی اتخاذ تصمیمگیری متحد آنها است. مردم فلسطین حمایت مسلمانان در کشورهای اسلامی را دارند، اما اغلب دولتها در کشورهای اسلامی از اقدام عملی، آنهم متحد و بازدارنده در برابر رژیم صهیونیستی اجتناب دارند.
شرایط بینالمللی را از یکسو آمریکا و سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) در حمایت کامل از دولت نتانیاهو رقم میزنند و از سوی دیگر، سکوت و بیعملی پوتین (روسیه) که خود درگیر جنگ در اوکراین است.
همچنین بیتفاوتی دولت چین میدان را برای انجام هر اقدامی از سوی نتانیاهو (دولت صهیونیستی اسرائیل) باز میگذارند. سفر و دیدار وزیر خارجه آمریکا به اسرائیل و دیدار و گفتگو با «نتانیاهو» و سران ارتش اسرائیل و بعد از او، بلافاصله آمدن فرمانده ارتش آمریکا به اسرائیل نشان از حمایت مستمر دولت آمریکا از نتانیاهو دارد.
سخنگوی سازمان ملل با علنیشدن دستور جدید دولت نتانیاهو آن را تراژدی فاجعهبار نامیده است.
سخنگوی سازمان ملل اعلام کرد که رهبران تیمهای سازمان ملل در غزه توسط افسران رابط خود در ارتش اسرائیل مطلع شدند که کل جمعیت شمال غزه باید طی ۲۴ ساعت به جنوب غزه بروند!
این دستور چنان شوکآور بود که خبرنگار بیبیسی در بیتالمقدس در گزارش خود گفت: غیرممکن است که یکونیم میلیون نفر در عرض ۲۴ ساعت خانههای خود را ترک کنند. این به معنای ۴۰ هزار نفر در ساعت خواهد بود. مسئول سازمان ملل گفته است این دستور از سوی مسئولین اسرائیلی، شامل همه افراد میشود. حتی همه کسانی که در تاسیسات سازمان ملل از جمله مدارس و مراکز بهداشتی پناه گرفتهاند!
در چنین شرایطی پیشبینیها درباره ادامه بحران جنگی در غزه گوناگون و متفاوت شده است. تا آنجا که تغییر شرایط جنگی کنونی و بمبارانهای مستمر غزه از سوی ارتش اسرائیل تا چند روز آینده از سوی گزارشگران رسانهای و همچنین مجامع سیاسی، غیرممکن خوانده شده است. اگرچه نتانیاهو اعلام کرد، در صورتیکه «حماس» گروگانهایی که گرفته است، آزاد کند. او آتشبس را میپذیرد!
اگرچه برخی گمانهزنیهای از ادامه و یا پایان جنگ در غزه دارد. اما این واقعیت که تا اینجا بسیاری از معادلات سیاسی چه در داخل اسرائیل و چه در منطقه و در ادامه روابط عادی با اسرائیل دچار آیندهای مبهم و متزلزل شده است را اغلب رسانهها و محافل سیاسی اذعان میکنند.
در این میان بایدن که گرفتار ادامه جنگ در اوکراین و پیآمدهای آن است. اکنون و یکباره شوک حمله حماس به اسرائیل او را دچار مخمصه جدید کرده است، آن هم در فضای آغاز رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا. آیندهای نامعلوم هم برای بایدن و هم نتانیاهو رقم خورده است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پوتین و زنده به گورکردن گاز ایران
✍️ محمدصادق جنانصفت
اگر کسی تردید دارد ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری همهکاره روسیه، برای زنده به گور کردن منابع گازی ایران نقشه دارد و میخواهد در بلندمدت این همه منابع گاز طبیعی در ایران بماند و هرگز به پالایشگاهی نرود تا به بازار گاز جهان عرضه شود…
… سخت در اشتباه است یا چشمهای خود را بسته و نمیخواهد این موضوع را ببیند. این مثل روز روشن است که ولادیمیر پوتین و دیگر اعضای الیگارش حاکم بر روسیه بهمثابه رقیب اصلی ایران در داشتن ذخایر گاز طبیعی نمیخواهند رقیبی بزرگ و با ذخایر بسیار بالا قدعلم کرده و بازار گاز را از انحصار آنها درآورد. به همین دلیل است که رییسجمهوری روسیه به جای اینکه درباره مفاد تفاهمنامهای که گفته میشود براساس آن گاز پروم باید ۴۰ میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند، از چیز دیگری حرف میزند.
به گزارش اسپوتنیک، ولادیمیر پوتین طی سخنرانیای در جلسه عمومی هفته انرژی روسیه گفت: شرکای ایرانی در حال گفتوگو با ما در مورد احتمال عرضه گاز روسیه به بازار ایران هستند. رییسجمهوری روسیه گفت: معتقدم هرچه مسیرهای انرژی بیشتر باشد، بهتر است. این در حالی است که جواد اوجی وزیر نفت ایران میگوید، قرارداد با گاز پروم باید و بهزودی اجرایی شود. شهروندان ایرانی در این میان باید دل به کدام حرف ببندند؟
حرف درست و آخر را آیا پوتین میزند که خواستار صادرات گاز روسیه از مسیر ایران به بازارهای هدف مثل هند و پاکستان است یا اینکه جواد اوجی که میگوید تفاهمنامه با گازپروم بهزودی یا در زمان مناسب اجرایی خواهد شد؟ تجربه نشان داده است روسها علاوه بر خشونت در ذات حکمروایی خویش، هر جا لازم باشد از عنصر فریب هم استفاده میکنند.
در این صورت باید به این مساله با دقت بیشتر نگاه شود و از دادن اختیار توسعه گاز ایران به رقیب حیلهگر اجتناب کرد. مدیران نظام جمهوری اسلامی به ویژه جناح سیاسی حاکم بر نهاد نباید منافع درازمدت این سرزمین و شهروندان خود را با سادهانگاری و کجبینی و بهانهستیزی با آمریکا به الیگارشی روسی ببخشند.
ایران دارای دومین ذخایر گازی جهان است و باید به جای اینکه شاهد زنده به گور شدن گاز طبیعی خود باشد، راه بیرون آمدن از تلههای روسی را بیابد.
در دنیای امروز هزاران میلیارد دلار سرمایه بینالمللی انباشت شده است که در صورت عادی شدن وضعیت اقتصاد ایران و عادی شدن سیاست خارجی به ایران خواهند آمد و با توجه به رشد تکنولوژیهای استخراج و فرآوردهسازیشده به سرعت به بازارهای جهانی عرضه خواهد شد. فریب پوتین را نخوریم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 شباهت بلیت و قانون
✍️ عباس عبدی
میگویند که یک نفر دیرتر از موعد پرواز به فرودگاه رسید و در حالی که بلیت خریداری شده در دستش بود، دنبال باجه صدور کارت پرواز بود. به او گفتند که هواپیما پرواز کرده و رفته است. با تعجب گفت، چطور رفته، در حالی که بلیت نزد من است؟ در واقع او مجوز برای سوار شدن به هواپیما را شرط کافی برای پرواز و معادل تبعیت هواپیما از صاحب مجوز میدانست. بلیت تابع پرواز است و نه برعکس. ماجرای قانونگذاری ما نیز همین است. به ویژه که این روزها و شاید برای اولینبار تابلوهای تبلیغاتی درباره ضرورت رعایت و احترام به قانون نیز در سطح شهر دیده میشود. قانونگذار گمان میکند، قانون و تصویب آن، به معنای اجرا نیز هست. گویی خود را جای خداوند قرار داده است که «إِذا أراد شیْئًا أنْ یقُول لهُ کُنْ فیکُونُ» هر چه اراده کند بگوید باش بلافاصله موجود میشود. قانون مهمترین هنجار اجتماعی است، سنت و عرف و عادت و اخلاق نیز هنجار هستند. ولی همانطور که سنتها به علل اجبارهای محیطی و ضرورتهای روز تغییر کرده و خود را با مقتضیات روز سازگار میکنند، قانون نیز همین وضع را دارد. در واقع قانون بازتاب خواست عمومی است که به هنجارهای اجتماعی تبدیل میشود. اگر این خواست و پذیرش عمومی (بهطور نسبی) نباشد، قانون نیز رعایت نخواهد شد. فراتر از این باید تاکید کرد که تطبیق قانون با خواست عمومی فقط یکی از ویژگیهای قانون است. عملی بودن اجرای آن نیز اهمیت دارد. به علاوه باید مرز میان گناه و اخلاق را با قانون نیز رعایت کرد. همچنین در قوانین جزایی تناسب میان جرم و کیفر نیز رعایت شود. اگر این چهار معیار کلی را در نظر بگیریم، مصوبه کنونی حجاب نمیتواند از سوی شورای نگهبان تایید شود. فارغ از مشکلات شرعی که بالطبع بر این قانون وجود دارد، وجود هر ۴ ویژگی محل سوال جدی است. تطابق قانون با خواست عمومی را چگونه میتوان فهمید؟ خب! سنجش آن از برخی جهات راحت است. نظرسنجی کنیم، ببینیم مردم چقدر خود را متعهد به اجرای آن میدانند؟ افرادی که آن را رعایت نمیکنند آیا از نظر افکار عمومی طرد میشوند یا حتی استقبال هم میشوند؟ مهمتر از همه اگر یک قانون مورد قبول افکار عمومی باشد، بهطور قطع آن را در فضای عمومی طرح و تصویب میکنند، نه آنکه به صورت غیرعمومی و در کمیسیون محدود چند نفری. اجمالا شواهد و مطالعات نشان میدهد که این شرط در حد مطلوب وجود ندارد. اجرایی بودن قانون یک ویژگی مهم است. قرار نیست که اجرای یک قانون منجر به تشکیل دهها هزار پرونده در زمان کوتاهی شود. آن هم در جرمی که درجه ۸ محسوب میشود و تازه این تعداد پرونده، بخش کوچکی از کل نقض این قانون است. به علاوه تنشها و درگیریهای غیرمعقول و مشکلزا نیز اجرای آن را با موانع و تبعات بیشتری مواجه میکند. فارغ از اینکه برای آرمیتا گراوند چه اتفاقی رخ داده، این را میتوان فرض قطعی گرفت که در صورت تداوم این سیاستها، مواردی مشابه را در آینده خواهیم داشت که ناشی از تنش و برخوردهای فیزیکی باشد و اجرای کل قانون را زیر سوال خواهد برد. مرز میان گناه، اخلاق با قانون را همیشه باید در نظر داشت. هر گناه یا هر عمل ناموجه اخلاقی را نمیتوان از طریق قانون منع کرد مثل غیبت یا دروغگویی که هم غیر اخلاقی است و هم گناه بزرگی است، ولی منع قانونی ندارد. این به معنای مجاز بودن ارتکاب آنها نیست. آنها را باید از طریق دیگری حل کرد. آنچه در این مصوبه آمده است، به رفتارهایی اشاره دارد که نمیتواند مشمول منع قانونی شود مگر در پوششهای خاص. تناسب میان جرم و مجازات در این قانون به کلی نادیده گرفته شده است. این را میتوان از مقایسه با مجازاتهای جرایم دیگر که درجات بالاتری دارند، دید و همین عدم تناسب بیش از هر چیزی وجود انگیزههای غیرسازنده در این مصوبه را نشان میدهد. فارغ از همه اینها یک نکته بسیار مهم دیگر وجود دارد که باید مورد توجه شورای محترم نگهبان قرار گیرد. پوشش زنان و مردان متغیر مستقل نیست، بلکه تابع اعتقادات و شرایط اجتماعی و محیطی است. تا هنگامی که اعتقادات و شرایط اجتماعی و محیطی در مسیر موجود تغییر میکند که متناسب با خواست و ارزشهای رسمی نیست، نمیتوان جلوی میوه آنکه تغییر نوع پوشش زنان است را گرفت. اگر جایی لوله بترکد و آب نشت کند و سقف رطوبت دهد، هر چه هم که سقف و دیوارها را ضد رطوبت کنید، فایده ندارد این نشتی دیر یا زود از یک جای دیگری و به شکل ویرانگرتری ظاهر میشود. خوب فرض محال کنیم که شما وضع حجاب در محیط عمومی (همان نشتی آب) را بهطور موقت درست کردید، با این پوشش در خانه و محیطهای غیرعمومی چه خواهید کرد؟ برای اندیشهها و افکار چه میکنید؟ اینها به سرعت در حال تحول است. وضعیت به گونهای است که یک خانم کاملا محجبه و اسلامشناس، روسری برمیدارد و ویدیویی را در دفاع از این کار منتشر میکند. لطفا فوری دنبال محکوم کردن وی با نظریه توطئه و از اینگونه استدلالها نروید، چون واقعیت رو به رشد جامعه ما همین گونه رفتار است. اتفاقا ایشان این کار را پس از این مصوبه کرده است. او یک نفر نیست، یک جریان به نسبت قوی و رو به رشد است. میتوانم موارد زیادی از این رفتار که شنیده یا شاهد بودهام، بگویم. تردیدی ندارم که اگر مواجهه با پوشش زنان متعادل و متعارف بود، چنین افرادی همچنان در چارچوب پوشش گذشته خود رفتار میکردند. بنابراین تا هنگامی که سرچشمههای جوشان یک فرهنگ زنده است، مبارزه کردن علیه میوههای آن بیفایده است و جز خسته کردن تن و آلوده شدن به ظلم و گناه نتیجه دیگری ندارد. یکی از نقدهای جدی به سیاست اسراییل در فلسطین این است که با زور، آن هم زور وحشتناک و مخربی میخواهد یک واقعیت مسلم یعنی وجود فلسطینیها را نادیده بگیرد. زور و قانون و جرم و مجازات فقط یک بخش از ابزار سیاستورزی و حکمرانی است. داشتن آن مجوز انجام همه اقدامات را نمیدهد و با آن نمیتوان جامعه را ساخت. زور شاید شرط لازم حکمرانی باشد، ولی قطعا شرط کافی نیست. برای سوار شدن به هواپیما و رسیدن به مقصد داشتن بلیت شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست. خود دانید.
🔻روزنامه شرق
📍 سیاست ایستراتی
✍️ احمد غلامی
پانائیت ایستراتی، داستاننویس رومانیایی، تعبیر تکاندهندهای دارد: «با انسانی که به تو ایمان آورده، صادقانه رفتار کن». آدمهایی همچون ایستراتی نادرند. نویسندهای که زندگی پرمرارت و سختی را پشت سر گذاشته است. ایستراتی تا دوره ابتدایی بیشتر درس نخوانده اما علاقهاش به رومن رولان، نویسنده شهیر فرانسوی و خالق رمان «ژان کریستف» که اغلب خوانندگان ایرانی با آثارش آشنا هستند، او را وامیدارد تا زبان فرانسه بیاموزد، آنهم به تنهایی و به کمک یک لغتنامه فرانسوی. باورنکردنی است ایستراتی با اینکه نه صاحبنام است و نه در میان نویسندگان بزرگ همچون زاهاریا استانکو، میرچا الیاده و هرتا مولر جایگاهی دارد، بهواسطه زندگی پرماجرا و برخورد صادقانهاش با خود و دیگران، با رومن رولان این نویسنده پرآوازه دوران خود ارتباط پیدا میکند و این ارتباط به دوستی چندینساله منتهی میشود. در همین اثناست که رومن رولان او را به نوشتن آنهم به زبان فرانسه فرامیخواند: بنویس! عشق به نوشتن و عشق به خالق رمان «ژان کریستف» ایستراتی را وامیدارد تا به زبان فرانسه داستان بنویسد. نویسندگان بیش از دیگران میتوانند به مشقتی که این نویسنده برای نوشتن داستان از روی لغتنامه کشیده پی ببرند. اما گاه هیچچیز بهجز عشق به انسان فرمان نمیدهد، آنچه در «سیاست به معنای حرفه» هرگز وجود نداشته است. سیاست برای عدهای رسالت و حرفه است. ماکس وبر با بهکارگیری کلمه Beruf که در زبان آلمانی میتواند به معنای «حرفه» یا به شکلی دیگر (Berufnung) به معنای «رسالت» باشد، از رسالتی سخن میگوید که تبدیل به حرفه شده است؛ حرفهای برای درآمدزایی و تولید ثروت: «ثروت عبارت است از وجوه پرداختی به افرادی که جان خود را به حرفه سیاست تسلیم میکنند (در جایگاه عضو برجسته حزب یا در مقام نماینده کنگره) وقتی قدرت فاسد و بتواره شده است. اگرچه مقرریها، هرچقدر هم که زیاد باشد، هرگز برای حرص و طمع بیحدوحصر ناشی از شور و شعف اِعمال قدرت نامحدود کافی نیست، اما انباشت ثروت از طریق وسایل نامشروع بهسرعت خودش را بهمثابه امکان مینمایاند». بازگردیم به عشق و ایستراتی و از زبان خودش بشنویم که چگونه به عشق رومن رولان میکوشد تا خواسته او را اجابت کند: «با تمام وجودم سر تعظیم فرود آوردم. اما عدم تسلط من به زبان فرانسه، نوشتن یا بهتر است بگویم لذت نوشتن را به کامم زهر هلاهل کرد. کالبد سینهام فرقی با کوره ذوب فلزات نداشت. اما من قالبی برای ریختن این فلزات مذاب پیدا نمیکردم. هر بار با پایینکشیدن فتیله آتشی که در روحم زبانه میکشید چارهای نداشتم جز اینکه به لغتنامه مراجعه کنم... هنوز نمیدانم آیا نویسندهای مستأصلتر و درماندهتر از من روی کره زمین وجود دارد یا نه؟». بیتردید خلق، ثمره عشق است. عشق شگفتانگیز و ناباورانه ایستراتی، حدیث دلدادگی به دیگری است. سیاست نیز با «دیگری» شکل میگیرد. حذف دیگری به معنای حذف سیاست است. آنان که پیشه، حرفه و رسالتشان سیاست است، درصددند دیگری را حذف کنند. حذف دیگری یعنی حذف قدرت اجتماع (پوتنتیا). در یادداشت هفته گذشته درباره «پوتنتیا»، قدرت اجتماع و «پوتستاس» سخن گفتیم. اینک میخواهیم با اشاره به همان کتاب «بیست تز در باب سیاست»، این بحث را ادامه بدهیم؛ چراکه سیاست میدان مین است. میدانی پر از گرهگاهها که هر دم مترصد انفجاری است. انفجاری که منجر به انفجارهای دیگر خواهد شد. این میدان مین چیزی نیست جز مطالبات و تعارضات جامعه. ایستراتی با ادبیات زیست، اگر ما هم بخواهیم به شیوه او سیاستورزی کنیم، راهی جز «فرمانبرداری فروتنانه» پیشرو نخواهیم داشت. فرمانبرداری از مردم و نهادهایی که قدرت مردم آنها را شکل داده است. نهادهایی که نمایندگان مردم هستند نه نمایندگان قدرت. اما زمانی که قدرت به بتواره تبدیل میشود، دیگر قدرت فرمانبردارانه فروتنانه (مطیعانه فرماندادن) در کار نخواهد بود. «آنکس که بخواهد میان شما نخستین [یعنی مرجع اقتدار] باشد، باید برده جملگی باشد». این رهنمود مسیح است به شاگردان خود. چیزی شبیه تعبیر ایستراتی که میگوید: «با انسانی که به تو ایمان آورده است صادقانه رفتار کن». در دوستی ایستراتی و رومن رولان، بعد از چند سال وقفهای میافتد که تا زمان خودکشیاش به درازا میکشد. او پیش از آنکه خودکشی کند، نامهای به رومن رولان مینویسد و آن را روی سینه خود میگذارد. حرفه ایستراتی نویسندگی نبود. او با عشقش زیست. همان چیزی که باعث شد رنج نوشتن به زبان فرانسه را به جان بخرد. او خودش را برده نوشتن کرده بود و نوشتن تمام هستیاش شده بود. سیاست نیز همچون نوشتن عشق به خلق است، نه حرفهای برای زندگی. آنان که حرفه سیاست را برمیگزینند، کارگزاران قدرتاند که «ممکن است بهسرعت معامله فاوستی را بپذیرند و با استفاده از اِعمال قدرت برای اهداف فردی یا گروهی خودشان، روح خود را به شیطانِ [بتوارگی] بفروشند. در اینجا سیاست بهمثابه حرفه و احزاب سیاسی بهعنوان ماشینهای انتخاباتی زاده میشوند».
این همان بخشی از بتوارگی سیاست است که انریکه دوسل در تز پنجم کتاب از آن سخن گفته است: «بتوارگی در سیاست به مطلقسازی اراده نماینده مربوط میشود که از پاسخگویی دست میکشد و دیگر خودش را بر اراده عمومی اجتماع سیاسی که او نمایندگی آن را بر عهده دارد، مبتنی نمیسازد و خودش را به آن اراده پیوند نمیزند: اینگونه میخواهم، اینگونه دستور میدهم؛ اراده حکمران جای عقل بهمثابۀ بنیان را میگیرد. پیوند بنیادین میان پوتستاس (قدرتی که باید از طریق تفویض اِعمال شود) و پوتنتیا (قدرت خود مردم) شکسته شده است. بهاینترتیب، اولی مطلق گشته و خودش را بنیانی خودبازتابنده و خودارجاع ادعا میکند». اگر بخواهیم به سیاست داخلی ایران بازگردیم، داستان تلخی پیشروی ما خواهد بود؛ چراکه با نمایندگانی مواجهیم که از همان ابتدا نمایندگان مردم نیستند اما داعیه نمایندگی دارند. نمونه بارزش، دولت سیزدهم و مجلس یازدهم است که نه با رأی حداکثری بلکه با رأی حداقلی مردم اداره امور را به دست گرفتهاند. آنان در میدان مینی گام برمیدارند که هر دم مترصد خطر غافلگیرکنندهای است.
*در این یادداشت از کتاب «صیاد اسفنج» پانائیت ایستراتی ترجمه صابر مقدمی، نشر ناهید و کتاب «بیست تز در باب سیاست» انریکه دوسل ترجمه هومن کاسبی، نشر لگا استفاده شده است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 سرمایهگذاری خارجی شاهکلید مهار تورم
✍️ علی قنبری
برای مهار تورم نیازمند ثبات سیاسی و اقتصادی در کشور هستیم. کشور نیازمند آرامش و حضور فعال همه اقشار در حوزه اقتصادی است. باید دولت دست از دخالتهای مکرر در اقتصاد بر دارد و فضا را برای فعالیت بخش خصوصی آنهم بدون حاشیه آماده کند. دولت باید مسائل خود را با اروپا و امریکا حل کند. باید به FATF بپیوندد و در جذب سرمایهگذاری خارجی کوشا باشد. امروز سهم سرمایهگذاری در بخش تولید در شرایط بسیار نامساعدی قرار دارد. بر همین اساس نیز شاهد رشد صفر درصدی تولید و اقتصاد هستیم.
شاهکلید مهار تورم افزایش سرمایهگذاری خارجی و بخش خصوصی داخلی است. ما در یک دوره پنجساله حداقل نیازمند ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری هستیم. برای رقم خوردن این هدف نیازمند اصلاح روابط بینالمللی از سوی دولت هستیم. کشور در حال حاضر با پدیده فرار سرمایه ها مواجه است. فرار سرمایه یعنی خروج پرشتاب پول و سرمایههای اقتصادی از کشور. یکی از پیامدهای ملموس فرار سرمایه را میتوان در کاهش قابل توجه قدرت خرید داراییهای کشور و هزینهٔ واردات کالا دید. عمده دلایل این وضعیت هم تورم داخلی، ریسکهای اقتصادی سیاسی، شوک نفتی و کاهش ارزش پول ملی است.
اگر سرمایهگذاری در کشور انجام شود مشکل اشتغال هم برطرف خواهد شد و در پی آن رفاه عمومی هم ایجاد شده و تورم مهار خواهد شد. اصلیترین مشکل اقتصاد ایران رکود و بیکاری است. اگر بسترهای لازم برای سرمایهگذاری فراهم شود این موانع و مشکلات برطرف خواهد شد. وضعیت اقتصادی کشورهای منطقه، مهمترین مولفهای است که سرمایه گذاران و مهاجران را ترغیب میکند به سمت این کشورها حرکت کنند. بنابراین طبیعیست که کشوری مثل امارات با موفقیت کامل، نظر سرمایه گذاران ایرانی را جلب کرده و آنها را ترغیب به سرمایه گذاری میکند.
رمز موفقیت امارات را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد؛ ثبات اقتصادی. این اسم رمز یا عبارت مهم، همان مولفهای است که متاسفانه در کشور ما وجود ندارد. ثبات اقتصادی، موثرترین مولفهای است که سرمایهگذاران خارجی را ترغیب میکند در یک کشور خارجی سرمایهگذاری یا ثبت شرکت کنند.
مطالب مرتبط